کد خبر: 143009 ، سرويس: داستان، شعر و ادب
تاريخ انتشار: 05 اسفند 1399 - 09:30
اختصاصی سرویس ادبیات داستانی اتحادخبر (روات)
دل نوشته/ گل نرگس

اتحادخبر-هلنا سعادتمند:با عجله از پیاده رو میگذشتم، چرا که همیشه ی خدا عجله داشتم! از کنار بساط سبزی فروشی رد میشدم که بوی عطری به مشامم خورد  ناخودآگاه میخکوب شدم..گلفروش از مغازه بیرون آمده بود و داشت گلدانهای گل را کنار مغازه اش مرتب میکردبوی عطر نرگس مشامم را نوازش می داد تا به حال حس کرده اید بعضی بوها چه خاطراتی را ...

هلنا سعادتمند:

 

با عجله از پیاده رو میگذشتم، چرا که همیشه ی خدا عجله داشتم!
از کنار بساط سبزی فروشی رد میشدم که بوی عطری به مشامم خورد
 ناخودآگاه میخکوب شدم..گلفروش از مغازه بیرون آمده بود و داشت گلدانهای گل را کنار مغازه اش مرتب میکرد
بوی عطر نرگس مشامم را نوازش می داد
تا به حال حس کرده اید بعضی بوها چه خاطراتی را زنده میکنند؟همان حس و حال را داشتم،با ذهنی که به سوی گذشته های نه چندان دور پرواز میکرد
عطر نرگسی که در فضای پیاده رو پیچیده بود را با همه ی جانم نفس میکشیدم
 بوی مادرم بود،بوی زندگی،بوی امید..
عشق عجیبی به گل نرگس داشت و وقتی دسته ای نرگس زیبا و خوشبو برایش میبردم با خوشحالی از دستانم میگرفت و لبخند و لمس دستان مهربانش دنیایی آرامش را به رگ و ریشه ام تزریق میکرد
مادرم تو شبیه همان عطر نرگس در پیچاپیچ دلم هستی
تو همان ماهی قرمز تنگ بلورین قلبمی که هیچگاه مشامم از عطر تو خالی نخواهد شد
با اینکه  ریشه در جانم داری اما چقدر دلتنگ آغوش پر محبتت هستم
مادرم امید دارم که پنجره ی خونه ای که در آسمانها داری؛ رو به دشت بزرگی از نرگس باز باشه....
 دشتی سبز سبز...
پر از نرگس
 در ششمین سال کوچ بدون بازگشتت خاطراتت را نفس میکشیم و یادت تا همیشه در قلبمان جاوید خواهد ماند


لينک خبر:
https://www.ettehadkhabar.ir/fa/posts/143009