کد خبر: 149802 ، سرويس: ورزش
تاريخ انتشار: 09 مرداد 1400 - 21:12
به بهانه یکمین سالگرد آسمانی شدن حاج ناصر بازرگان
فوتبال با تو عشق بود ، حاجی ...

اتحاد خبر _ اصغر شعبانی :یکسال از آسمانی شدن حاج ناصر بازرگان گذشت . مرد مهربانی که ما و فوتبال را تنها گذاشت .‌ این یادداشت را همان روز نخستِ فوت این مرد دوست داشتنی نوشته بودم که اکنون تقدیم تان می کنم . از فوتبال دلگیریم ! ، فوتبالی که قرار است بدون تو ادامه پیدا کند ! ، آخر مگر می شود در شهرستان دشتستان ، بدون تو ، بازی فوتبالی سوت زده شود ...

اصغر شعبانی

یکسال از آسمانی شدن حاج ناصر بازرگان گذشت . مرد مهربانی که ما و فوتبال را تنها گذاشت .‌ این یادداشت را همان روز نخستِ فوت این مرد دوست داشتنی  نوشته بودم که اکنون تقدیم تان می کنم .

اصغر شعبانی ۹ مردادماه ۱۳۹۹

از فوتبال دلگیریم ! ، فوتبالی که قرار است بدون تو ادامه پیدا کند ! ، آخر مگر می شود در شهرستان دشتستان ، بدون تو ، بازی فوتبالی سوت زده شود ؟ اصلاً مگر تو مسئول کمیته ی مسابقات نیستی ، مگر قرار نیست تو برگزار کننده باشی ؟ فوتبال باشد و تو نباشی که نمی شود ، خدایی نمی شود ، همه می دانند باید حاج ناصر باشد تا استارت مسابقه زده شود ، بدون تو نمی شود حاجی ، بخدا نمی شود ، به بچه ها گفتی تابلوی تعویض بیاورند ؟ صندلی برای همکارانت چی ؟ اصلاً جعفر و توپ جمع کن هات میدونن مسابقه داری ؟ راستی حاجی ، ناظر بازی کیه ؟ اورژانس هست؟ خبر داری لباس تیمها چه رنگیه ؟ داوران بازی چی ؟ ( گریه امانم نمیدهد) ...



فوتبال با تو عشق بود حاج ناصر ...  

قلم به سختی می چرخد ، واژها و کلمات یاری ام نمی کنند ، نمی دانم بنویسم یا نه ، اهل نوشتن با ادبیاتی غیر از ورزش نیستم ، نوشتن برای ورزش ساده است ، مثل تو ، حاج ناصر که ساده بودی و با سادگی فوتبال را دنبال می کردی ، با همان لباس های ساده ی همیشگی و با همان لبخندی که همیشه همراهت بود  ، صبر و حوصله ات بیشتر از دیگران بود و شاید به خاطر همین بود که سالهای سال عاشقانه با فوتبال زندگی کردی ...

خاطرم هست در روزهایی که نابسامانی ها اوج گرفته بود و مدعیان ، جنگ و دعوای فوتبالی راه انداخته بودند و حاشیه ها بر متن چیره شده بود و انگار کسی نبود تا به داد فوتبال برسد ، مردانه وارد شدی ، بی منت و بدون مزد ، آمدی و بدون استرس هایی که ذات این رشته ی لعنتی !  است فوتبال را در دست گرفتی و با همان میز شکسته و لوازمی که شاید چندان آماده ی کار نبود ، دسته یک شهر را به اتمام رساندی و جام قهرمانی را به دست صاحبش سپردی  ...

شاید که نه ، قطعاً برای خیلی ها که کت و شلوار پوش بودند سخت و دشوار بود . اما برای تو با آن دل کوچک و نیت صاف ، کار مهمی نبود ، سر و صداها و اعتراضات را تمام کردی ، نظم و انضباطی راه انداختی که برای فوتبال آن دوران عجیب و غریب بود ، همه احترامت را داشتند . با شوخی هایت کنار می آمدند و راضیِ شان می کردی تا بعد از یک مسابقه ی ۹۰ دقیقه ای و با پیدا شدن غروبی که از سمت پلکان های قدیم ، نمایان بود به خانه بروند ...

خاطرم هست در روزهایی که بازیهای سالنی با حساسیت و حرارت خاصی پیگیری می شد و تماشاگران و هواداران محلات برازجان مثل همه جای دنیا فقط پیروزی تیم محبوب شان را می خواستند و شمشیر را برای همه از رو بسته بودند در کنارمان بودی و با همان لبخندهای همیشگی دلگرمی می دادی و گاهی نیز توپ و تشرمان می زدی که اگر نیاز شد تا خودم کمک حالتان شوم ...



خاطرم هست در روزهای طلایی لیگ ۲ کشور و زمانی که پرسپولیسی وجود داشت و جنگ رسیدن به لیگ ۱ تماشایی شده بود ، همراه حاج محمود رضوی و امید فتحی و شاگردان قرمز پوش برازجان و البته شهید خدابیامرز مختار اعمایی که داستانهایش ورد زبانت بود ، به این شهر و آن شهر مسافرت می کردی و با خنده های شیرینت جوّ روانی تیم را مثبت و شادمانی را به کاروان نماینده ی دشتستان هدیه می کردی ...

خاطرم هست در اوج بی پولی هیئت شهرستان و درست در روزهایی که فریاد فوتبالی ها در دشتستان بزرگ به جایی نمی رسید و مرکز استان برای دیگران داشت و برای ما نداشت ! ایستاده بودی و با همان اندک سرمایه ی فوتبالی و با همان توپ جمع کن ها ، ماموران همیشگی امنیت انتظامی و البته اورژانسی که فقط با تلفن تو به استادیوم کهنه و فرتوت برازجان می آمدند مسابقات تیمهای برازجان و دشتستان را برگزار می کردی تا بهانه دست آقایانی ندهی که تشنه ی ظلم به فوتبال بودند !!

خاطرم هست که متعصبانه بازی های نمایندگان فوتبال برازجان و دشتستان را به تماشا می نشستی و برایت با آن سنّ بالا تفاوتی نداشت که مثلاً تیم های دشتستانی که بازی دارند در چه رده ی سنی به مصاف رقبای خود می روند ، هر زمانی نام برازجان و دشتستان بود تو حامی بودی و گل نزدن هایشان ناراحتت می کرد و از پیروزی شان خوشحال می شدی ...

حاج ناصر عزیز و مهربان ...

فوتبالی ها همه عزادارند ، همه غمگینند ، از حاج محمد دوانی و نادر آزاده و حاج حسین شکرانه گرفته تا حاج حسین مهدوی و یوسف و میثم و حسن عباسی و مظاهر و لیراوی  . از حمید فربود و حاج عباس متقی و عباس عرب و امید فتحی و رسول استادزاده و غلامعلی غلامی و اسماعیل جعفری و نصراله جاهدین محمدی گرفته تا پیشکسوتانی که غروبها با تو از پلکهان های سیمانی سمت جنوبی استادیوم به پایین می آمدند و آنجا را ترک می کردند ، یقین دارم امروز ، همه ی فوتبالی ها در برازجان و دشتستان برایت اشک ریخته اند ، یقین دارم که مسئولان و بازیکنان تیمهای برازجان و زیارت و بنار و چاه خانی و دالکی و آبپخش و سعدآباد و تنگ ارم و ... همه و همه از اینکه اینگونه مظلومانه ترکشان کرده ای غمگین و ماتم زده اند ...

لعنت بر بیماری منحوس کرونا که تو را از ما گرفت ، از ورزش و از فوتبال گرفت ، آسوده بخواب مرد نازنین فوتبال برازجان ، آسوده بخواب که نامت تا همیشه در بین خانواده ی فوتبال باقی می ماند و به نیکی از آن یاد می شود ، آسوده بخواب مردِ دوست داشتنیِ فوتبال که خاطرات زیبایت را همگان به یاد خواهند داشت ...

لينک خبر:
https://www.ettehadkhabar.ir/fa/posts/149802