کد خبر: 141611 ، سرويس: طنز تلخند
تاريخ انتشار: 06 بهمن 1399 - 11:00
طنز اختصاصی اتحاد خبر/جاروف
شعر طنز/ انسان؛ سیاست ؛ انتها

اتحادخبر-معماری برازجانی: ای شاکی ِ از عالم و افسار بریده /انگار که عقل از سر تو پاک پریده /گویی که منم منشاء آزادی و قانون/از من همه را منفعت و داد رسیده/پلکی بزن و باز بکن چشم ِ  بصیرت /از کرده ی تو هیچ کسی خیر ندیده/آیا همه را عقل به میراث تو بردی؟ /دیگر نبود مثل تو عقلی و عقیده؟

معماری برازجانی:

ای شاکی ِ  از عالم و افسار بریده
انگار که عقل از سر تو پاک پریده

گویی که منم منشاء آزادی و قانون
از من همه را منفعت و داد رسیده

پلکی بزن و باز بکن چشم ِ  بصیرت
از کرده ی تو هیچ کسی خیر ندیده

آیا همه را عقل به میراث تو بردی؟
دیگر نبود مثل تو عقلی و عقیده؟

تلخند شده عام و فراگیر به لطفت 
هر کرده  شده دفتر ِ  بازی و قصیده

ما در صف طولانی همچون شب یلدا
در جا زده‌ایم با تن ِ  بیمار و تکیده

آیا بزند بار دگر  بر سر ِ ‌  این صف
انوار ِ قشنگ ِ دم ِ صبحی و سپیده؟

گلها تو زدی بر سر خود آی فلانی
گویند فلانی همه جا رفته و دیده!

ای کاش بشد کار خودت باز بدیدی
گندیست به جای ِ ‌ شتری چاق و چریده

از مدعیان ِ همه عالم به سیاست
صدها سخن لغو جماعت نشنیده؟

از دست شما خوش صفتان ؛ عالم و آدم
بر بوم دلش جز قلم از خون نکشیده


بس کن؛ به خدا بر تو پناهت دم آخر
هر حبل  بجز حبل ِ خدای تو بریده


لينک خبر:
https://www.ettehadkhabar.ir/fa/posts/141611