کد خبر: 134298 ، سرويس: یادداشت
تاريخ انتشار: 10 شهريور 1399 - 18:20
در رثای درگذشت استاد محمد جواد فخرایی
آسمان بار امانت نتوانست کشید

اتحاد خبر - عبدالخالق عبدالهی: محمدجواد فخرایی نویسنده و تاریخ پژوه برازجانی دیروز در سن 70 سالگی در بیمارستانی در شیراز درگذشت. تخصص فخرایی تحقیق، غور، مطالعه و مداقه در تاریخ دشتستان بود او آنقدر به تاریخ دشتستان علاقمند بود که هیچ  فرصتی  را برای تحقیق درباره گذشته و درگذشتگان این سرزمین از دست نمی داد. حاصل یک عمر تحقیقش....

عبدالخالق عبدالهی

محمدجواد فخرایی نویسنده و تاریخ پژوه برازجانی دیروز در سن 70 سالگی در بیمارستانی در شیراز درگذشت. تخصص فخرایی تحقیق، غور ، مطالعه و مداقه در تاریخ دشتستان بود او آنقدر به تاریخ دشتستان علاقمند بود که هیچ  فرصتی  را برای تحقیق درباره گذشته و درگذشتگان این سرزمین از دست نمی داد. حاصل یک عمر تحقیقش چند جلد کتاب و رساله است که به بهترین نحو زادگاهش را معرفی نموده است.  رفعت و اعتلای دشتستان آنقدر برای فخرایی اهمیت داشت که گاه شأن ، منزلت و مرتبه علمی و حتی احترام سنی خود را  نیز فدای بزرگی موطنش می کرد، به همین دلیل هیچ تریبونی را برای معرفی دشتستان و صحبت کردن درباره پیشینه پر افتخار این خاک از دست نمی داد و درباره تاریخ شهرش معتقد بود هیچ نکته ای را نباید ناگفته بگذارد.

 سالها قبل که خیلی ها حتی نام غضنفرالسلطنه را نشنیده بودند یا جرات نداشتند اسمش را بر زبان بیاورند فخرایی در کنگره و بزرگداشتها یک تنه از مبارزات و خدمات و بزرگی و بزرگواری خان شهید سخن می گفت و مقاله می نوشت. با اینکه استاد، انسانی به غایت مودب و بانزاکت بود اما درباره تاریخ دشتستان هیچ اشتباهی را نمی پذیرفت، در چنین مواقعی به شدت بر می آشفت ، خون به صورتش می دوید و دفاع همه جانبه از تاریخ دشتستان را وظیفه و رسالت خود می دانست.

او عاشق واله و شیدای تمام عیار غضنفرالسلطنه بود و  گاهی صحبت خان شهید و سایر بزرگان و نام آوران دشتستان که می شد از شدت احساسات صدایش می لرزید، کلامش می شکست، مکثی می کرد و آنگاه اشک از چشمانش سرازیر می شد، بطوریکه محاسن بلند و یک دست سفیدش را خیس می کرد. اشکهایی که در حقیقت مروارید غلتان عشق به دشتستان بود.

 این اواخر گاهی که با همسر گرامی شان به دفتر می آمدند با اینکه بسیار رعایت می کرد و نمی خواست مزاحم باشد اما به اصرار من ،  کمی می نشست و همان چند دقیقه هم فرصت را از دست نمی داد و با صدای دورگه، رسا و مردانه اش از شکوه و بزرگی دشتستان عزیزش سخن می راند. همواره از بعضی به قول خودش "جعلی نویسان" که تاریخ دشتستان را آلوده اند دلش خون بود و می گفت این وظیفه شما جوان تر هاست که با نوشتن حقایق ، بازار جعلی نویسان را کساد کنید. وقتی می گفت "جعلی نویسان" همزمان انگشت شست و اشاره اش را به نشانه پولکی بودن تاریخ نویسان بی تعهد به هم می مالید.

 با اینکه استاد فخرایی آدمی رک گو بودند و می دانستم بعضی از مطالبی که درباره بزرگان دشتستان نوشته ام را نمی پسندد اما  از نجابتی که داشتند هرگز چیزی به رویم نمی آورد فقط گاهی که اشاره ای به آن نوشته ها می کردم از پشت عینکی که با بند مشکی به گردنش آویزان کرده بود زیر چشمی نگاهم می کرد و با صدای بمش می گفت "خب بگذریم". و اینچنین نارضایتی اش را نشان می داد.

وقتی شنیدم استاد محمد جواد فخرایی پس از سالها معلمی و تحقیق و پژوهش درباره تاریخ دشتستان این اواخر ساکن شیراز شده تعجب کردم و از خود پرسیدم: مردی که بند بند وجود و جسم و احساسش عاشق دشتستان است چگونه توانسته دیار غضنفرالسلطنه را رها کند و غربت فارس را دوام  بیاورد. بعد که خبر بیماری و سرانجام مرگش را شنیدم ، فهمیدم  شیرازیهای مهمان نواز و امانتدار اینبار امانتدار خوبی نبوده اند و "آسمان فارس بار امانت دشتستان نتوانست کشید" و معلم عزیز ما  پس از یک دوره بیماری در غربت شیراز، جان به جان آفرین تسلیم کرد.

از استاد فخرایی دو فرزند ، یک کتاب و چندین مقاله و رساله تحقیقی باقی مانده است. قطعأ فقدان امثال فخرایی ها برای دشتستان ضایعه ای درناک است که تا سالها جبران  نخواهد شد.  به قول سنایی غزنوی :
 سالها باید که تا یک سنگی اصلی ز آفتاب
لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن

عمرها باید که تا یک کودکی از روی طبع
عالمی گردد نکو یا شاعری شیرین سخن

قرن ها باید که تا صاحبدلی پیدا شود
بوسعیدی در خراسان یا اویس اندر قَرَن

روحش شاد.

لينک خبر:
https://www.ettehadkhabar.ir/fa/posts/134298