کد خبر: 135832 ، سرويس: داستان، شعر و ادب
تاريخ انتشار: 08 مهر 1399 - 11:00
اختصاصی سرویس ادبیات داستانی اتحادخبر (روات)
درآمدی بر هنر داستانسرایی فردوسی

اتحادخبر- مهدی بردبار:هنرِ داستان پردازیِ فردوسی در شاهنامه فرا زمانی ست به گونه ای که تکنیک های کاربردی وی در ایجادِ داستان چنان پیشرفته است که در سده های نوزدهم و بیستم و بیست و یکم نیز مورد استفاده ی نویسندگانِ بزرگی چون داستایفسکی و گی دو موپاسان و آلبر کامو قرار گرفته است. از جمله ی این تکنیک ها " تصادف " (چرخش ناگهانی وقایع داستان) است که...

 مهدی بردبار:

هنرِ داستان پردازیِ فردوسی در شاهنامه فرا زمانی ست به گونه ای که تکنیک های کاربردی وی در ایجادِ داستان چنان پیشرفته است که در سده های نوزدهم و بیستم و بیست و یکم نیز مورد استفاده ی نویسندگانِ بزرگی چون داستایفسکی و گی دو موپاسان و آلبر کامو قرار گرفته است. از جمله ی این تکنیک ها " تصادف " (چرخش ناگهانی وقایع داستان) است که فردوسی به زیبایی و با هنرمندی و استادیِ هر چه تمام تر آن را بکار می گیرد. اگر نویسنده ای بخواهد از تکنیک " تصادف " در داستانش استفاده کند و قابل قبول باشد باید آن را بر ضدِ قهرمان داستان بکار گیرد. این درست است که " تصادف " یک بَد شانسیِ غافلگیرانه است اما همه آن را باور می کنند. بُن مایه ی داستان پردازی بر این شالوده پابرجاست که داستان باید برای خوانند باور کردنی باشد. چنانچه چرخش ناگهانی وقایع داستان بر ضد قهرمان داستان نباشد پُر پیداست که با نوشته ی نویسنده ای سر و کار داریم که ذوقِ وی تحلیل رفته و خواسته تمهیدی بیندیشد تا قهرمان داستان را از مهلکه ی ماجرا برهاند. در اینجا نه تنها داستان که شخصیت ها و قهرمان داستان نیز باور کردنی نخواهند بود. مانند:

کوروش قصد دارد نرخِ کالاها را در فروشگاهِ زنجیره ای خود ثابت نگه دارد. او باید این اقدام را با رئیس صنفِ فروشگاه هایِ زنجیره ای در میان بگذارد. به تازگی رئیس این صنف تغییر کرده است و وی به بهانه ی اینکه نرخ تورم در تهران روزانه افزایش می یابد اجازه نمی دهد نرخِ کالاها ثابت بماند. پس از چندی کوروش با یکی از دوستان قدیمیِ خود برخورد می کند و متوجه می شود که وی برادرُ رئیس صنف فروشگاه های زنجیره ای ست. با وی صحبت می کند که برادرش را برای ثبات نرخ کالاها قانع کند. پس از چندی نرخ کالاهایِ فروشگاه به ثبات می رسد.

در اینجا مشاهده می شود که چرخشِ ناگهانی وقایعِ داستان به نفعِ قهرمان داستان رقم خورده است. قهرمان برای پیروزی در کار خود دست به عملِ قهرمانانه ای نمی زند و پیداست که نویسنده برای خارج کردن قهرمان داستان از مشکلات یک تمهید سطحی را برگزیده است در صورتی که وی باید برای اینکه قهرمان بماند با عملی قهرمانانه بر مشکلات پیروز شود.
از نمونه های بسیار زیبا و استادانه ی تکنیکِ " تصادف " می توان به چرخش ناگهانی وقایع داستان در داستانِ " سیاوَخش " اشاره کرد. این داستانِ ژرف شاهنامه دارای چندین تکنیک " تصادف " است که نخستین و مهمترین آن " داستانِ عشق آوردنِ سوداوه بر سیاوَخْش " است. سیاوخش تصمیم می گیرد برای دیدار پدرش کَیکاوس از نزد رستم باز گردد و هنگامی که به مقصد می رسد یک " تصادف " که همان عشق سوداوه نسبت به اوست باعث می شود که ناگهان وقایعِ داستان چرخش پیدا کند:

چو سوداوه رویِ سیاوُش بدید
پُر اندیشه گشت و دلش بردمید
چُنان شد که گفتی طرازِ نخ ست
وُگر پیشِ آتش نهاده یخ ست

در اینجا می بینیم که تکنیک " تصادف " بر ضد قهرمان داستان اتفاق افتاده است زیرا که عشق سوداوه که همسر پدرش کیکاوس است یک عشق ممنوعه می باشد و اصول جوانمردی وی را وامی دارد که برای خلاصی از این مشکل بزرگ دست به عملِ قهرمانانه ای بزند. سوداوه به سیاوَخش پیشنهاد همخوابگی می دهد:

من اینک به پیشِ تو اِستاده ام
تن و جانِ روشن تُرا داده ام
ز من هر چه خواهی ، همه کامِ تو
برآید ، نپیچم سر از دامِ تو
سرش تنگ بگرفت و یک بوسِ چاک
بداد و نبود آگه از شرم و باک


و سیاوخش نمی پذیرد:

نه من با پدر بی وفایی کنم
نه با اَهْرِمَن آشنایی کنم

و سوداوه چرخش ناگهانی داستان را در دست می گیرد:

اگر سر بپیچی ز فرمانِ من
نیاید دلت سویِ پیمانِ من
کنم بر تو این پادشاهی تباه
شود تیره رویِ تو بر چشمِ شاه

پس از چندی سوداوه با اقدامی که انجام می دهد باعث می شود که برای راستی آزمایی سیاوَخش را به درون آتش بفرستد. در اینجا باید یادآور شد که " گذر سیاوَخش از آتش " همان عملِ قهرمانانه ای ست که باید در داستان توسط قهرمان صورت پذیرد تا داستان و قهرمان هر دو باورکردنی باشند:

مگر کاتشِ تیز پیدا کند
گُنه کرده را زود رسوا کند
چُنین پاسخ آورد سوداوه پیش
که من راست گویم به گفتارِ خویش...
سیاوَخش را کرد باید دُرُست
که این بَد نکرد و تباهی نجُست

و بالاخره سیاوَخش با پیروزی از آتش بیرون می آید و فردوسی با استادی تمام چرخش ناگهانی داستان را در این بخش از داستان به پایان می برد. در اینجا چون این ماجرا بر ضد سیاوَخش به کار رفته است یک مانع که همان کوهِ آتش باشد بر سر راهِ اوست و سیاوَخش اگر قرار است قهرمان بماند باید بر این مانع پیروز شود.

یکی دشت با دیدگان پُر ز خون
که تا او ز آتش کی آید برون
چُن او را بدیدند برخاست عَوْ
که آمد ز آتش برون شاهِ نَوْ

 نویسندگان به قهرمانان خوش اقبال لطف می کنند اما آنان هیچ گاه خودشان چیزی به دست نمی آورند بلکه بذل و بخشش ها را جمع می کنند.

لينک خبر:
https://www.ettehadkhabar.ir/fa/posts/135832