امروز: چهارشنبه 05 ارديبهشت 1403
    طراحی سایت
تاريخ انتشار: 08 فروردين 1400 - 09:00
ویژه پاسداشت مرحوم حاج محمد نبی مهاجری برازجانی (9)

اتحادخبر- احمد محمد کرمی: حاج محنوي قد و بالايي بلند با سر وصورت نوراني و ريشي سفيد، چوقه اي تميز  و سفيد  بر دوش و عصايي كه بلند تر از عصاهاي معمولي بود و عرق چيني سفيد و خصوصأ هميشه لبخندي مهربانانه بر لب داشت، طوري كه آدم او را که ميديد، دلش ميخواست جلو برود و سلام كند، او هم با لبخند ميگفت: عليك سلام آقاي گل و گلاب، بارك الله....

چوقه سفیدو

 احمد محمد کرمی:


خانه‌ پدری، در انتهاي كوچه روبروي گذر اصلي كليجا، اين خشم را از  خشم قلعه جدا ميكرد، همسايه هاي ما، ابراهيم دلگرم، شهيد حاجي مزيري، ابراهيم سلطاني، قاسم  پارسا، و رسول چمنكار بودند كه همه همكلاس و هم سن بوديم. براي رفتن به بازار دو راه داشتيم، يكي از كنار خانه سيد حسين و سيد اسماعيل موسوي كه ما آنها را «آقا» ميگفتيم و دايي خوانده ما بودند و از جلو مسجد قلعه و خانه مرحوم حاج محمودي عبور ميكرديم. يك راه ديگر، از كنار خانه هاي، تاته غلوم، (خادمي)،  رضاييها  و حاج محنوي (محمدنبي مهاجري) بود. حاج محنوي خانه اش تا ما دو كوچه فاصله داشت ولي دكان عطاري اش در اول  بازار سرپوشيده جنوبي بود، بازاري  كه اول سقف آن را با اسكلت چوبي و پليت  پوشاندند و به آن «بازار پليتي» ميگفتند، بعد از مدتي، كف آن را هم سيماني كردند، كه نامش شد « بازار سمنتي».


دهنه  جنوبي بازار سمنتي  نزديك مدرسه «دانش» بود كه دوره ابتدايي با مديريت، حاج محمد صداقت، و معلمي، خوشنامان: جعفر خسروزادگان، جمشيدزاده، محمد مساوات، كارگر، مهدوي و باباي  مدرسه مرحوم، كربلايي فتح الله شاكر، در آنجا گذشت.
در ابتداي بازار سمنتي نزديك مدرسه، دكان خياطي مرحوم عبدالحسين چمنكار، بعد نمد مالي علي خرامش و بعد از آن  عطاري حاج محنوي بود.
روبروي اينها هم دكان سلماني شادروان حاج محسين و برادرش علي شاه سلماني واقع بود.
همه اين دكان دارها بچه هاي مدرسه را با اسم و رسم و پدر جد مي شناختند، چون از  دوختن پيراهن وشلوار  مدرسه گرفته تا دوا و درمان و ختنه و تراشيدن هفتگي موي سر، با اين بزرگواران بود.


حاج محنوي قد و بالايي بلند با سر وصورت نوراني و ريشي سفيد، چوقه اي تميز  و سفيد  بر دوش و عصايي كه بلند تر از عصاهاي معمولي بود و عرق چيني سفيد و خصوصأ هميشه لبخندي مهربانانه بر لب داشت، طوري كه آدم او را که ميديد، دلش ميخواست جلو برود و سلام كند، او هم با لبخند ميگفت: عليك سلام آقاي گل و گلاب، بارك الله.


وقت و بي وقت شب، براي  گرفتن  دارو  يا  راهنمايي  بيماري، در خانه اش زده ميشد، خودم چند بار  در  دوران كودكي همراه مادر دير وقت شب براي  گرفتن  دوا در خانه اش را زديم، هميشه بالبخند و خوش رويي پرسش ميكرد و دوا را با راهنمايي ميداد  و فردا و روزهاي  ديگر از حال و احوال بيمار پرسش مي كرد.
درب دكان  كه براي دواي مشخصي، پي فرمان ميرفتيم، اول پرسش ميكرد، بچه ي، كي هستي؟ همه را مي شناخت، مي پرسيد، بابات نيومده؟ دوا براي  كي ميخواي؟ بعد پنج ريالي را كه ميدادي، ميگفت: «بيا اين ده شاهي (نصف يك ريال) را براي خودت از دكان، ميش محسين (مكاري) كه روبروي خانه حاج محمودي يك دكان كوچك داشت، پيچ پيچوك بخر، جايي نايستي ها زود برو خونه تو».
ما  دو نوبت مدرسه ميرفتيم، صبح تا ظهر، مي آمديم خونه، نهار ميخورديم، ساعت دو بعد ازظهر باز ميرفتيم تا عصر.
معمولا چون زود از خانه ميآمديم، درب مدرسه  بسته بود، چون بازار سمنتي خنك بود، ميرفتيم  تو بازار و بازي و شلوغ بازي، زنگ مدرسه را كه  با دست ميزدند، نمي شنيديم، دكان دارها صدا ميزدند، زنگتون خورد، حاج محنوي، با عصاي بلندش، چند بار ميزد به دخل چوبي جلوش و در يك لحظه، بازار ميشد سوت و كور و ساكت.


بخاطر دارم زماني كه موتورسيكلت تازه آمده بود، اغلب موتور ٧٠ هوندا، بود و توسط شادروانان، حاج محمد رحيم كازروني و حاج ابوالقاسم  خادمي، فروخته ميشد و صداي زيادي  هم  نداشت، پسر بزرگ حاج محنوي يك موتور خيلي بزرگ  داشت كه از بس صدايش بلند  بود، بهش  ميگفتن «كوپ كوپو» ولي حاج محنوي قدغن کرده بود، صداي اين موتور مردم را اذيت ميكند، نبايد سوار شوي.
روزي که شنيدم، حاج محنوي رحمت خدا رفته، خيلي دلم گرفت، اصلأ گریه ام گرفت و با خود می گفتم: ديگه چه كسي اونطوري جواب سلام  مرا خواهد داد؟.
روحش شاد، هنوز كه هنوز است از كوچه هاي خشم قلعه كه ميگذرم، صداي عصايش را ميشنوم.



کانال تلگرام اتحادخبر


نظرات کاربران
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

تازه ترین خبرها

  • بررسی مشکلات بنار آبشرین در اردوی عمرانی دهیاران بخش مرکزی دشتستان
  • مرکز جامع سلامت شهر کلمه به زودی افتتاح می شود/ 80 درصد فضاهای فیزیکی بهداشت و درمان دشتستان نوسازی شده است
  • تقابل ادبی فرماندار دشتستان با هاروکی موراکامی از ژاپن !
  • توزیع تعداد ۵۰ عدد کلاه ایمنی از طرف شهرداری بین موتورسیکلت سواران شهر وحدتیه
  • بهترین زمان خوردن قهوه برای کبد چرب
  • نقدی بر مجموعه داستان " خین‌جوشون " اثر مختار فیاض
  • مطالبات فعالان محیط زیست از مردم و مسئولان/ آفت محیط زیست زباله های پلاستیکی است/ مسئولان بیشتر از گرفتن عکس پای کار باشند
  • سرنوشت باقیمانده سموم در محصولات کشاورزی
  • تجلیل از دو تیرانداز پرتلاش و موفق دشتستان
  • جاده مرگ شهر وحدتیه را دريابيد،مسئولان برحذر باشند
  • روز سعدی و نکته‌ای نغز از گلستانش
  • جناب نماینده! قحطی پتروشیمی که نیامده، بسم‌الله
  • به بچه‌هایتان نودل ندهید!
  • نشست فرماندهان پایگاه‌ها و شورای حوزه مقاومت بسیج شهدای پتروشیمی به میزبانی پتروشیمی جم
  • عناوین روزنامه‌های امروز1403/02/01
  • آغاز عملیات اجرای خیابان ۲۴ متری در ورودی شهر از سمت برازجان،خیابان ۲۲ متری غرب آرامستان و خیابان در غرب جاده اصلی
  • قتل 2 جوان برازجانی در خودروشان/ دستگیری قاتل در استان همجوار
  • یکی از شهدای اخیر حمله اسرائیل در سوریه از شهر وحدتیه دشتستان است
  • هدایای باقیمانده پیاده روی برازجان قرعه کشی شد
  • گزارش تصویری/ راهپیمایی روز جهانی قدس در برازجان
  • سخنرانی استاد سید محمد مهدی جعفری در جمع دشتستانی ها و استان بوشهری های مقیم شیراز/ تصاویر
  • در رسیدگی به امور مردم کوتاهی نکنید/ برخی از بخشنامه ها باعث کوچک شدن سفره مردم می شود
  • قلب جوان 23 ساله دشتستانی اهدا شد/ تصاویر
  • بررسی مشکلات بنار آبشرین در اردوی عمرانی دهیاران بخش مرکزی دشتستان
  • سخن‌ران، کاظم صدیقی‌. نه! مسجد قیطریه، نه!
  • برخورد توهین آمیز رئیس صمت دشتستان با نمایندگان برخی اصناف شهرستان
  • آئین گرامیداشت شهیدالقدس محسن صداقت در شهر وحدتیه
  • تصاویر جنجالی مجری زن تلویزیون باکو در کنار سفیر ایران و در محل سفارتخانه/ عکس
  • اولین واریزی بزرگ برای معلمان در 1403
  • اسرائیل را چه باید؟
  • .: لیلادانا حدود 3 روز قبل گفت: درود بردکتربایندری ودکترفیاض بزرگوار. ...
  • .: علی حدود 5 روز قبل گفت: بسیار عالی پاینده باشید ...
  • .: شااکبری حدود 5 روز قبل گفت: درود بر استاد گرانقدر ...
  • .: ذاکری حدود 5 روز قبل گفت: بسیار عالی. درود خدا ...
  • .: ذاکری حدود 5 روز قبل گفت: خوشحالم که ادبیات پایداری ...
  • .: افسری حدود 5 روز قبل گفت: درود بر دکتر بایندری ...
  • .: عزیز حدود 6 روز قبل گفت: سایت و نویسنده حواسشون ...
  • .: مصطفی بهبهانی مطلق حدود 8 روز قبل گفت: با سلام و خدا ...
  • .: ح حدود 9 روز قبل گفت: درودخدا بر استادبرازجانی و ...
  • .: اسماعیل حدود 11 روز قبل گفت: فقط قدرت است که ...