- امدادرسانی به خدمه شناور تانزانیایی در آبهای بوشهر انجام شد
- همایش پاکسازی ساحل در گناوه برگزار شد
- امدادرسانی آب و فاضلاب استان بوشهر به سیل زدگان سیستان و بلوچستان
- عناوین روزنامههای ورزشی امروز1403/02/06
- عناوین روزنامههای امروز1403/02/06
- فال روزانه ۱۴۰۳.۰۲.۰۶
- رهبر انقلاب: کارگر رکن جهش تولید است
- جناب نماینده! قحطی پتروشیمی که نیامده، بسمالله
- راهکارهای بهبود شرایط صنایع دارویی کشور/ برچیدن بساط ارز چند نرخی
- نشست هماهنگی و برنامه ریزی دومین رویداد ملی خواهر برادری در بوشهر برگزار شد
اتحادخبر-نیلوفر یزدانی:صدای خاله نسرین که از طبقه پایین صدایم می کرد، بلند شد: "سام؛ خاله، عزیزم بیا، شام حاضره."با این که میلی به خوردن شام نداشتم؛ گفتم: "باشه، الان میام."نمی خواستم دلش را بشکنم. به عشق من و زیبا -دخترش-آشپزی می کرد. خودش دیابت داشت و زیاد غذا نمی خورد.از اتاقم بیرون آمدم. از پله ها که پایین رفتم، دیدم...
نیلوفر یزدانی:
صدای خاله نسرین که از طبقه پایین صدایم می کرد، بلند شد: "سام؛ خاله، عزیزم بیا، شام حاضره."
با این که میلی به خوردن شام نداشتم؛ گفتم: "باشه، الان میام."
نمی خواستم دلش را بشکنم. به عشق من و زیبا -دخترش-آشپزی می کرد. خودش دیابت داشت و زیاد غذا نمی خورد.از اتاقم بیرون آمدم. از پله ها که پایین رفتم، دیدم؛ خاله و زیبا شام را آماده کرده اند و منتظرند که با هم شروع کنیم. سر میز نشستم. کمی غذا کشیدم و شروع کردم به خوردن.با خوردن من، زیبا و خاله هم شروع کردند. برای دل خوشی خاله، چند قاشق خوردم و دوباره برگشتم به اتاق تنهایی ام. دلم خیلی گرفته بود. حس عجیبی داشتم. دلم برای مادرم تنگ شده بود، من هنوز آن قدر بزرگ نشده بودم که بتوانم درد هایم را در خود بریزم. فقط چهارده سالم بود. دوری از مادر برای پسر چهارده ساله خیلی زجرآور بود؛ مخصوصا وقتی که از زور دل تنگی شماره مادرت را بگیری و همکار هایش بگویند:"رفته بالای سر مریض هاش، وقت نداره..."
خیلی زیاد دل تنگش بودم؛ خیلی! آن قدر که دل تنگی، عجیب به قلبم فشار می آورد. گوشی ام را برداشتم و هندزفری را آرام در گوش هایم گذاشتم تا آهنگی را که مادرم عاشقش بود؛ گوش کنم، شاید اندکی از دل تنگی ام را تسکین دهد.به طرف بالکن رفتم.کنار گل های شمعدانی نشستم. سوز و سرمای زمستان، گل ها را عاصی کرده بود. برگ های شمعدانی یخ بسته بود و گل های سرخابی رنگش زیر نور مهتاب دلبری می کرد. چشم هایم را به مهتاب دوختم. با باز و بسته کردن پلک هایم چهره ی مادر را در مهتاب می دیدم. برایم پیامد خوبی نداشت! نمی دانم چرا؟ ولی احساس می کردم مهتاب امشب بدجور زیبایی اش را به رُخ زمین و اهل زمین می کشد.
شجاعت و پشتکار مادرم در این چند هفته مثال زدنی بود.
چشم هایم را بستم تا نور مهتاب، اتاقک تاریک کوچک قلبم را روشن کند. دلتنگی من مثل دلتنگی قاصدکی هست که تشنه ی رهایی هست.
حضور یک نفر را احساس کردم. چشم هایم را باز کردم، زیبا را دیدم که کنارم نشسته و زُل زده به مهتاب.تا خواستم حرفی بزنم، گفت: سامان اتفاقی افتاده؟ چرا این قدر ناراحت و غمگینی؟!!
گفتم: نه؛ اتفاقی نیفتاده، فقط دلم عجیب برای مادرم تنگ شده است.
این حرف ها را با اشک هایی که در چشم هایم موج می خورد، می گفتم. زیبا مکثی کرد و گفت: نمی دانم چرا؛ ولی، ولی، می خواهم قفل زبانم را بشکنم و موضوعی را بیان کنم که گفتنش دل همه را به درد آورده است. واقعاً مشکل است!. یک باره دلم لرزید که گفت:"نمیدونم چطوری بگم ولی مادرت، مادرت دچار ویروس کثیف کرونا شده. همه جا را تار می دیدم. اصلا نمی فهمیدم زیبا چه می گفت. متوجه حرف هایش نمی شدم.مادرم قوی تر و شجاع تر از این حرف ها بود که دچار این ویروس لعنتی بشود. دوباره سرم را بالا آوردم. چهره مادرم را واضح تر در مهتاب می دیدم. دیگر نمی توانستم این وضع و این جا را تحمل کنم. بدون هیج حرفی بلند شدم. پالتو خاکستری رنگم را از توی اتاق برداشتم و به سمت بیمارستانی که مادرم در آنجا بود، حرکت کردم.
باران نم نم و غم انگیز می بارید. باد ملایمی شروع به وزیدن کرده بود. خطاب به باران سرودم:
نبار ای باران حسرت!
کسی چشم به راه نیست.
هیچ کس زیر باران نخواهد رفت
تا باران معصومیتش را نثار چشمانش کند
و مهربانی را هدیه به روح خسته اش...
به خودم که آمدم، دیدم، جلوی ورودی بیمارستان ایستاده ام. وارد شدم. به پرستار آهسته سلام کردم. گفت: کی تورو این جا راه داده!!! مگه نمی دونی این جا، جای مریضای ویروس کرونایی هست؟!!!
گفتم: خواهش می کنم؛ اجازه بدید مادرم رو ببینم. الان ۴۰ روز هست که ندیدمش و حتی صداش رو هم نشنیدم. ازتون خواهش می کنم؛ لطفاً، اجازه بدید. پرستار دلش برایم سوخت گفت:"فقط پنج دقیقه." گفتم: چشم. با هم به سمت اتاقی حرکت کردیم. کنار پنجره ای ایستادم. چهره ی معصوم و زیبای مادرم را دیدم. چقدر دوستش داشتم. برای اولین بار بود که حس می کردم؛ هیچ کس نمی تواند مثل او برایم عزیز باشد.فکر می کنم مادرم اولین و اخرین کسی هست که می توانم دوستش داشته باشم... مادرم با دیدن من اشک از چشمانش جاری شد. نگاهش مانند پرستویی بود که قرار بود آشیانه اش را رها کند و کوچ کند.
پرستاری از اتاقش بیرون آمد. رو به من کرد و گفت:"پس تویی که هر روز زنگ می زنی و سراغ خانم دکتر گل مارو می گیری! بدون توجه به حرف های پرستار، نگاهم را برگرداندم. سرم را به شیشه ای که چهره مادرم در آن نمایان بود؛ تکیه دادم و زیر لب این چنین گفتم:
تو نیستی!
وتمام خاطرات
چون آینه
در نگاهم جا خوش کرده است
تو نیستی!
وتمام حرف هایت
چون باران
در سکوتم مرا به خود می خوانند.
تو نیستی!
تا بار دیگر
امید از دست رفته
زندگیم را بازیابم
در نبودنت
شعر هایم را برای که بنویسم
که خط به خطش
را برایم معنای عشق سازد
وقتی تو نیستی!
دریا دیگرآرام نیست و هیچ نگاهی
در مسیر جاده
انتظار مسافرش را نمی کشد
باران ببار!
دلتنگ تر از همیشه ببار!
تا اشک هایی چشمانم
با قطره هایت در هم آمیزد
ببار!
بی قرار تر از شقایق ببار...
تازه ترین خبرها
- امدادرسانی به خدمه شناور تانزانیایی در آبهای بوشهر انجام شد
- همایش پاکسازی ساحل در گناوه برگزار شد
- امدادرسانی آب و فاضلاب استان بوشهر به سیل زدگان سیستان و بلوچستان
- عناوین روزنامههای ورزشی امروز1403/02/06
- عناوین روزنامههای امروز1403/02/06
- فال روزانه ۱۴۰۳.۰۲.۰۶
- رهبر انقلاب: کارگر رکن جهش تولید است
- راهکارهای بهبود شرایط صنایع دارویی کشور/ برچیدن بساط ارز چند نرخی
- نشست هماهنگی و برنامه ریزی دومین رویداد ملی خواهر برادری در بوشهر برگزار شد
- عباس عبدی: چند بار دست در حفره حجاب کردند و گزیده شدند، اما باز هم تکرار میکنند
- کشف یک راه جدید برای از بین بردن بوی زیر بغل
- آب نمیخورید؟؛ این ۸ سبزی را بخورید
- با این نوشیدنیها قند و شکر را کنار میگذارید
- تخت جمشید دوم ایران کجاست؟
- جزییاتی از بیماری ترانه علیدوستی و علت آن
- انتخاب هیئت رئیسه جدید شورای هماهنگی روابط عمومی های ادارات شهرستان دشتستان
- احیاء یک واحد تولیدی راکد بعد از ۱۰ سال در دشتستان
- بی توجهی هولدینگ خلیج فارس به ورزش استان بوشهر ناسپاسی به میزبان است
- تیم یشکسوتان بخش دلوار قهرمان مسابقات مینی فوتبال جام رمضان شد
- عضویت ۳۳ هزار بوشهری در صندوق بیمه اجتماعی ، کشاورزی و روستایی
- این روغن ناجی دیابتی ها، قندخون را بطور کامل شفا می دهد
- یک بار برای همیشه تفاوت گرگ، شغال و روباه را با رسم شکل یاد بگیرید
- ۹۸ درصد جمعیت روستاهای بوشهر از راه آسفالته بهرهمند شدند
- حمله به دروازه در تمرین پرسپولیس بدون کاپیتان
- سرمربی تیم ملی والیبال به ایران آمد
- استرس فوتسالیست هاباید کنترل شود/ سرعت پیشرفت آسیا ازما بیشتر است
- بازی پرسپولیس و سپاهان جذاب است/کار استقلال برابر تراکتور سخت است
- ۷۰ هکتار از اراضی ملی در استهبان رفع تصرف شد
- رزمایش واکسیناسیون ۲۵۰ هزار راس دام در استان فارس برگزار شد
- آغاز موجهای شدید بارشی در ۶ استان/ به این استانها سفر نکنید
- آمریکا: در حال مذاکره مستقیم با ایران درباره برجام نیستیم
- واکنش وزارت خارجه عربستان به گورهای دسته جمعی بیمارستان ناصر غزه
- گروسی : ایران چند هفته با در اختیار داشتن اورانیوم غنی شده کافی برای ساختن بمب اتم فاصله دارد نه چند ماه
- ترامپ: با بایدن، صلح در خاورمیانه وجود نخواهد داشت
- آغاز ثبت سفارش کتابهای درسی از فردا
- عربستان: جامعه جهانی به مسوولیت خود مبنی بر توقف تجاوز اسرائیل عمل کند
- ابوعبیده: پاسخ قاطع ایران معادلات دشمن را برهم زد
- نخست وزیر انگلیس: پیروزی پوتین امنیت تمام اروپا را تهدید خواهد کرد
- وزیر کشور: پلیس با رعایت کرامت انسانی به عده کمی که قانون حجاب را رعایت نکنند تذکر میدهد
- ارتش روسیه به سامانه ضدهوایی اس-۵۰۰ مجهز می شود
- سونامیِ بستری کودکان و نوجوانان انگلیسی به خاطر عوارض سیگار الکترونیکی
- نحوه پرداخت عوارض آلایندگی به شهرهای استان بوشهر صحیح نیست
- ۷۰ درصد از بافت تاریخی بوشهر بهسازی و نوسازی شد
- صدور اسناد مالکیت جزایر استان بوشهر تسریع میشود
- باند سارقان و مالخران سیم برق در دشتستان منهدم شد
- پرداخت زکات فطریه در استان بوشهر ۱۲ درصد افزایش یافت
- موضوع اصلی شورای سلامت استان بوشهر در سال جاری پسماند است
- پروژه فیبر نوری در بوشهر ۴۰ درصد پیشرفت دارد
- ۵۳ شهرک جدید در نقاط مختلف کشور ایجاد میشود
- برداشت محصولات کشاورزی در نقاط مختلف استان بوشهر نظارت میشود
ادامه بده قلمت زیباست.