اتحادخبر-بانو بوشهری/برازجان:حتماً که نباید هواپیما سقوط کرده باشد ، یا ساکنانِ سانچی میانِ آب و آتش به مصاف مرگ رفته باشند ، یا لهیبِ آتشِ پلاسکو جان و مالِ مردم را از چنگشان درآورده باشد که اعلامِ عزایِ عمومی کنند . حالا که دلها همه برهوت و عاصی و خونین است چرا کسی علمِ سیاه سر درِ سرزمینِ تشنهی آبادی و آزادی نمیکوبد؟....
بانو-بوشهری*
حتماً که نباید هواپیما سقوط کرده باشد ، یا ساکنانِ سانچی میانِ آب و آتش به مصاف مرگ رفته باشند ، یا لهیبِ آتشِ پلاسکو جان و مالِ مردم را از چنگشان درآورده باشد که اعلامِ عزایِ عمومی کنند . حالا که دلها همه برهوت و عاصی و خونین است چرا کسی علمِ سیاه سر درِ سرزمینِ تشنهی آبادی و آزادی نمیکوبد؟
سلام. سلام و عذرخواهم که با قلبی نامطمئن و اندوهبار سلامِ سرد و بیرمقم را به سویت روانه میکنم.
احوالی نمانده دیگر. شبیه حالِ زنانِ کشورِ محصورِ کره شمالی که باید به فرمانِ کیم جونگ اون برای ساختِ دیوارِ مرزی تن دهند . خودشان باید جان بکنند و برای تنگتر کردن ِ حصار ، خشت روی خشت بگذارند و عرق بریزند.مضحک نیست به نظرت؟
گفتیم برای هزار و چهارصد بغل وا کنیم و با لبخند تحویلش کنیم تا شاید بویِ بهبود از اوضاع جهان مشام ما را هم بنوازد. ندانستیم برای داشتنِ کفِ حقِ طبیعیمان باید جان از کف بدهیم.
اگر باشی میشود پشتِ یک میزِ دو تایی نشست و مسالمتآمیز درباره همه چیز حرف زد . اما به گمانم تو هم نمیتوانی از خوزستان و خاک تفتیدهاش بی آنکه بُغضِ گلو صدایت را دورگه کرده باشد حرف بزنی. و من همچنان که سرم از شدتِ غمی که دلم را انباشته پایین است و چایِ سردم را مزمزه میکنم برایت شعرهایی که خواندهام و پریشانترم کرده بخوانم که:
به خاطرِ کندنِ گُلِ سرخ اّره آوردهاید؟
چرا اَرّه؟
به گل سرخ بگویید؛ تو ، هی تو
خودش میاُفتد و میمیرد
میدانی! جهان را پر از تناقض کردهاند که ما در یافتنِ مسیرِ یقین بخش، سعیِ بیحد کنیم و آخرالامر جانمان صفا ندیده سرگردانتر شود. حالا تو ببین! همین جایزهی افتخار آمیزِ اصغرِ فرهادی و تشویق شش دقیقهای حضار برایش من را گیج کرده بخدا . یعنی تو میگویی (قهرمان) مستحقِ برگزیده شدن بوده یا داورانِ جشنواره گوشه چشمی به همکاریِ فرهادی با تهیهکنندهی فرانسوی داشتهاند ؟ یا اعلام حمایتش از جو بایدن در زمان انتخابات ایالات متحده بیتأثیر نبوده؟! یا اینها که چماق نقدشان هر کسی که قدمی برای حالخوب کنیِ این مردم بر میدارد را بینصیب نمیگذارند بیجهت دارند یقه چاک میدهند؟ چه میدانم!؟ من که فقط از یکی دو تا فیلمی که ازش دیدهام همین یک ضربالمثل آلمانی از فیلمش توی ذهنم مانده که؛ یک پایان تلخ، بهتر از یک تلخیِ بیپایانه.
تلخیِ بیپایانی است همین خود را به کوچه علی چپ زدنِ فعالانِ مثلاً اجتماعی و سلبریتیها و ورزشکارانی که از ترس یا بیمایگی، جگرِ یک توئیتِ ساده برای مظاهراتِ سِلمیّهی زنان و جوانان و مزارع و گاومیشهای خونین شهر نکردند.
برایت حرف زدم که دلم سبک شود راهِ گلویم بسته و سنگین شد. بودی حتماً این روزها موسیقیِ پسزمینه صفحهی کامپیوترت محسن چاووشی بود که با آن صدایِ خشدارش میخواند که ؛ تنهایِ تنهایِ تنهایی
خوزستان-خوزستان- خوزستان
بیاید روزی که قیدِ نامه و پیغام و پَسغام را زده باشم و نشسته پشتِ همان میزِ دوتایی تو حرف بزنی و من لبخند بزنم.حرف از آب. از آبادی. از آزادی.