کد خبر: 129246 ، سرويس: داستان، شعر و ادب
تاريخ انتشار: 30 ارديبهشت 1399 - 08:10
درسوگِ سرو

اتحادخبر-غلامرضامقصودی: "دشتسون" ناله کن از غصّه یِ هجرانِ "کمالی" / قامت شعر و غزل، در غم او گشته هلالی / دشتسون بود و "فرج" بود و دل و عشق و امیدی / دشتسون خسته، فرج رفته، فقط مانده ملالی/ ماهِ شعر و ادب از جلوه گری دست کشیده/ خفته شاهین سخن، در قفسِ بی پروبالی/ گرچه پابسته ی زنجیر جفا بود، در این خاک/ نشد او رام، که پایِ ...

غلامرضا مقصودی:


"دشتسون" ناله کن ازغصّه یِ هجرانِ"کمالی"


قامت شعروغزل،درغم اوگشته هلالی


دشتسون بودو"فرج" بودودل وعشق وامیدی


دشتسون خسته،فرج رفته،فقط مانده ملالی


ماهِ شعروادب ازجلوه گری دست کشیده


خفته شاهین سخن،درقفسِ بی پروبالی


گرچه پابسته ی زنجیر جفابود،دراین خاک


نشداو رام،که پایِ دلِ اوبودغزالی


ای که مرغ سحری، ناله ی بیداد،توسرکن


جای آن است که اکنون توازاین داغ، بنالی


آینه بود"فرج"،صاف وبه دورازهمه رنگی


چشمه ای بودسراپا همه پاکیّ وزلالی


خیره بودیم به در،تاکه بیاید،گل مجلس!


حیف باشد که نباشدگل بستان" کمالی"


ماه شبهای غزل،زودرسیدی به خموشی


ای که آشفته نمودی شبِ این عصرشغالی


همه دشتسون مادردل وجان مهرتودارد


ماه مجلس تویی و،یوسف باحسن وجمالی


درغزلهای توهُرمِ نفسِ بادجنوب است


بوی خوش می رسدازشعرتو،چون بادشمالی


درداین فاجعه راباکه بگویم که بداند؟


غیردلهای شکسته،زفراق تو،کمالی!


قامت سروِتو کِی بودرَوادردل این خاک؟


چه کنم باغمِ هجرت،"فرج اللهِ کمالی


لينک خبر:
https://www.ettehadkhabar.ir/fa/posts/129246