امروز: پنجشنبه 06 ارديبهشت 1403
    طراحی سایت
تاريخ انتشار: 08 خرداد 1400 - 07:23
اختصاصی سرویس ادبیات داستانی اتحادخبر (روات)

اتحادخبر-حوریزاد قائدی:انگار دوباره كسي توي دلش رخت مي‌شست. انگار كسي قلبش را تند‌‌تند چنگ مي‌زد. دانه‌هاي عرق روي پيشانيش ظاهر مي‌شدند. دستش مي‌لرزيد. زير لب زمزمه مي‌كرد: اگر دير كند. اگر نيايد....سعي كرد خودش را آرام كند اما مگر مي‌شد. هراسي كهنه توي چشمانش دودو مي‌زد. توي همان تيله‌هاي رنگي كه در زمينه‌ي سبزه‌ي صورتش ناهمگوني...

داستان/ جامانده‌ها

 

حوریزاد قائدی:

 

انگار دوباره كسي توي دلش رخت مي‌شست. انگار كسي قلبش را تند‌‌تند چنگ مي‌زد. دانه‌هاي عرق روي پيشانيش ظاهر مي‌شدند. دستش مي‌لرزيد. زير لب زمزمه مي‌كرد: اگر دير كند. اگر نيايد....

 

سعي كرد خودش را آرام كند اما مگر مي‌شد. هراسي كهنه توي چشمانش دودو مي‌زد. توي همان تيله‌هاي رنگي كه در زمينه‌ي سبزه‌ي صورتش ناهمگوني زيبايي ايجاد كرده بود. صداي پنكه‌ي سقفي با هياهوي توي سرش يكي مي‌شد. گيج گيج بلند شد. پنجره‌ي كوچك اتاق را باز كرد. دورها را ديد دورتر و دورتر اما آرام نشد. گذشته‌ها توي سرش رژه مي‌رفت. شايد دلش تا خاكريزها رفت، تا آن طرف‌هاي اروند، بين نخل‌هاي بي‌سر، لابه‌لاي نيزارها، تا كنار شط.

داستان ديوانگي شط هر روز در ذهنش مرور مي‌شد. شده بود بخشي از وجودش. بخشي كه عذابش مي‌داد درست مثل نفس‌هايش كه به زور از ريه‌هاي معيوبش بالا مي‌آمد. اسم شط كه مي‌آمد، ياد شط كه مي‌افتاد انگار بند دلش پاره مي‌شد و با سر مي‌افتاد ته دره‌ي نيستي. می‌افتاد و هزار تکه می‌شد و هر تکه‌اش حیران‌تر از دیگری دوباره برمی‌خواست تا شاید سهمی از زندگی ببرد. سهمی از زندگی نه فقط زنده بودن.

دوباره كسي توي دلش رخت شست. دوباره كسي قلب صدپاره‌اش را چنگ زد. نفسش به شماره افتاد صدايي مثل خرخر از گلويش بيرون مي‌آمد. چشم‌هايش داشت از حدقه در‌مي‌آمد. چقدر دلش مي‌خواست نبيند چقدر دلش مي‌خواست بتواند چشمانش را ببندد. اما نمي‌توانست. سال‌ها بود كه اين كابوس بيداري وقت و بي‌وقت گلويش را فشار مي‌داد. سال‌ها بود كه جنگ هنوز در جانش ادامه داشت و او شده بود يادگار زنده‌ي جنگ كه سلول به سلولش چيزي از آن با خود داشتند.

جوانیش، روحی سرگردان شده بود که هنوز میان کوچه‌ها و خیابان‌ها می‌دوید و آوار شوم جنگ را می‌نگریست و امروزش خسته و بیمار در حاشیه‌ی زندگی، تقلای جوانیش را مرور می‌کرد . گوشه‌ي اين اتاق قديمي با خودش زمزمه مي‌كرد: همه رفتند. شط همه را برد. من جا ماندم. خودم ديدم ماهي شدند.

 

خودش ديد با چشمان خودش با همان تيله‌هاي رنگي كه وقتي نفسش به شماره مي‌افتاد؛ مي‌خواستند از حدقه دربيايند. ديد كه خانواده‌اش زير آتش بي‌امان دشمن يكي يكي توي رودخانه افتادند؛ بچه‌ها و پدرشان و خيلي‌هاي ديگر. رود مثل نواري كه در باد موج مي‌زند؛ بالا و پايين مي‌رفت. خمپاره و بمب بود كه روي سرشان مي‌باريد. نوزادش را در آغوش فشرد. چشمانش در هياهوي دود و فرياد، رد قايق‌ها را دنبال مي‌كرد. رود انگار ديوانه شده بود. قايق‌هاي كوچك مثل تكه‌هاي سبك چوب به هوا مي‌رفتند و روي خروش آب تكه تكه مي‌شدند. آه دلش كه چه دردي كشيد. آه چشمانش كه چه‌ها ديدند. انگار تلاطم شط به جانش افتاده بود. در امتداد رودخانه ميدويد. صداي گريه نوزادش ميان جيغ‌هاي جنون‌آميز خودش و فريادهاي ديگر گم شد. صداي جنگ بود....

او ماند و داستان تلخ جنگ. او ماند و ياد آن‌هايي كه شايد توي رودخانه ماهي شدند و تا اقيانوس‌هاي دور رفتند و گم شدند. او ماند و يادگار جنگ شد؛ مثل ماشين‌ها و ابزاري كه توي موزه‌ي جنگ ماندند و گاهي آدم‌ها از جاهاي مختلف مي‌آيند و نگاهشان مي‌كنند؛ آهي مي‌كشند و مي‌روند اما آيا كسي مي‌داند پشت چشم‌هاي دردكشيده‌ي جنگ‌ديده چه مي‌گذرد؟ كسي چه مي‌داند جا مانده‌ها چه مي‌كشند و چگونه زندگي مي‌كنند؟ کسانی که جنگ هنوز برايشان ادامه دارد.  

 

دوباره انگار كسي توي دلش رخت مي‌شست. نفسش به شماره افتاد. انگار شط در جانش موج ميزد. انگار كسي در درونش حبس بود و خودش را محكم به ديوار‌هاي قفس مي‌كوبيد و راهي براي رهايي مي‌جست. دخترش، تنها بازمانده‌ي خانواده‌اش ماسك اكسيژن را روي بيني و دهانش گذاشت. چشمانش را بست. آرامشي رخوتناك در بدنش دويد و خواب مثل نجات دهنده‌اي او را دربرگرفت.

 



کانال تلگرام اتحادخبر


نظرات کاربران
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

تازه ترین خبرها

  • بررسی مشکلات بنار آبشرین در اردوی عمرانی دهیاران بخش مرکزی دشتستان
  • مرکز جامع سلامت شهر کلمه به زودی افتتاح می شود/ 80 درصد فضاهای فیزیکی بهداشت و درمان دشتستان نوسازی شده است
  • تقابل ادبی فرماندار دشتستان با هاروکی موراکامی از ژاپن !
  • توزیع تعداد ۵۰ عدد کلاه ایمنی از طرف شهرداری بین موتورسیکلت سواران شهر وحدتیه
  • بهترین زمان خوردن قهوه برای کبد چرب
  • نقدی بر مجموعه داستان " خین‌جوشون " اثر مختار فیاض
  • مطالبات فعالان محیط زیست از مردم و مسئولان/ آفت محیط زیست زباله های پلاستیکی است/ مسئولان بیشتر از گرفتن عکس پای کار باشند
  • سرنوشت باقیمانده سموم در محصولات کشاورزی
  • تجلیل از دو تیرانداز پرتلاش و موفق دشتستان
  • جاده مرگ شهر وحدتیه را دريابيد،مسئولان برحذر باشند
  • روز سعدی و نکته‌ای نغز از گلستانش
  • جناب نماینده! قحطی پتروشیمی که نیامده، بسم‌الله
  • به بچه‌هایتان نودل ندهید!
  • نشست فرماندهان پایگاه‌ها و شورای حوزه مقاومت بسیج شهدای پتروشیمی به میزبانی پتروشیمی جم
  • عناوین روزنامه‌های امروز1403/02/01
  • آغاز عملیات اجرای خیابان ۲۴ متری در ورودی شهر از سمت برازجان،خیابان ۲۲ متری غرب آرامستان و خیابان در غرب جاده اصلی
  • قتل 2 جوان برازجانی در خودروشان/ دستگیری قاتل در استان همجوار
  • یکی از شهدای اخیر حمله اسرائیل در سوریه از شهر وحدتیه دشتستان است
  • هدایای باقیمانده پیاده روی برازجان قرعه کشی شد
  • گزارش تصویری/ راهپیمایی روز جهانی قدس در برازجان
  • سخنرانی استاد سید محمد مهدی جعفری در جمع دشتستانی ها و استان بوشهری های مقیم شیراز/ تصاویر
  • در رسیدگی به امور مردم کوتاهی نکنید/ برخی از بخشنامه ها باعث کوچک شدن سفره مردم می شود
  • قلب جوان 23 ساله دشتستانی اهدا شد/ تصاویر
  • بررسی مشکلات بنار آبشرین در اردوی عمرانی دهیاران بخش مرکزی دشتستان
  • سخن‌ران، کاظم صدیقی‌. نه! مسجد قیطریه، نه!
  • برخورد توهین آمیز رئیس صمت دشتستان با نمایندگان برخی اصناف شهرستان
  • آئین گرامیداشت شهیدالقدس محسن صداقت در شهر وحدتیه
  • تصاویر جنجالی مجری زن تلویزیون باکو در کنار سفیر ایران و در محل سفارتخانه/ عکس
  • اولین واریزی بزرگ برای معلمان در 1403
  • اسرائیل را چه باید؟
  • .: لیلادانا حدود 3 روز قبل گفت: درود بردکتربایندری ودکترفیاض بزرگوار. ...
  • .: علی حدود 5 روز قبل گفت: بسیار عالی پاینده باشید ...
  • .: شااکبری حدود 5 روز قبل گفت: درود بر استاد گرانقدر ...
  • .: ذاکری حدود 5 روز قبل گفت: بسیار عالی. درود خدا ...
  • .: ذاکری حدود 5 روز قبل گفت: خوشحالم که ادبیات پایداری ...
  • .: افسری حدود 6 روز قبل گفت: درود بر دکتر بایندری ...
  • .: عزیز حدود 6 روز قبل گفت: سایت و نویسنده حواسشون ...
  • .: مصطفی بهبهانی مطلق حدود 9 روز قبل گفت: با سلام و خدا ...
  • .: ح حدود 9 روز قبل گفت: درودخدا بر استادبرازجانی و ...
  • .: اسماعیل حدود 11 روز قبل گفت: فقط قدرت است که ...