کد خبر: 141329 ، سرويس: داستان، شعر و ادب
تاريخ انتشار: 30 دي 1399 - 09:00
اختصاصی اتحاد خبر/ سرویس ادبیات حماسی
مردم سالاری (دموکراسی) در شاهنامه

اتحادخبر-حسرت محمودآبادی:این روزها چنان به دنبالِ دموکراسی و حقوق مدنی و برابری می گردیم گویا که در این سرزمین این مولفه تنها خواب و خیالی بیش نبوده کما اینکه به دلیل عدم شناخت تاریخ و کشف ریشه های عمیق و چندین هزار ساله ی خویش  متهم به ندانستنیم.ریشه هایِ برجسته ی دموکراسی و مردم سالاری در تاریخ این سرزمین شگفت انگیز یعنی ایران هنگامی به...

حسرت محمودآبادی:

این روزها چنان به دنبالِ دموکراسی و حقوق مدنی و برابری می گردیم گویا که در این سرزمین این مولفه تنها خواب و خیالی بیش نبوده کما اینکه به دلیل عدم شناخت تاریخ و کشف ریشه های عمیق و چندین هزار ساله ی خویش  متهم به ندانستنیم.


سال ها دل طلب ِ جام جم از ما می کرد
وان چه خود داشت زِ بیگانه تمنا می کرد


ریشه هایِ برجسته ی دموکراسی و مردم سالاری در تاریخ این سرزمین شگفت انگیز یعنی ایران هنگامی به دیده می آید که تاریخ سترگِ هخامنشیان را فهمیده و درک کرده باشیم. نخست باید به کتابِ " یونانیان و بربرها " نوشته ی بزرگ مردِ تاریخِ ایران امیر مهدی بدیع نگاه بیندازیم. وی در این کتاب وزین که به صورتی علمی پرداخته شده است چنین می گوید: " ولی پارسیان به این اکتفا نکردند که با ناگزیر کردنِ آن ها (یونانیان) به عقدِ قراردادهایی برایِ حلِ اختلاف های خود از طریقِ قضایی و نه از طریقِ ربودن و غارت صلح را به آنان تحمیل کنند. اگر با پیشداوریِ کسانی که نمی خواهند در شاهانِ هخامنشی چیزی جز ترسیمِ استبدادِ شرقی ببینند سازگار نباشد ، باید گفت که از سالِ ۴۹۲ پیش از میلاد ، پارسیان بودند که دموکراسی را در ایونی رسوخ دادند. هرودوت می گوید: اکنون چیزی خواهم گفت که حیرتِ یونانیانی را بر خواهد انگیخت که حاضر نیستند باور کنند در شورایِ هفت پارسی اوتانس این عقیده را ابراز داشت که نظامِ موردِ نظرِ پارسیان دموکراسی است. ماردونیوس (از سرداران بزرگِ ایرانی) تمامِ خودکامگانِ ایونیایی را از کار برداشت و در شهرها اصولِ دموکراسی برقرار کرد.
بنا بر آنچه اشاره شد یونانیان که مدعیِ داشتن نوع حکومت دموکراسی بودند نخست اذعان دارند که ایرانیان در ایونی دموکراسی برقرار کردند و دوم اینکه خود نتوانستند کار ایرانیان را در ایونی انجام دهند.


مصطفی رحیمی در کتاب " تراژدی در شاهنامه " مسئله ی شورای هفت پارسی را چنین بست داده است ، هنگامی که می خواهد استبداد سهراب را نشان دهد: " سهراب با همه ی شور و حرارتِ خود (...) به رایزنی و مشورت اعتقاد ندارد. (...) اندیشه ی او مستبدانه است. (...) نمی داند که رایِ چند تن بر نظرِ یک تن برتری دارد. تا نگویتد که این اندیشه مربرط به قرونِ جدید است ، در اینجا دو نوشته را می آورم (ما مربوط به تاریخ ایران را درج خواهیم کرد. نگارنده). در خصوصِ گفتگو در بابِ حکومت در ایران ، هرودوت در کتابِ سوم تاریخِ خود مطالبی آورده که از نظرِ بحثِ ما جالب است. مطلب از آنجا آغاز می شود که پس از برانداختنِ گوماتا بزرگانِ پارس انجمن می کنند تا درباره ی بهترین شیوه ی حکمرانی نظر بدهند. اتانس که سخنگویِ دموکراسی است و به کوشش و رهبری او گوماتا رانده شده است می گوید: دورانِ حکومتِ فردی به سر رسیده. اکنون به تجربه می دانیم که عاقبتِ آن استبداد است. فسادِ حکمرانی فردی ، هم از خودکامگی است ، هم از نخوت و رشک که در سرشتِ آدمی است. حتی اگر چنین حکومتی به دستِ شایسته ترین مردمان سپرده شود کارش به جباریت می انجامد. زیرا قدرت سبب می گردد که امر بر خودِ فرمانروا نیز مشتبه گردد و خیال کند که به حقیقت برتر از همگان است. این خود امور را از اعتدال خارج می کند ،  و مایه ی تباهیِ دولت می شود. جبار حتی بر شایستگی و سلامتِ نفسِ دیگران حسد می ورزد ، زیرا خودبین و خودسر است. از این رو رفتارِ فرومایگان را می پسندد ، تهمت و بهتان را باور دارد و از اعدامِ بی گناهان پرهیز ندارد. اما حکومتِ مردم درست بر خلافِ چیزی است که درباره ی حکومتِ فردی گفتیم. در اینجا برابری قانونی حکمفرماست. وانگهی مردم که زمامِ امور را در دست گرفتند ، شیوه ی زمامداریِ خودکامه را در پیش نخواهند گرفت. انتخاب کارگزاران و دادرسان به قرعه خواهد بود. امور بر تبادلِ افکار می گردد. بنابراین بیاییم (...) و کارها را به دستِ مردم بگذاریم.


مگابیز سخنگویِ الیگارشی می گوید: " سخنانِ اتانس درباره ی نارسایی های حکومت فردی درست است ، اما پیشنهادِ او در سپردنِ قدرت به دستِ مردم بهترین راه نیست ، زیرا هیچ چیز بی معنی تر و لگام گسیخته تر از جماعتِ بیکاره نمی توان یافت. سلطه ی مغرورانه ی جباران را طرد کردن ولی به زیرِ سلطه ی گستاخانه ی توده ی بی پروا رفتن ، مسلما تحمل ناپذیر است. جبار دست کم می داند چه می کند ، اما توده هیچ چیز نمی داند. چه انتظاری می توان داشت از آدمی که چیزی نیاموخته و فهمِ طبیعی تمیزِ امور را ندارد. توده ، بی تامل به کارها حمله می برد ، چون رودخانه ای در طغیان زمستانی. بگذارید دشمنانِ ما دموکراسی داشته باشند ، ولی ما بیاییم گروهی از مردمانِ شایسته را برگزینیم و حکومت را به ایشان بسپاریم و مطمئن باشیم که تصمیم شایسته ترین مردمان بهترین تصمیم است. آنچه از نظرِ بحثِ ما جالب است این که آتانس پس از آن که می بیند گفته ی داریوش به تصویبِ مجمع می رسد ، می گوید « من نه فرمان دادن را خوش دارم و نه فرمان بردن را. » و بر این اساس با او موافقت می کنند که دارای وضعِ خاص باشد.


پس از این که کنکاشی درباره ی مردم سالاری و دموکراسی در متونِ کهن یونانی در ایران و دربارِ هخامنشیان کردیم باید بازنمودِ آن را در شاهنامه نیز جستجو کنیم. برخی از پادشاهان ایران هنگام جلوس بر تخت پادشاهی خطبه هایی ایراد می کردند که شامل بخش های مهمی از جهان اندیشه و شیوه زمام داری آنان بود. ایرادِ این خطبه ها از سوی پادشاهان را می توان دلیل شفافیت و راستی آنان دانست و احترام به  مردم در آگاهی امور حکومت داری آن دوران.
به گفته ی پروفسور منوچهر جمالی در واقع اندرزهای پادشاهان هنگام جلوس به مردم ، ریشه ی اندیشه های دموکراتیک را باز نمود می کند پندها و خطبه ها و اندرزها پیمانی بوده که پادشاه با مردم می بسته که از عدالت و دادگری و هر آنچه مربوط به امور مملکت داری ست عدول نکرده و پایبند به گفته ها و وظایف خویش بماند و چنانچه این حدود را اجرایی نکند مردم حق دارند پادشاه را از سلطنت عزل کنند. (این مطلبی ست که بالاخره در دوران اشکانیان منجر به تشکیلِ انجمن مهستان شد که قدرت عزل پادشاه را داشت)به همین دلیل مراسمی به عنوان باز پیمانی برگزار می کردند که پادشاه در آن به مردم به خاطر اعمال و رفتارش پاسخگو باشد  که این خود حاکی از قدرت و اختیار و نقش مردم است در آن دوران است نمونه بارزِ آن را در شاهنامه حکیم فرزانه توس می توان دید ، مردم به خاطر قتل سوفزای  بر علیه قبادِ ساسانی شوریدند و او را از تختِ پادشاهی مخلوع کرده و به زندان افکندند و جاماسپ را به جای وی بر تخت پادشاهی نشاندند. حتی این مطلب را نیز می توان در پادشاهی ضحاک نیز جستجو کرد که مردم به واسطه ی رهبریِ کاوه آهنگر او را از سریر قدرت پایین کشیدند و فریدون را به پادشاهی رساندند.


از مطالعه منابع دوران اسلامی مانند تاریخ طبری ، غررالسیر و مطابقتِ آن ها با شاهنامه فردوسی آشکار می شود که شهریاران ایران باستان در هنگام تاج گذاری سخن رانی کرده و خطبه می خواندند که متاسفانه اصل پهلوی این خطبه ها در دست نیست اما به واسطه نقل خلاصه یا بخش هایی از آن در منابع عربی و فارسی مربوط به تاریخ ایران به ویژه شاهنامه می توان عناصر تشکیل دهنده آن را تعیین کرد. خطابه از نظر لغوی به معنای ایراد سخن در برابر فرد یا جمع است به عبارت دیگر (( سخنوری یا خطابه ، فنی ست که به وسیله آن ، گوینده ، شنونده را به سخن خود اقناع و بر منظور خویش ترغیب می کند )) ( فروغی ، ۱:۱۳۸۲)
بنابراین سخنی را که در این فن بکار برده شود خطبه یا خطابه خوانند. آنچه امروز به عنوان خطابه شناخته شده را دستاوردی از کوشش ها و ابتکار ارسطو می دانند که تحت تاثیرِ سوفسطاییان که سخنورانِ ماهری در یونان بودند ، توانست اصول و مبانی این فن را پایه گذاری کند هر چند که اطلاعاتی در خصوص سخنوری در دوران باستان در دست نیست و یکی از عمده دلایل هم از میان رفتنِ آثار قدیم است اما همان طور که می دانیم ایران کشور پهناوری بود و دارای تمدنِ کهن و افتخار آمیز و سلسله های مشهور و قدرتمندی چون پیشدادان ، کیانیان ،‌ مادها ، هخامنشیان ، اشکانیان ، و ساسانیان که به طورِ یقین سخنورانِ بزرگی در میانشان بوده است (مانند بزرگمهر وزیر بزرگ انوشیروان). برخی مورخین از وضع اجتماعی ایران ِ پیش از اسلام بیان داشته اند ، سخن رانی از طرف پادشاه و سرداران در مقابل لشکریان معمول بوده و بعضی از موبدان نیز خطابه های مذهبی را در جشن ها و مناسبت ها در معابد و آتشکده ها ایراد می کردند. ( شریعتی سبزواری ۱۳۸۱: ۳۲) پس ادعا نیست که بگوییم ایرانیان در فن سخنوری نیز پیشگام بوده و بزرگانی داشته که مایه فخر هستند. آن سخنان حاکی از بازنمایی اندیشه و تفکر و خِرد ایرانی بوده است کما اینکه نمود و بازتاب آن در ادبیات ما نیز موجود و موجب غنای ادبیات و هنر ما نزد جهانیان است. بررسی خطبه ها می تواند به مطالعه وضع سخنوری و قدمت آن در ایران باستان کمک کند.  آیین نامه ها یا آیین نامگ یا ایوین نامگ کتابی به زبان پهلوی درباره آداب و رسوم دربار ، مراتب و مقامات بزرگان دولت و نمایندگان طبقات اجتماعی ، آداب جنگ ، آیین برگزاری جشن های ایرانی ، قواعد بازی ها و سرگرمی ها ، موضوعات دینی همراه با ذکر اسطوره ها ، داستان ها و لطیفه ها و سخنان حکمت آمیز بوده است. یکی از انگیزه های مهم در ترجمه این آثار ارزشمند این بوده که فرمان روایان اسلامی به ویژه خلفای عباسی ، که سعی در تقلید رسوم حکومتی و درباری ساسانی داشتند بتوانند از آن ها بهره ببرند (و مثلا می توان مناظره ی علما نزد حکمرانان عباسی را تقلیدی از مناظره ی مزدک در برابر پادشاه ساسانی در شاهنامه عنوان کرد). از مشهورترین این آثار آیین نامه ای بوده است که مسعودی از آن به عنوان کتاب الرسم یاد می کند و آن را کتاب بزرگی می شمارد که گاه نامه ( جدول مناصب دولتی دوره ساسانی ) را نیز در بر داشته است که ظاهرا همین اثر بوده که به گفته ابن ندیم آن را ابن مقفع با عنوان آئین نامه فی الائین به عربی ترجمه کرده است. این کتاب از زمره کتاب های مربوط به آیین فرمان روایی و کشور داری و اخلاقِ سیاسی و اجتماعی بوده است.





تاج نامه کتاب ارزشمند دیگری ست که ابن ندیم به نام کتاب التاج و ما تفائلت فیه ملوکهم نام برده است و از  آن به عنوان   کتاب های مهم تاریخ و داستان های صحیح یاد کرده است که در آن سخن رانی بزرگان مانندِ رئیس دبیران ( دبیربد) ، موبدان موبد ، وزیر بزرگ ، رئیس سپاه خطاب به شاه و پاسخ شاه به آنان سخن رفته است . هشت قطعه از این کتاب از ابن قتیبه نقل شده که همگی درباره آیینِ مملکت داری و رسومِ درباری است که مشتمل بر دستورهای اخلاقی درباره اداره مملکت بوده است از سوی دیگر مسعودی کتاب را توصیف می کند که آن را در نزد یکی از خاندان های اشراف ایرانی در شهر استخر فارس دیده است که شامل علوم گوناگون ایرانیان و سیاست های آنان و اخبار دادگستری و اهمیت شفافیت کارکرد و نحوه عملکرد شاهان و حاکمان می باشد. تاج نامه نیز در دوران اسلامی مورد توجه ادبای اسلامی قرار گرفت و کتاب هایی با این نام تالیف گردید از جمله کتاب التاج که  منسوب به جاحظ است. الگوی اداره کشور و ویژگی شاه و نقش مردم در سیاست کشور از جمله عواملی ست که در قالب نظامِ سیاسی در ایران ، میان جامعه ایرانی نوعی همبستگی ایجاد می کرد. برخی از این الگوها و برنامه ها را فردوسیِ بزرگ ضمن خطبه سلطنت پادشاهان به هنگام جلوس و تاج گذاری بیان داشته ، پادشاهان بزرگی همچون اردشیر بابکان ، انوشیروان ، یزد گرد سوم ، که پس از گذاشتن تاج برسر وارد انجمنی متشکل از موبدان ، بزرگان و خردمندان شده و خطبه ای می خواندند که در آن اصول حکومت و روش جهانداری خود را اعلام می کردند آن گاه حاضرین پیام های تبریک و شادباش خود را اعلام می داشتند. خطبه ها مضامین مختلفی داشتند ، خطبه های دینی ، سیاسی و لشکری ، اجتماعی ( مردمی ) و پندها و اندرزها. فردوسی در شاهکار حماسی خود گام نخست حاکمیت پادشاهان پیشدادی و اسطوره ای که نخستین تشکل های بشری محسوب می شود را سخنرانی برای درباریان و سپاهیان و مردم بیان می کند. در شاهنامه خطبه های پادشاهان در هر سه دوره اساطیری ، پهلوانی و تاریخی مورد بررسی قرار گرفته که علاقه مندان می توانند به طور کامل دنبال کرده و تفحص کنند اما به طور خلاصه از ویژگی های دوره اساطیری این است که خطبه از اهمیت کمتری برخوردار بوده ، کیومرث و ضحاک خطبه جلوس ندارند و خطبه دیگر پادشاهان نیز بسیار کوتاه است دیگر ویژگی که پادشاه را نماینده یزدان بر روی زمین می دانستند از این رو در آغاز خطبه تاج گذاری ، شهریاری خود را موید با تایید الاهی و فره ایزدی می پنداشتند چنان که جمشید در سخن رانی خود ، به همراهی دین و دولت اشاره میکند :
منم گفت با فرّه ایزدی   
همم شهریاری همم موبدی

                  (فردوسی ۱۳۸۷: ۱/۳۹)

البته رهنمودهای سیاسی نیز در آن دوران مد نظر قرار می گرفت به عنوان نمونه طهمورث به هنگام تاجگذاری با اشاره به اصول و برنامه های حکومت خود به رهنمودهای سیاسی می پردازد

جهان از بدی ها بشویم به رای
پس آنگه کنم درگهی گرد پای
ز ِ هر جای کوته کنم دست دیر
که من بود خواهم جهان را خدیو

فردوسی

در دوره بعد یعنی دوران پهلوی پادشاهانی نیز پادشاهانی بودند که سخنرانی نداشتند ،  فریدون در روز اول مهر ماه جشنی بزرگ برپا کرد و تاج گذاری می کند اما بدونِ سخنرانی. اما بر اساس روایت شاهنامه ، غررالسیر و نیز طبری زمانی که منوچهر بر اریکه سلطنت تکیه زد سخنرانی می کند و همانند روسای کشورها در قرن بیستم پایه های اصلی برنامه های خویش را بیان می کند این خطبه طولانی ترین خطبه دوران پهلوانی است و دارای دو بعد اعتقادی و سیاسی ست .
۶ ماده اصلی سخن رانی فریدون در این دوبیت شاهنامه گنجانده شده است :
چو دیهیم شاهی به سر بر نهاد
جهان را سراسر همه مژده داد
به داد و به آیین و مردانگی
به نیکی و پاکی و فرزانگی

بیشترین مضامین خطبه های این دوران ، رهنمودهای سیاسی ست اما اشاره به رهنمودهای اخلاقی و اعتقادی نیز دیده می شود به عنوان مثال در خطبه منوچهر از نظر اعتقادی تبعیت از راه دین و حق مطرح شده و در بعد سیاسی ، ضمنِ بیان شرایط سیاست و حکومت بر مردم‌ ، رهنمودهای مبنی بر تبعیت از راه و رسم فریدون ، پاسداری از عدالت ، جنگاوری و کین خواهی نیز مطرح گردیده است. اما دورانِ تاریخی برخلاف دو دوره پیش پادشاهان بیشتری خطبه دارند. در تاریخ طبری بهمن ، داریوش سوم ، نرسی بن بهرام ، هرمز دوم ، شاپور سوم ، بهرام گور ‌، خسرو پرویز ، پوران دخت ، آزرم دخت همگی در زمان جلوس برتخت خطبه می خوانند.( خطبه هایی گاه بلند که به ۵۲ بیت در شاهنامه می رسد چون سخنان کسری و گاه چنان مختصر و موجز چون سخن رانی یزدگرد سوم به هنگام بر تخت نشستن )  ( سرامی ۱۳۷۸ : ۲۷۹)  
در دوران تاریخی خطبه ها در شاهنامه مفصل تر از دیگر منابع می باشد. اهمیتِ خطبه ها را می توان از زوایای مختلف بررسی کرده و دستمایه تحقیق و پژوهش های بیشتر قرار داد. خواندنِ متون و کتاب های کهن همیشه موجب حیرت می شود از این جهت که تاریخِ پرافتخار ایرانمان را با دلایل منطقی و منابع معتبر و سند های رسمی پیش رو ترسیم می سازد .

بُن مایه ها:

شاهنامه فردوسی / ویرایش دکتر جلال خالقی مطلق
یونانیان و بربرها / دکتر امیر مهدی بدیع / جلد سوم رویه ی ۳۶
تراژدی در شاهنامه / دکتر مصطفی رحیمی رویه های ۲۴۰ ، ۲۴۱ ، ۲۴۲
تواریخ / هرودوت
تاریخ ادبیات ایران پیش از اسلام ، دکتر احمد تفضلی به کوشش دکتر ژاله آموزگار
پژوهشنامه ادب حماسی سال دهم ۱۳۹۳ شماره ۱۸ نویسندگان : مریم محمدزاده ، علی رمضانی ، رسول عبادی

لينک خبر:
https://www.ettehadkhabar.ir/fa/posts/141329