غَمچو:

دیگ چاس خیلی گرم بیدا. آدم خوش خوشی همیطحری که ویسیده بی، اُوْ ویمی و چُر میکِرد میرِخت دومن. تو خیابون سازمانی بیدُم. نزیکلِ فرمونداریا. یه کمی که جاروف کردُم، اومدُم هل فرمونداری که بینُم یه گُلُپ اُوْ خنکی گیرُم میا بُخارُم یا نه. یه دو تا آدمِ دهات هم دم درِ فرمونداری شی سیَهْ دیوار وُیسادیدن و گیرِ گپ و گفت بیدِن سی خوشون. جاروفمه تَکّه دادُم وُ دیوار و رفتُم داغُل. سلام علیکی کردُم و یه سه چار تا پارچی اُوْ خاردُم.

خاردُم که نزیک بی بِتِرکُم. بعدش واگشتُم که جاروفمه وردارُم و بِرُم اما دیدم تا دم فرمونداری یه مشت اَشخالی رِخته و پهن واویده ری زمین. بنظرُم نیسانی چی رد واویدی. خلاصه وُیسیدُم وشروع کردم به جاروفشون. دوتا آدم دهاتی کو هم گیرِ گپ و گفت بیدن هنی. یکیشون چاق و دراز بی، او یکی دیه هم لاغر و کوتاک. هاسی درباره انتخابات گپ میزدن و بحث میکِردِن.

لاغرو نمیخاس رأی بده و چاقو هاسی پاش گپ می زه که رأی بده. لاغرو میگفت همه شون دُزِن اینا خالو. گُت و کچیک و کمتر بیشتر دارن اما یَک وُ یَک بدتَرِن. چاقو گفت تهمت نِزِه اسفندو، صوا سرِ پالِ صلاط نُهاته میگیرنا. لاغرو گفت ای سی محض اینا خدا میخوا نُهامه بگیره، بیل تا بگیره. چاقو گفت تو از کجا میفهمی دُزِن اینا اسفندو ؟ لاغرو گفت تو از کجا میگی نه دُزِن ؟ چاقو گفت سی محض ئی که دروغ نمیدن. لاغرو گفت مو کی گفتم دروغ ؟ مو میگُم دُزِن. چکار راس و دروغشون دارُما. چاقو گفت آفرین. وختیکه قول داری دروغ نمیدن، یعنی دُز هم نیسن. لاغرو گفت چه ربطی دارن وُ هم ؟

چاقو گفت سی محض ئی که خوشون اعلام کردنه که نه خونه دارن و نه ماشین ! لاغرو عرق پیشونیشه پاک کرد و گفت اَلوِتَم که ندارِن. بعد همیطحری که بُرمِشِه مینداخت بالا،  پُرسِ چاقو کرد و گفت مالِ کجایه اعلام کِردنه محسینو والا ؟ مالَلِ ایران شون یا مالَلِ اُمریکا اروپا و چین و شوروی شون ؟ محسینو بدوخته دیه گپ سیش نومه. همیطحری کِپ کرده بی و نمیفهمی چه جواوی بده به اسفندو کوله ی جن ...