اتحادخبر-یعقوب فولادی:اسفندیار پسرِ گشتاسپ بزرگترین پهلوانِ کیانیِ شاهنامه است که در عهد خود پس از رستم هماوردی نداشت. اوستا کهنترین منبعیست که از وی نام برده است: «فروهرِ پاکدینِ اسفندیارِ دلیر را میستاییم» (اوستا، فروردینیشت، بند 103). این نام در اوستا سپِنتوداتَ Spentō dāta آمده است که معنی تحتاللفظی آن یعنی «آفریدهٔ خردِ پاک و مقدس»...
یعقوب فولادی:
اسفندیار پسرِ گشتاسپ بزرگترین پهلوانِ کیانیِ شاهنامه است که در عهد خود پس از رستم هماوردی نداشت. اوستا کهنترین منبعیست که از وی نام برده است: «فروهرِ پاکدینِ اسفندیارِ دلیر را میستاییم» (اوستا، فروردینیشت، بند 103). این نام در اوستا سپِنتوداتَ Spentō dāta آمده است که معنی تحتاللفظی آن یعنی «آفریدهٔ خردِ پاک و مقدس» (پورداوود، جلد دوم یشتها: 87). در اوستا به کوتاهی و در شاهنامه مفصل از اسفندیار سخن به میان آمده است. وی یکی از شخصیتهای برجستهٔ حماسهٔ ملی ایران و دین مزدیسناست که شاهزادهای پرهیزگار و قهرمان جنگهای مقدس زرتشتی میباشد. به این دلیل که سلاح بر اسفندیار کارگر نبود او را رویینتن لقب دادهاند. در اوستا و منابع فارسیِ میانه سخنی از رویینتنیِ اسفندیار به میان نیامده است؛ تنها در گزارشِ پهلویِ (زند) وندیداد وقتی از بندِ یکمِ فرگردِ بیستم صحبت میکند، اشارهای به این رویینتنی میشود: «که همچون اسفندیار، هیچ نرم افزاری در او کارگر نمیافتد» (ر.ک: دوستخواه، ج2 اوستا: 875). در متون متاخر نیز با اینکه در همه جا سخن از رویینتنیِ اوست؛ ولی از چگونگیِ رویینتن شدنِ وی نظرِ جامع و واحدی در متون و نزدِ پژوهشگران وجود ندارد. در زیر به نظرات متعدد رازِ رویینتنیِ اسفندیار نظر میافکنیم:
1- بنابر «شاهنامه»، اسفندیار زنجیری دارد که زرتشت به بازویِ او بسته است:
یکی نغز پولادزنجیر داشت
نهان کرده از جادو آژیر داشت
به بازوشبر بسته بد زردهشت
به گشتاسپ آورده بود از بهشت
بدان آهن از جانِ اسفندیار
نبردی گمانی به بد روزگار
(فردوسی، دفتر پنجم، 1375: 238).
2- در «زراتشتنامه» اثرِ بهرام پژدو آمده است: اسفندیار نظرکرده و مورد توجه زرتشت است و زرتشت با اناری که به او میدهد، او را رویینتن میکند:
وزان پس بدادش به اسفندیار
از آن یشتهٔ خوش یکی دانه نار
بخورد و تنش گشت چون سنگ و روی
نبد کارگر هیچ زخمی بر اوی
از این گونه اندر سخن هوش دار
که بود است رویینتن اسفندیار
(پژدو، 1338: 77).
3- صاحب «مجملالتواریخ والقصص» میگوید: و اسفندیار را گویند که چشمهٔ روی روان گشت سلیمان را، یعنی عینالقطر و از آن تماثیلها و صورتها کردند، پس سلیمان دعا کرد و خدای تعالی جان به تنِ ایشان اندر کرد، و اسفندیار از ایشان بود که چون گشتاسف را فرزند نبود اسفندیار را به پسری بداشت... و اسفندیار را از بهرِ آن رویینتن خواندندی (مجملالتواریخ والقصص، 1383: 38). باید گفت در اینجا سلیمان جایگزینِ زرتشت شده است.
4- در روایاتِ شفاهی، زرتشت اسفندیار را در آبی مقدس میشوید تا رویینتن شود. او به هنگامِ فرورفتن در آب چشمهایش را میبندد؛ آب به چشمانش نمیرسد و زخمپذیر میشود (انجوی شیرازی، 1369: 206-205).
5- مجتبی مینوی و ژاله آموزگار بر این باورند که در خانِ سوم وقتی اسفندیار اژدها را میکشد؛ بر اثرِ زهری که از تنِ اژدها بیرون میآید، اسفندیار بیهوش میشود. شاید دودِ برآمده از زهرِ اژدهایِ از پا درآمده که تمامِ وجودِ اسفندیار را فرامیگیرد، او را رویینتن کرده باشد. اگر رویینتنیِ او را از این حادثه بدانیم، بنابراین چون اسفندیار به حالتِ بیهوشی میافتد و دیدگانش بسته میماند، تنها محلِ آسیبپذیر بدن او چشمانش میشود که آماجِ تیرِ رستم خواهد بود (مینوی، 1354: 80 و آموزگار، 1392: 83).
6- محمود امیدسالار میگوید: هفت خانِ اسفندیار داستانِ رویین شدنِ وی است. به این صورت که خانِ ششم و هفتم در تثبیتِ انسان بودن و زیرکیِ اسفندیارست و در پنج خانِ اول هر بار پس از فائق آمدن بر هماورد، سراپایش به خون آلوده میگردد. به نظر میرسد که این شستشویِ در خون که در افسانههای هندواروپایی نیز نمونههایِ بسیاری از آن موجودست سببِ رویینتنیِ اسفندیار میگردد. و داستانِ فتحِ روییندژ اثباتِ رویینتن بودنِ اوست (امیدسالار، 1361: 274-278).
7- دیک دیویس این نظر را دارد که اسفندیار در خانِ پنجم با غرق شدن در خونِ سیمرغ رویینتن میشود؛ به استثنای چشمانش که بسته بود (دیویس، 1396: 200).
سرچشمهها:
- آموزگار، ژاله (1392)، «تاریخِ اساطیریِ ایران»، تهران: سمت.
- امیدسالار، محمود (1361)، «رازِ رویینتنیِ اسفندیار»، ایراننامه، شماره 2، صص 281-254.
- انجوی شیرازی، ابوالقاسم (1369)، «فردوسینامه (مردم و فردوسی)»، تهران: علمی.
- اوستا، کهنترین سرودهای ایرانیان(1391)، گزارش و پژوهشِ جلیل دوستخواه، جلد2، تهران: مروارید.
- پژدو، زرتشت بهرام (1338)، «زراتشتنامه»، به کوششِ محمد دبیرسیاقی، تهران: کتابخانهٔ طهوری.
- دیویس، دیک (1396)، «حماسه و نافرمانی»، ترجمهٔ سهراب طاووسی، تهران: ققنوس.
- فردوسی، ابوالقاسم (1375)، «شاهنامه»، دفترِ پنجم، به کوششِ جلال خالقی مطلق، کالیفرنیا: مزدا.
- «مجملالتواریخ والقصص» (1383)، تصحیحِ ملکالشعرا بهار، تهران: دنیایِ کتاب.
- مینوی، مجتبی (1354)، «فردوسی و شعرِ او»، تهران: کتابفروشیِ دهخدا.
- یشتها، جلدِ دوم، تفسیر و تالیف: ابراهیم پورداوود.
نیز رک: آیدنلو، سجاد (1384)، «اسفندیار»، دانشنامهٔ زبان ادبِ فارسی، جلدِ اول، به سرپرستیِ اسماعیل سعادت، تهران: فرهنگستانِ زبان و ادبِ فارسی، صص 400-396.