کد خبر: 12659 ، سرويس: مقاله
تاريخ انتشار: 16 ارديبهشت 1392 - 10:27
واژگان متداول مردم برازجان و دشتستان(74)

خاگ تيله:مرغ گول زنك، تيله يا به گويش محلي تيرميه ( گلوله كوچك سنگي يا بلورين كه كودكان با آن بازي مي كنند ) خاگ تيله تخم مرغي كه زير پاي مرغ مي گذارند تا مرغ در آن محل تخم گذاري كند.


خاگ تيله:مرغ گول زنك، تيله يا به گويش محلي تيرميه ( گلوله كوچك سنگي يا بلورين كه كودكان با آن بازي مي كنند ) خاگ تيله تخم مرغي كه زير پاي مرغ مي گذارند تا مرغ در آن محل تخم گذاري كند.
خاگ چيش:تخم چشم، اين واژه معمولاً به جاي واژه تركيبي و مصطلح ( روي چشم هايم به كار مي رود ) مثل ( ري خاگِل چيشم )
خاگ خموني: ( تخم مرغ خودماني ) تخم مرغ محلي و خانگي، تخم مرغ هايي كه در مرغداري ها و به روش صنعتي و نيمه صنعتي تخم گذاري مي كنند را خاگ كارخونه اي گويند.
خاگ خهكي یا خهككي:تخم مرغ بدون نطفه، تخم مرغ هايي كه از حاصل تماس خروس با مرغ نباشد كه خاگ بي خروس هم گويند.
اين گونه تخم ها چنانچه مرغ روي آن بخوابد توليد جوجه نمي شود. اين واژه به افراد حرام زاده «زنازاده » نيز گفته مي شود.
خاگ خيني: تخم مرغ خوني، تخم مرغي كه علت رسيدن گرمای لازم به آن نطفه در آن منعقد شده و در زرده ي آن لكه ي خون مشاهده مي شود خاگ حروم به معنی « تخم مرغ نجس، ناپاك و فاسد شده » هم گفته مي شود.
خاگ دو زرده: صفت تخم مرغ هايي كه دو زرده دارند. اين واژه به كساني كه تصميم داشتند كار مهمي را انجام دهند. اما با سهل انگاري و يا ناتواني موفق به انجام آن نشده اند با كنايه گفته مي شود مثال « تو خو انگاری خاگ دو زرده نهاديه »
خاگ دو پيازه : نوعي خوراك كه تخم مرغ همراه با پياز سرخ شده پخته مي شود.
خاگ دون:تخمدان، عضوي كه تخمك جانوران و گياهان در داخل آن رشد و نمو مي يابد « لاتين OVARY»
خاگ دي گون: تخم مرغ مادر، دي گون = دي ( به گويش محلي مادر ) + گون ( شبيه و مانند ).
خاگ دي ماروك:تخم مارمولك، كه خاگ كلبوك و کلموک هم گفته مي شود .
خاگ شوه:تخم مرغ شيويده، صفت تخم مرغ هايي كه زرده و سفيده آن با هم آميخته و درهم شده.
خاگ شي چاله اي: تخم پخته شده زير اجاق، تخم مرغي كه زير خاكستر گرم اجاق هايي كه در زمين كنده شده و آتش ملايمي دارند همراه با پوست و محتويات آن پخته شده.
خاگ كدووك: تخم سوسك تدو و نوع سياه رنگ آن را بُتل كه از واژه لاتين (beetle  ) است گويند.
خاگ كُمتر: تخم كبوتر، مردم دشتستان عقيده دارند كه خوردن تخم كبوتر براي زبان گشودن كودكاني كه لكنت زبان دارند و يا دير زبان مي گشايند نافع است.
خاک گنک: تخم مورچه هاي ريز و زرد رنگ، عوام محلي بر اين عقيده اند كه چنانچه تخم اين نوع مورچه بر پوست كودك تازه متولد شده ماليده شود در بزرگسالي موي در آن موضع نمي رويد .
خاگينه: نوعي غذا كه از هم زدن زرده و سفيده تخم مرغ و سرخ كردن آن در روغن تهيه مي شود. در دشتستان قبل از سرخ كردن كمي آرد گندم به آن اضافه كرده كه به آن خاگ نونكي مي گويند، خايگينه هم تلفظ مي شود.
خاگ نادن: در اصل تخم گذاشتن مرغ و پرندگان است، اما اين واژه در مورد كساني كه اصرار دارند كاري را انجام دهند اما به علت ناواردي آن كار را خراب مي كنند، به كنايه به آن ها مي گويند « اخُرش خاگ خوته نهادي» عاقبت تخم خودت را گذاشتي.
خاگي: صفت چاه هايي كه به علت عدم استفاده دراز مدت از آن ها ايجاد گاز مي كنند. سبب گازدار شدن اينگونه چاه ها به علت نفوذ دانه هاي گياهان مثل گندم يا هسته خرما و غيرو همراه باد درون چاه آب دچار بادكردگي شده و بزرگ و متعفن و شبيه تخم مرغ گنديده شده كه علت نام گذاري خاگي نيز همين است. يكي از اتفاقاتي كه چند سال قبل در روستاي باغسار (باغ حصار) در غرب برازجان كه منجر به جان باختن حدود 9 نفر مرد و زن اهالي كه هر كدام براي نجات ديگري درون چاه رفته و دچار گاز گرفتگي شدند. اين اتفاق ناگوار باعث گرديد؛ كه بازماندگان روستا جلاي وطن كرده و به برازجان مهاجرت نمايند و اين روستا كه با توجه  به نام آن كه معمور و از ميان باغ هاي سرسبز قرار گرفته بود، خالي از سكنه شود.
خال:
الف ـ نقطه سیاه یا لکه ای که روی پوست بدن یا چیزهای دیگری ظاهر شود. کلمه ای عربی که جمع آن « خیلان » و به سیاق فارسی خالان و در زبان لاتین «  spot وspeckle  » اما در گویش مردم دشتستان علاوه بر به کارگیری واژه خال ( تُپ )، ( تُپ تُپی ) و (تشک تشکی ) هم استعمال می شود مثل ( توریش تُپ تُپی بی ) صورتش لکه لکه بود یا ( لواسِ تشک تشکی برش بی ) لباسی با خال ها و لکه های کوچک تنش بود.
ب ـ مخفف خالو، دایی، برادر مادر این کلمه نیز از واژه عربی است که لاتین آن « MATERNAL UNCLE » است جمع واژه بومی خالو ول است. خال مثل خال اوریم، دایی ابراهیم خال عواس دایی عباس
پ ـ مخفف خاله، خواهر مادر این واژه نیز از کلمه خال عربی است که لاتین آن «MAERNAL AUNT » است خال مثل ( خال روشو، خاله روشن، خال سکو، خاله سکینه ) که جمع فارسی خاله ها و بومی خاله یل و از این واژه به نامادری هم گفته می شود.
خاله: صفت مردان زن گونه، مردهایی که عادات، حرکات، رفتار و سلوک زنانه دارند. خاله رنگ، خاله وحض (خاله وضع ) و خاله منگلی و به اصطلاح معروف خاله زنکی.
خالو: دایی، این واژه از ریشه کلمه عربی خال گرفته شده که نه تنها به برادر مادر ( دایی ) بلکه جهت احترام به اول نام مردانی دیگر که حتی از فامیل هم نیستند اضافه می شود مثل خالو حسین ( از سرداران رییس علی دلواری ) یا ( خال که رضا )، ( مرحوم دایی کربلایی رضا از معمرین طایفه پاپری ) خالو اولی، دایی ابوالقاسم، خالو عودی، دایی عبداله.
خالوازه: دایی زاده، پسر یا دختر دایی که خالوزا هم گفته می شود.
خالیگه: تهی گاه، پهلو، جانب راست و چپ شکم، ما بین دنده و لگن خاصره که ( اوگه ) آب گاه و پیکی  (پوکی ) و پهلی ( پهلو ) هم گفته می شود.
خالکی بازی:
بازی دختر بچه ها، که گاه به صورت آشپزی با اسباب بازی ( آش پلقی ) و گاه با عروسک بومی ( بیگک ) تر و خشک کردن بچه و گاه به صورت دید و بازدید بومی ( طلونی) و پذیرایی از همسالان خود و تکرار و تقلید اعمال و رفتار روزمره بزرگسالان را انجام می دهند.
گردآوري و تدوين: حسين برازجاني
 منابع : در گردآوری و تدوین این واژگان از منابعی مثل فرهنگ فارسی معین، فرهنگ جامع، فرهنگ عمید، سیری در گویش دشتستان خانم طیبه برازجانی، فرهنگ گویش دشتستانی دکتر داریوش اکبرزاده و گفتار شفاهی معمرین و گویشوران محلی استفاده شده است.




لينک خبر:
https://www.ettehadkhabar.ir/fa/posts/12659