کد خبر: 136885 ، سرويس: داستان، شعر و ادب
تاريخ انتشار: 29 مهر 1399 - 10:00
اختصاصی اتحاد خبر/ سرویس ادبیات حماسی
نقدی بر نگرش پسرکشی در شاهنامه (۴)

اتحادخبر- مهدی بردبار:در بخش های پیشین (۱ و ۲ و ۳) در مورد چگونگی صلاحیت مفسر برای تاویل متون کهن و همچنین نمود عناصر (آگاهی و ناآگاهی) در پیش بُردِ داستان های سیامک و سهراب و رستم و اسپندیار پرداختیم. اکنون در بخشِ پایانی به یکی دیگر از داستان های مشهورِ شاهنامه ی ورجاوند (سیاوَخش) خواهیم پرداخت و نشان خواهیم داد که چگونه هنگام تاویل متون کهن باید...

 مهدی بردبار:

در بخش های پیشین (۱ و ۲ و ۳) در مورد چگونگی صلاحیت مفسر برای تاویل متون کهن و همچنین نمود عناصر (آگاهی و ناآگاهی) در پیش بُردِ داستان های سیامک و سهراب و رستم و اسپندیار پرداختیم. اکنون در بخشِ پایانی به یکی دیگر از داستان های مشهورِ شاهنامه ی ورجاوند (سیاوَخش) خواهیم پرداخت و نشان خواهیم داد که چگونه هنگام تاویل متون کهن باید جانب احتیاط را رعایت کرد و از هرگونه خودسری بر اساس خوانش غلط پرهیز کرد و از آنچه منظورِ داستان های کهن و شاهنامه است پا فراتر نگذاشت و به اصطلاح به تفسیرهایِ خارج از متن نپرداخت.
چنان که در مباحث پیشین گفته آمد ما مانندِ داستان های پیش گفته در داستان سوگِ سیاوَخش نیز عنصر (آگاهی) از سرنوشت را مشاهده می کنیم. در داستان رستم و اسپندیار ، گُشتاسپ با آگاهی ، خود را دربرابر سرنوشت تغییر ناپذیر اسپندیار که قرار است در هر صورت به دست جهان پهلوان رستم کُشته شود می بیند. بنابراین مسئولیت کُشته شدن اسپندیار به گردن گُشتاسپ نیست بلکه چرخ گردنده او را بت سوی زاولستان که مسلخ اوست هدایت می کند و پسرکشی در این داستان بدون تردید مانند دیگر داستان های یاد شده رنگ می بازد. عنصر آگاهی به نحوی در هنگامه ی زادن سیاوَخش نیز دیده می شود آن زمان که کَیکاوس طالعِ وی را رسم کرد و آینده ی او را خواند:

جهاندار نامش سیاوَخش کرد
برو چرخِ گردنده را بخش کرد
از آن کو شمارِ سپهرِ بلند
بدانست و نیک و بَد و چون و چند
ستاره بر آن کودک آشفته دید
غمی گشت چون بختِ او خُفته دید
بدید از بَد و نیک آزارِ اوی
به یزدان پناهید در کارِ اوی

بنابراین در اینجا لاجرم باید اشاره کرد که چنان که در داستان یزدگرد بزه گر و گُشتاسپ و اسپندیار نیز دیدیم سرنوشت سیاوَخش از پیش تعیین شده است و بر  اساس روال شاهنامه سیاوَخش نیز چون اسپندیار و یزدگرد بزه گر چاره ای جز پذیرش آن ندارد و پسرکشی توسط پدری که این ها را می داند بی معنا جلوه می کند.
و اما باید به عناصر تشکیل دهنده ی آزارِ سیاوَخش توسط اطرافیان (کیکاوس و سوداوه در ایران و افراسیاب و کَرسیوَز در توران) نیز توجهی دقیق و موشکافانه کرد. ما در ماجرای سیاوَخش هم متهم ردیفِ اول داریم و هم متهم ردیفِ دوم. در اینجا آن کسی که متهمِ ردیف اول است سوداوه همسر پادشاهِ ایران می باشد که در آغاز عاشق سیاوَخش می شود:

چو سوداوه رویِ سیاوُش بدید
پُر اندیشه گشت و دلش بردمید
چُنان شد که گفتی طرازِ نخ ست
وُگر پیشِ آتش نهاده یخ ست

باید توجه شود که تا این زمان برای سیاوَخش همه چیز به خوبی و خوشی سپری شده است و از اینجاست که مصیبت های وی آغاز می شود. سوداوه حتی باعث می شود که وی به درون آتش برود جایی که بیم آن می رود که سیاوَخش به راستی جانِ خود را از دست بدهد:

چُنین پاسخ آورد سوداوه پیش
که من راست گویم به گفتارِ خویش
فگنده نمودم دو کودک به شاه
ازین بیشتر کس نبیند گناه
سیاوَخش را کرد باید دُرُست
که این بَد نکرد و تباهی نجُست

طرح و پیرنگِ داستان به خوبی نشان می دهد که متهم ردیف اول در کُشتن سیاوَخش سوداوه است و هموست که اصلا باعث می شود سیاوَخش ایران را به مقصد توران ترک کند و به آنجا پناهنده شود:

سیاوُش چو بشنید گفتارِ اوی
ز رستم غمی گشت و از کارِ اوی...
جهاندار نپْسندد این بَد ز من
گشایند بر من زبان انجمن
وُگر باز گردم به درگاهِ شاه
به طوسِ سپهبَد سپارم سپاه
ازو نیز هم بر تنم بَد رسد
چپ و راست بَد بینم و پیش بَد
نیابم ز سوداوه خود جز بَدی
ندانم چه خواهد رسید ایزدی


و هر چند که اشاره می کند که از کیکاوس نیز بَد می بیند:

ازو نیز هم بر تنم بَد رسد
چپ و راست بَد بینم و پیش بَد

 باید بدون تردید این نکته را حکاکی از نفوذ بی حد و حصر سوداوه بر روی کَیکاوس قلمداد کرد. نفوذ بیش از حد سوداوه هنگامی به خوبی خودش را نمایان می کند که با وجود گذشتن سیاوَخش از آتش و نمایان شدن حقانیت وی از اتهامی که به او وارد کرده بود می تواند کَیکاوس را نسبت به سیاوَخش سر سنگین کند و دوباره در دل کیکاوس جایی برای خود باز کند تا جایی که دوباره موفق شد پادشاه ایران را نسبت به فرزند بدگُمان کند:

برین نیز بگذشت یک روزگار
برو گرم تر شد دلِ شهریار
چُنان شد دلش باز پُر مهرِ اوی
که دیده نبرداشت از چهرهِ اوی
دگر باره با شهریارِ جهان
همی جادوْی ساخت اندر نهان
بدان تا شود با سیاوَخش بَد
بدان سان که از گوهرِ او سزد
به گفتارِ او باز شد بَدگُمان
نکرد ایچ بر کس پدید آن زمان

شخصیتی که به خوبی در داستانِ سیاوَخش متهمِ ردیف اول در کشته شدن سیاوَخش را شناخته است جهان پهلوان رستم است و در وهله ی دوم خودِ کَیکاوس است که هنگام کُشته شدن سوداوه به دست جهان پهلوان رستم واکنشی از خود نشان نمی دهد. جهان پهلوان رستم هنگامی که به پایتخت می آید تا برای انتقام خونِ سیاوَخش به توران لشکرکشی کند به کَیکاوس چنین می گوید:

تُرا مِهر سوداوه و بدخوْی
ز سر برگرفت افسرِ خسروی

و به همین دلیل روشن و آشکارست که جهان پهلوان رستم این اجازه را به خود می دهد که سوداوه را از پرده و شبستان به در آرد و او را به دو نیم کند و کَیکاوس نیز تنها نظاره گر باشد:

تَهَمْتَن برفت از برِ تختِ اوی
سُویِ خانِ سوداوه بنهاد روی
ز پرده به گیسوش بیرون کشید
ز تختِ بزرگیش در خون کشید
به خنجر به دو نیمه کردش به راه
نجنبید بر تخت کاوس شاه

و کسانی چون کَرسیوَز با حسادت های خود نسبت به سیاوَخش و افراسیاب با ستمگری خود و کَیکاوس با خیره سری و آلت دست سوداوه قرار گرفتن متهمان ردیف دوم هستند.


بنابر آنچه از دیده گذشت در داستان سیاوَخش نیز همانند داستان های رستم و سهراب ، گیومرت و سیامک ، گُشتاسپ و اسپندیار نه تنها هیچ پسرکشی عمدی صورت نگرفته است بلکه حتی در کُشته شدن فرزندان نیز یا متهم نبوده اند یا اینکه متهمان ردیف دوم و سوم بوده اند بنابراین به هیچ عنوان نمی توان به فرهنگ پسرکشی در شاهنامه باور داشت. تمام این موارد آسوده از این مطلب است که ما در شاهنامه دو نمونه ی مشهور از پدرکشی نیز سراغ داریم که اگر در شاهنامه فرهنگ پسرکشی رواج داشت نمی توانست جایی برای پدرکشی در آن باز کرد. یکی ضحّاک که پدر خود مرداس را به چاه انداخت و از بین برد و دیگری شیرویه که باعث شد پدر خود خسروپرویز کُشته شود.

لينک خبر:
https://www.ettehadkhabar.ir/fa/posts/136885