کد خبر: 151319 ، سرويس: مقاله
تاريخ انتشار: 12 شهريور 1400 - 16:55
نامه‌های پُست نشده ... (12)

اتحادخبر-بانو بوشهری/برازجان:سلامِ اتفاقِ خوب.‌ دلیلِ ادامه...میانِ این همه شلوغی و بدو بدوهای این روزهایم، از برای تو نوشتن حال خوب کُن‌ترین اتفاق است. که برایت بنویسم هنوز خودم را راضی نکرده‌ام واکسن بزنم و تو پوزخند بزنی به حماقتم. بنویسم شهریور شد و ماهِ رفتنِ تو آمد و دنیا در ظهر همان روزی که از داشتنت محروم شدم متوقف شده است....

بانو بوشهری


سلامِ اتفاقِ خوب.‌ دلیلِ ادامه..
میانِ این همه شلوغی و بدو بدوهای این روزهایم، از برای تو نوشتن حال خوب کُن‌ترین اتفاق است. که برایت بنویسم هنوز خودم را راضی نکرده‌ام واکسن بزنم و تو پوزخند بزنی به حماقتم. بنویسم شهریور شد و ماهِ رفتنِ تو آمد و دنیا در ظهر همان روزی که از داشتنت محروم شدم متوقف شده است.
خودم را این طور قانع می‌کنم که لابد کیفوری و اوضاعِ جهانت رو به بهبود است که سراغی از دلِ مُضطرم نمی‌گیری.‌آدم‌ها وقتی حضورشان را کمرنگ می‌کنند لابد یک جایی با یک کسی سرخوشند که به خیلِ دخیل بسته‌گانِ به درگاهشان نگاهی به تفقد نمی‌کنند.
کدام نویسنده و شاعر و ادیبِ شهیر را می‌شناسی که از پُست کردن نامه‌هایی که ‌می‌نوشته عاجز مانده باشد؟ من درمانده‌ام از نوشتن‌هایی که مقصد ندارند. نامه باید پُست شود و یکی آن سوی ماجرا باشد و قلبش توی سینه از جا کنده شود از شوق چشم انتظاری برای باز کردن و به دیده مالیدنِ پاکتِ پستچیِ خبر رسانِ سرسلامتی‌ها و اندوه‌ها و لبخندها.
اعتقادی به این حرف فرانتس کافکا ندارم که می‌گوید؛ نامه تقریبا یک دیدار است. نامه همان دلداری‌هایی است که بستگانِ آدم به وقتِ به زیر خاک رفتنِ عزیزی به آدم می‌دهند. شانه‌هایت را ماساژ می‌دهند و آب به صورتت می‌پاشند و دورت را می‌گیرند تا با اندوه نورست کنار بیایی.‌ این دلگرمی دادن‌ها خوب است اما با این قبیل کارها عزیزت از گور بر می‌خیزد و لبخند می‌زند و بگوید اشک‌هایت را پاک کن همه‌اش یک شوخی بود؟! نامه هم همین است. برایت می‌نویسم تا دق نکنم.
کاش ! گفتم کاش! یک زخم‌هایی در زندگی هست که قلب آدم را چال می‌کند . آنقدر عمیق فرو می‌رود که حجم هیچ شادی و لبخندی به اندازه پر کردن حفره‌ی سیاهِ قلب چاک چاکت نمی‌شود و کاش پر کاربرد‌ترین واژه روزگارت می‌شود‌.
شادی، چون کودکی که به زن و مردی فرتوت و ناتوان عطا شده باشد که از پسِ شیطنت‌ها و بازیگوشی‌ها و ادب کردنش برنیایند از نسل ما گریزان شده است.
نسلی هستیم که نیازمندِ یک شادمانیِ درست و حسابی، یک جیغ و سرخوشیِ دسته جمعی است.
شعفی از جنس جیغ و اشک‌های شادمانه‌ی دلاور زنِ خوزستانی در جابه جایی رکوردِ پرتاب نیزه در بازی‌های پارالمپیک در جهان.
 تو گویی سکوت‌ و بی‌فرداییِ همه ما بود که از حنجره شیرزن جنوبی به تمام دنیا مخابره ‌می‌شد.
این گلایه کردن‌ها و عجز و لابه‌ها از نبودن و نیامدنت به چه کارِ روز و شب‌هایم می‌آید که خواجه‌ شمس‌الدین پاسخم را به روشنی داده است.
حافظ به ادب باش که واخواست نباشد/ گر شاه پیامی به غلامی نفرستاد.





*بانو بوشهری*

لينک خبر:
https://www.ettehadkhabar.ir/fa/posts/151319