کد خبر: 143184 ، سرويس: مقاله
تاريخ انتشار: 10 اسفند 1399 - 08:52
چيزي شبيه جوابيه به مجري راديو ايران در باب توهين به پرسنل نفت
كج و راست

اتحادخبر-قدرت مظاهري: سعيدجان! خودت قضاوت كن؛ يه روز – فقط يه روز – يكي از سكوهاي گازي از سرويس خارج بشه، يا اينكه يه عمر راديوي شما نباشه، فكر مي كني كدومش مردم رو بيشتر به واكنش وامي داره!؟ پس لطفا كمتر بغل گوش مون وز وز كنيد و بزاريد تو روزاي آخر زمستون صداي آلارما رو بهتر بشنويم كه خداي نكرده يه فاز نره كه مجبور بشي توي آپارتمانت يخ بزني....

قدرت مظاهري:

 

راستش من پاسخاي مودبانه و خيلي رسمي رو دوس شون ندارم سعيدجان! مي دوني، يه جورايي قايم مي كنن آدما حرفاي اصلي شون رو پشت حرفاي رسمي. مث همين جوابيه اي كه آقاي مينو و روابط عمومي وزارت نفت دادن بهت در قبال لُغُزخوني و گُهرفشانياي صبح ششم اسفندت درباره بروبچه هاي نفت و آقاي زنگنه! حال نكردم اصلا از جوابيه ها. جفت شون از اين حرفايي زده بودن كه اين روزا توي كتاباي پندآميز مي زنن و مثلا مي خوان بچه ها رو نصيحت كنن و يه كم به راه شون بيارن. من متاسفانه اينجور حرف زدنا رو حال نمي كنم باهاشون. اصلا حال نمي كنم باهاشون. نه اينكه بلد نباشم يا سخت ام باشه مثلا، نه. حس مي كنم يه چيز ِ قلمبه رو به زور ميخوان فرو كنن تو گوش آدم. ميشه بنظرت؟ نميشه خُب. بي خيال!


سعيدجان، من باوجود اينكه قبل از نفتي شدن، صدابردار فني صدا وسيما بودم، ده دوازده سالي مي شه كه نه "صدا"ي شما و دوستاتونو شنيدم و نه "سيما"تونو ديدم ديگه. چيزايي هم كه مي شنوم و مي بينم اين ور و اون ور، بيشتر، حس بيگانگي و بدبيني و نفرته كه آدما دارن از "صدا" و "سيما" تون! ديروز يكي از همكارا يه فايل صوتي فرستاد كه توي برنامه ي سلام صبح بخير راديو ايران – درست گفتم اسمشو!؟‌

 

ـ تو، يه قر و غمزه مي دي به صدات و نه فقط بچه هاي نفت رو متهم به ويژه خواري مي كني، بلكه به يه پيرمرد كه سن و سال باباتو داره و سالاي سال واسه صنعت و اقتصاد اين مملكت زحمت كشيده و عرق ريخته و بي خوابي كشيده، توهين مي كني و اسمشو يه جوري به آرمان جون – تهيه كننده تون ـ مي گي، كه آدم فكر مي كنه توي اون استوديوي پخش تون، يه نفر آدم بي ادب هم پيدا نميشه كه به قول سعدي ازش ادب آموخته باشي! عموجان، سعيدجان، يه بچه كوچولو هم كه يه بوق مي دن دستش و مي ذارنش بوقچي يه مسابقه مثلا، هر ريتم و آهنگ و مضرابي رو كه دلش كشيد، نميتونه با بوقه بياد. خارج از نزاكت اگه بوق زد، دور و ورياش اگه يه جو ادب و معرفت داشته باشن، مي زنن تو سرش كه حاليش بشه هر فس فسي رو نميشه هر جا اومد.

 

حالا اينكه دور ورت از اينجور آدما نيس، ظاهرا مشكل تو نيس و بايد يه فكر اساسي و زيربنايي بشه براش. يه چيزي هم بگم، برنخوره به همكاراي قديميم. بچه كه بوديم، توي كتاباي مدرسه مون نوشته بودن روز قيامت، چهارتا سوال مي پرسن از آدما. يكي شون اينه كه عمرتو توي چه راهي صرف كردي؟ راستش حس مي كنم براي اون يكي دو سالي كه صدا و سيما بودم، خيلي سخت مي شه كارم با اين دروغايي كه فرستادم رو آنتن.

 

براي همين هم چن سالي مي شه كه از حقوقاي تير و مرداد و شهريورم توي عسلويه مي ذارم كنار و كفاره ي اون روزا رو مي دم. خدا قبول كنه ايشالا. سعيدجان، از حقوقاي نجومي نفتيا گفتي و سوسه اومدي واسه تهيه كننده ات كه يه جا توي نفت و گاز پيدا كنه بچپوندت اون تو. بزار يه جوك تعريف كنم برات كه اينجا توي عسلويه خيلي رايجه بين بچه ها: "... مي گن يه بابايي بچه شو ورمي داره مي بره پيش يه يارويي كه كلي رانت دم دستش بوده و خرش مي رفته  و بهش مي گه يه كاري جور كن برا بچه ام! ياروئه مي پرسه مي خواي بذارمش رئيس صدا و سيما؟ بابائه مي خنده و مي گه نه بابا، اين خيلي بالاس. ياروئه مي پرسه مي خواي بذارمش رئيس راديو مثلا؟ بابائه دوباره جا مي خوره و مي گه نه بابا، اينم خيلي بالاس.

 

ياروئه مي پرسه رئيس تلويزيون چه جوره؟ بابائه مي گه نه بابا، اينم سمّت بالاييه. ياروئه مي پرسه كارگردان، تهيه كننده، گوينده، كدوم شغل رو دوس داره توي سازمان كه بذارمش اونجا؟ بابائه بازهم مي خنده و مي گه نه بابا، اينا همه شون خيلي بالان. ياروئه مي پرسه پس كجا بذارمش؟ بابائه يه لبخند مي زنه و مي گه اگه زحمتت نيس، بفرستش عسلويه! ياروئه يه اخم مي كنه و مي گه شرمنده؛ عسلويه نمي شه. عسلويه ديگه سواد مي خواد!

 

" نشنيده بودي، نه!؟ مطمئنم نشنيده بودي اينو سعيدجان. يه چيز ديگه سعيد. يه تست جالب. غروب كه داري برمي گردي از سرِ كار، درِ خونه ي همسايه هاتو بزن ببين كدومشون گازشون روشنه و كدوماشون راديوشون! اصلا از همسرت بپرس يه بار.

 

اينكه توي طول روز، يه ساعت گاز قطع بشه براش قابل تحمل تره يا اينكه يه عمر "صدا"ي تو رو نشنوه از توي اون شيپورك!؟ سعيدجان، اگه نمي دوني، بدون و به باقي همكارات هم بگو. اينجا بغل دست ما يه كشوره به اسم قطر كه در به در دنبال آدماي نفت و گاز ايرانه و حاضره بيس هزار دلار در ماه بده برا مهندساش. مي دوني چرا نميرن بچه هاي نفت و گاز!؟ براي اينكه فكر مي كنن دعاي اون پيرزن روستايي اردبيلي توي يخبندوناي زمستون، خيلي خيلي بيشتر از دلار و يوروي اون ور آبيا آرامش روحي ميآره براشون. سعيدجان، چيزي رو كه ما توليد مي كنيم، بودجه ي مملكت رو مي بندن روش و اداره ي سالانه ي كشور رو بر اساس اون تنظيم مي كنن.

 

خودت اين نكته رو بسنج با خزعبلات و جفنگياتي كه تو و دوستات درباره ي رئيس جمهور و دولت و كارمنداش سرِ هم مي كنيد و مي فرستيد رو آنتني كه نه مخاطبي داره و نه درآمدي. يه چاه ويله كه هر چي ميريزن توي اون، تمومي هم نداره. يه اسم پرطمطراق دهن پركن به اسم سازمان و كلي آدم با اِهِن و تلپ فراوون با بودجه هاي خداميلياردي نشستين سر ِ يه سفره ي چرب و چيلي كه هزينه هاش از نفت تامين مي شه ولي به اندازه ي يه سوله ي كوچيك و فكسني مث "بي بي سي" و "من و تو" با ده دوازده نفر آدم هم نمي تونيد مخاطب جذب كنيد! اتفاقا اتفاقا يه چيزي كه سالاي ساله رنج مي ده ذهن منو، همين قصه اس . اصلا بر چه اساسي بايد سرمايه ي مردم توي قالب بودجه ي عمومي، توي جيب دم و دستگاه و سازماني بره كه به اندازه ي يه سرِ سوزن هم دغدغه هاشون دغدغه هاي اصلي مردم نيس و فقط و فقط كارشون نق زدن و زنجموره كردن و دورگه كردن صداهاشون براي گفتن ديالوگاي زنونه اس!؟

 

هر سال همين قصه اس انگار. تا زمستون ميآد تموم بشه و سر و كله ي بهار از راه برسه، قورباغه ها شروع مي كنن به خوندن ابوعطا. انگار نه انگار كه سرماي زمهرير زمستون رو همين نفتيا براتون رسوندن به بهار. راستش من و همكارام اصلا و ابدا نيازي به معرفي خودمون نداشته و نداريم. اين سطرا رو هم نمي نوشتم اگه تو و چن تايي عريضه نويس و پاورقي نويس نشريات زرد ويرتون نمي گرفت كه يه مزه بپرونيد واسه دو قرون پول بيشتر كه تهيه كننده و سردبير بندازن توي كاسه هاتون. چون نه وقتش رو دارم و نه اصلا در حد و اندازه اي هستن رسانه هاتون كه بايد جواب داد بهشون. اين رو سعيدجان، فقط براي تنويرذهن آدمايي مي گم كه با دروغاي شبانه روزي رسانه تون، گير مي كنن توي يه مه غليظ و زحمت شون مي افته رو دوش برف پاك كنايي كه بايد شب و روز جارو كنن شيشه رو تا نجات بدن آدما رو از پرتگاه ها و دره هايي كه درست مي كنيد پيش پاهاشون!

 

خودت قضاوت كن؛ يه روز – فقط يه روز – يكي از سكوهاي گازي از سرويس خارج بشه، يا اينكه يه عمر راديوي شما نباشه، فكر مي كني كدومش مردم رو بيشتر به واكنش وامي داره!؟ پس لطفا كمتر بغل گوش مون وز وز كنيد و بزاريد تو روزاي آخر زمستون صداي آلارما رو بهتر بشنويم كه خداي نكرده يه فاز نره كه مجبور بشي توي آپارتمانت يخ بزني و تا صبح بلرزي از سرما. حواست هم خوب جمع كن سعيدجان. خبراي اين سالاي مملكتو مرور كن. هر كسي كه اسمشو "سعيد" گذاشتن ننه باباش، الزاما آدم خوشبخت و رستگاري نشده. مصداقاشو يه سرچ كوچولو بكني، رژه مي رن پيش چشمات. ديگه اينكه گفته بودي بهت مي گن "سعيد كج نشين"! سعيد كج نشين جان، اينجا توي عسلويه، ما كارگاهايي داريم كه "كج" ترين آدما رو هم "راست" مي كنن.

 

همين حالا تا دير نشده، بيا اينجا يه توكِ پا تا از كجي دَرِت بياريم برادر. يه چيز ديگه سعيدخان؛ راجع به آقاي زنگنه هم اون تعبيره رو كه به كار بردي، نشون از ذوق و قريحه ي سرشارت نبود. اولا كه جاي پدرته اون پيرمرد و توي فرهنگ و قاموس ما هم معمولا به ريش و موي سفيد آدما به اندازه ي يه قديس احترام مي ذارن – فرهنگ و قاموس شما رو نمي دونم البته – دوما اينكه با همين فاميل "توكلي" خودت هم مي شه هزار و يك شوخي تنزلي و تحملي و تخلخلي و تخيّلي و اينجور بازيا كرد ولي يه نصيحت رو از من داشته باش. اينكه گذرت اگه افتاد ميدون انقلاب، صاف كه وايسي، كنارش يه راسته ي كتابفروشا مي بيني. يه سر بزن به يكي شون و بگرد دنبال يه كتاب به اسم گلستان سعدي.

 

پيداش كه كردي، وَرِش دار يه ورق بزن اونو. يه جاييش مي رسي كه نوشته: "بزرگش نخوانند اهل خرد، كه نام بزرگان به زشتي برد" نكته ي آخر هم اينكه يه جوك تعريف كردم برات، بذار يه حكايت هم بگم، تموم شه قصه مون: "حكايت مي كنن كه حاكم وقت برا عطار نيشابوري پنجاه هزار درهم مقرري ماهيانه بريده بود. يه روز كه عطار رفت مقرري شو بگيره از خزانه، دربان خزانه ازش پرسيد تو كه يه پيرمرد فرتوت مردني هستي، چه جوري پنجاه هزار درهم مقرري داري و من كه يه دربان قلچماقم و شبانه روز دارم نگهباني مي دم، ماهي هزار درهم هم نمي گيرم!؟

 

عطار يه نيگا انداخت بهش و گفت خموشي در پيش گير كه همچون تويي در دِهِ فريمان، هزار هزار بيش است و همچون مني در دهر، يكي بيش نيست." ... ناراحت نشو از دستم سعيدجان. يه ذره بي ادبي هم اگه توي فحواي نوشته هام هس، يادگاري از همون روزاييه كه همكار شما بودم. الآن چندين ساله كه پاكم. پاكِ پاك.


لينک خبر:
https://www.ettehadkhabar.ir/fa/posts/143184