اتحادخبر-بانو بوشهری/برازجان:چقدر پناه داشتن خوب است نه!؟ که غمخوارت باشد نه غمت. رها بخواهدت نه در مقامِ تسلیم و رضا . با دست پَست نزند و با پا هم پیشَت نکشد. سلام اندوهِ همیشه و هر گاهم. سلام پشت و پناهم..آدم چقدر باید خسته و دلزده باشد که بنشیند گرهی همهی قید و بندها را یکی یکی از لایِ دست و پا و دلش باز کند و بپرد برود توی آغوش کسانِ...
بانو بوشهری/برازجان:
چقدر پناه داشتن خوب است نه!؟ که غمخوارت باشد نه غمت. رها بخواهدت نه در مقامِ تسلیم و رضا . با دست پَست نزند و با پا هم پیشَت نکشد.
سلام اندوهِ همیشه و هر گاهم. سلام پشت و پناهم..
آدم چقدر باید خسته و دلزده باشد که بنشیند گرهی همهی قید و بندها را یکی یکی از لایِ دست و پا و دلش باز کند و بپرد برود توی آغوش کسانِ بیهمزبانِ دیگری! مسابقهی کیمیایِ ایرانیِ پناهنده را دیدی؟ من که ندانستم باید به مهاجرت و پناه آوردنش به زیر پرچمی غیر از سبز و سپید و سرخِ منقش به نامِ اللهِ جمهوری اسلامی حق بدهم یا نه ؟! آن مجریِ شبکهی تلویزیون که کار را یکسره کرد و یک انگِ درشت چسپاند وسطِ پیشانیِ بلندِ کیمیا و لم داده روی صندلی سازمان، آلتِ دست بودنِ کیمیا و پولهایی که برایش به هدر رفته را گوشزد کرد. کاش حالا که مجری شبکه این قدر دستش باز است که میتواند نظرش به تصمیم یک ورزشکار دال بر رفتن و ماندنش را بکند تویِ چشم و چار بیننده، به آلتِ دست بودنهای دیگر هم اشارهی ریزی میکرد نه فقط به ( او) .
نگفتم برایت! خبرش را داری که میخواهند ایرنیانِ سلحشورِ همیشه در صحنه را به عصر دود و بوق برگردانند؟
حالا کاش اینجا بودی و اهمیتِ صیانت از کاربران فضایِ مجازی را قشنگ برایم شرح میدادی تا من لابهلای حرفت بپرم که شهروندِ حقیقیِ کفِ خیابانِ مطالبهگر صیانت نمیخواهد مگر ؟ و قیافهات که توی ذهنم جان میگیرد که لبت را گاز گرفتهای که یعنی این حرفها را نزن . این حرفها را که همه میدانند عزیزتر از جانم. فقط من آوردهامش توی نامههایی که تو نمیخوانی.
نامه مینویسم که شاید دلِ خودم قرار بگیرد که ارزشِ هر چیزی به عمری است که برایش صرف شده مثل عمرِ نگاشتنِ همین نامهها که دارد داراییام میشود در غیابِ بلعیدنِ بویِ عطرِ دلپذیرِ پیراهنِ چهارخانهات.
آنجا که تو هستی هم رنج به جان آدمها پنجه میکشد ؟ اینجا که همه طالبند. طلبِ واکسن و آب و لبخند.خنده را اما بردهاند انداختهاند سر کوه قاف و ما ماندهایم بی عشرت و لبخند. راستی آن وقتها با هم از طالبان حرف نزده بودیم؟ حالا ولی میگویند این طالبان آن طالبانِ قبل نیست.راست میگویند طالبانِ خفقان، نظر محمد( خاشه) را دست بسته سیلی زدند و بعد به رگبار بستند. غیر از طنز و خندیدن و خنداندن جرمِ دیگرش چه بوده تو نمیدانی !؟
تلخیِ حرفها و نامههایم را فقط یک چیز تقلیل میدهد.آمدن و ماندنت. خوابِ آمدنت را دیدهام. خدا کند خوابم فقط خواب نماند..