کد خبر: 126099 ، سرويس: استان بوشهر
تاريخ انتشار: 29 اسفند 1398 - 17:00
یادداشتی به بهانه پاسداشت دکتر هیبت الله مالکی در ویژه نامه نوروزی اتحاد جنوب؛
دکتر مالکی؛ خسرو‌ شیرین سخنان

اتحادخبر-احمد محمد کرمی: دکتر هیبت الله مالکی ادیبی گرانسنگ، پرورده روزگاری سخت، آبدیده ای در گرمای شخصیت ذوب کن پنجاه ساله اخیر، توانایی که دست غارتگر زمان و جهالت عوام زدگی، نتوانست او را از بار امانتی که بر دوش خود احساس می کرد، غافل یا خسته کند. نکته قابل تامل که نشان دهنده اندیشه بزرگ‌ منشانه  استاد مالکی است...

احمد محمد کرمی:


خسرو‌ شیرین  سخنان. ادیبی گرانسنگ، پرورده روزگاری سخت، آبدیده ای در گرمای شخصیت ذوب کن پنجاه ساله اخیر، توانایی که دست غارتگر زمان و جهالت عوام زدگی، نتوانست او را از بار امانتی که بر دوش خود احساس می کرد، غافل یا خسته کند.


دغدغه نسبت به فرهنگ و ادب و تاریخ و شخصیت های تاثیر گذار در این سرفصلهای تمدن ساز جنوب میهن ایران، بویژه دشتی بزرگ‌، استاد مالکی را بر آن داشت که برای نمایاندن این زمینه های خاک ‌گرفته و‌ مهجور  زمانها، آستین همت بالا زند و با قبول کمبودهای فراوان، مرارتهای زیاد، بی مهری های نابجا و امکانات مالی محدود، تابلوهایی  زیبا، ارزشمند، مرجع، قابل استناد در سطح ملی ارائه دهند.


از معرفی و شناسایی شاعران دشتستان بزرگ‌ و‌جم ‌گرفته تا منشآت فاضل جم ‌و ‌قیام ‌جنوب و‌علما و‌ مشاهیر فارس درجنگ‌جهانی اول، تا این کتاب شریف «خسرو ‌و ‌شیرین و‌محمد خان و ‌احمد خان‌دشتی»، سربلند و والا ظاهر شدند و بدون‌ شک حقی بزرگ به گردن همه ما و خطه جنوب دارند و خواهند داشت  و بهانه ای شد برای بنده که در ویژه گیهای ایشان ‌سطرهایی را رقم‌ زنم‌.


 نکته قابل تامل که نشان دهنده اندیشه بزرگ‌ منشانه  استاد مالکی است، این است که‌ فقط به معرفی و شناسایی افراد، تاریخ، ادبیات و فرهنگ‌ دشتستان یا برازجان‌ که زادگاه ایشان است، نپرداخته، بلکه‌ وسعتی به پهنای دشتی بزرگ‌ را در افق  دید خود  داشته و اینکه پیوند تاریخی بین بزرگان این حوزه ها را از جم ‌و‌ دیر و‌کنگان و خورموج‌ گرفته تا بوشهر و‌ گناوه و دیلم‌  و سواحل تا دشتستان و پشتکوه را یکبار دیگر به منصه ظهور نشاند، مراوداتی که در گذشته تاریخی رفتار این مردمان و بزرگان‌ همواره وجود داشته و روابط پر معنا و زیبایی را  رقم‌ می زده.


اما، آن مواردی که‌ برای بنده انگیزه شد که شرحی از کتاب «دیباچه ای بر تاریخ دشتی، خسرو‌ و‌شیرین و محمدخان و ‌احمد خان‌ دشتی» تالیف جناب دکتر مالکی داشته باشم به شرح ذیل است:


۱- جغرافیای تاریخی دشتستان بزرگ.

 مکیدن اسناد تاریخی و ‌جغرافیایی از دل کتابهای مرجع تاریخی و رجوع به اسناد و ‌مدارک‌ شخصی خانواده ها و افراد، گفتگو ها و سفرهاي بسيار بين روستاها و شهرها و طوایف و گرفتن مصاحبه هاي نفس گير  با بازماندگان اتفاقات و خاندان و  كشف بيان ها و مدارك، سره از ناسره کردن مدارک و گزاردن مطلب مطمئن و قابل دفاع در اين مقوله ها، با نثري شيرين و قابل فهم براي امروز، طوري كه به سختي ميتوان با آغاز مطالعه كتاب آن را زمين گذاشت.
کتاب اين چنين آغاز می شود:

«دشتي در تقسيمات جغرافيايي پيش از اسلام، یکی  از نواحی ساحل «کوره یا خوره» اردشیر به شمار می آمد، کوره اردشیر خوره، به سرزمینی وسیع و ‌پهناور گفته میشود که در جنوب فارس واقع شده بود و ‌جزئی از کوره های پنجگانه فارس به حساب می آمد، شمالی ترین شهر این کوره  در ساحل دریا، بندر مهرویان یا ماهی رویان، بوده است.


 برای تکمیل این سرزمین تاریخی بهم‌ پیوسته فرهنگی  می آورد  که:

«محمد فارسی، مشهور به استخری در کتاب، مسالک و ممالک‌، خویش «اردشیر خوره» را دومین ولایت فارس دانسته و‌ اشاره می کند که، قسمت های ساحلی کوره اردشیر را «سیف» یعنی کناره می گویند، ایالت مزبور در ساحل خلیج فارس سه سیف داشته که همه آنها در گرمسیر واقع بود، یکی سیف عماره در خاور  جزیره قیس یا کیش، دیگری، سیف ذهیر، در ساحل جنوبی ایراهستان و‌ حوالی سیراف و سوم‌، سیف مظفر، در شمال نجیرم ‌(بردستان)».
این بخش از کتاب که نمایی روشن با آوردن‌ اسناد تاریخی معتبر، پیش روی ما میگذارد،خود، در حد یک‌ کتاب مستقل و ارزشمند جغرافیای تاریخی منطقه است که‌ می تواند برای پژوهشگران و ‌علاقه مندان مطالعه متون ‌تاریخی و‌ جغرافیایی، گنجینه ای  پر بار وکاربردی باشد.


انگیزه دوم:


۲- نسب شناسی افراد تاثیر گذار:

 استاد مالکی در این حوزه به حق، ید طولایی دارد، از دل مدارک و اسناد و خبرها و از سینه خاطره زندگان، بزرگانی را با اصل و نسب چنان به ما می نمایاند که گویی،هم اکنون حضور دارند.
در کتاب «دشتستان و غضنفر السلطنه» به زیبایی این نسب شناسی را برای برخی خانواده های دشتی بزرگ (دشتستان- تنگستان- بردستان- مندستان) انجام داده اند که امید است در جلدهای بعدی این مهم‌،کامل شود،که خود تاریخی قابل رجوع برای تمام خانواده ها و طوایف  است.
برای نمونه فقط به یکی از این کنکاشها که در مورد محمد خان دشتی است، بسنده  میکنم.
 «محمد خان دشتی، متخلص به، دشتي، فرزند صالح خان، مشهور به حاجی خان، فرزند جمال خان، فرزند رییس حسین خان، فرزند رییس جمال است.
 نام مادر محمد خان‌، شاهزاده خانم‌، دختر حاج‌حیدر، فرزند كمال  بردستاني دشتي، بوده است، محمد خان از دو طرف، يعني مادر و پدر،کریم الطرفین بود، زیرا نه تنها اجداد پدری وی قرنها بر سر نوشت منطقه وسیع دشتی فارس حاکم‌ بودند، بلکه خاندان مادری ایشان نیز یکی از خانواده های قدیم و‌ صاحب نسبی کریم بودند و سالیان متمادی در بندر بردستان دشتی سکونت داشتند و علاوه بر امر تجارت، ریاست و‌حراست از مرزهای آبی سواحل شمالی خلیج فارس را نیز بر عهده داشتند».
«جد اعلای این خاندان شخصی بنام، صالح احمد، بوده که یکی از اولاد، حاجی پیر یا حاجی سعد، مشهور به حاجی رئیس است  که آرامگاه او ‌در روستای مخدان دشتی، هم‌اکنون ‌زیارتگاه می باشد».
«حوزه حکمرانی محمدخان دشتی از شمال به فراشبند و از جنوب به بندر کنگان‌ و از مغرب به تنگستان و دشتستان و خلیج پارس و از مشرق به سلسله کوههای واقع در مشرق بلوک ‌بوشکان، مشهور به کوه سیاه می رسید».
و بعد که این‌چنین با دقت و وسواس، محمد خان دشتی را از دل تاریخ و ‌جغرافیای جنوب ظاهر می سازد و‌ خاستگاه او را ترسیم میکند، به شرح دیوان «خسرو و شیرین» این حاکم ‌ادیب و عالم‌خدا ترس و امیر مردم دار می پردازد،که انگیزه سوم‌ بنده را برای ورود به این دریای پند و خودسازی را رقم‌زد.


۳- چمدانی از معرفت و تربیت «منظومه خسرو و ‌شیرین»

 فارغ از داستان، دل بر نکن، خسرو‌و‌شیرین که به هر زبان که گفته شود و ‌به هر کلام که نوشته شود و به هر لحن که خوانده شود، دل رباست و نمي توان تا انتهاي داستان نرسيده اي كتاب را زمين بگذاري شادروان محمدخان دشتي، در اين سروده طوفاني از كلام تربيتي، مردم داري، خدا پرستي، نازك دلي، عشق و دوستي، پاكي و نجابت را به سويت روانه كرده است كه استخراج فقط همين ابيات از دل اين منظومه داستاني،كتابچه اي قابل عمل براي پرورش اخلاق نيكو و مردم دوستي و رعايت انصاف و اوج خدا باوري است.


حيف كه مجالي نيست و حقير نيز صلاحيت اين مهم را ندارم كه بيت بيت اين سروده شريف را تحليل كنم و غبطه ميخورم به حال و هواي استاد مالكي كه چه حال و  روز مهيني داشته زماني كه اين سروده ها را جمع آوري، ويرايش، تدوين و  چاپ مي كرده و با اين سروده زندگي كرده و چنان دگرگون شده كه حيفش آمده، آن را جلو چشم ساير عزيزان و دوستداران ادب و فرهنگ و معرفت قرار ندهد.


علي ايحال فقط بسنده مي كنم به آوردن برخي از قطره هاي لذت بخش اين درياي پر از رمز و راز، ديوان خسرو و شيرين:
مثلأ  در مقوله « خرد» اینچنین داد سخن مي دهد كه:
ز فيض عقل آدم يافت شاهي
ز بي عقلي است آدم در تباهي.
به جان و تن، به يكسانست حيوان
به عقل و نطق، اشرف گشت انسان.
خرد مایه، تمیز  کفر و دین است
خرد، ميزان هر شك و يقين است.
خرد برتر  ز هر بود و نبود است
همه اندر زيانند، او به سود است.»
سپس زیرکانه «خرد» را اين چنين به عشق پيوند مي زند:
«اگر چه عقل والا، ذو  فنون است
ولي عشق  مشعبد، ذو قرون است.
به كار عشق باشد عقل حيران
نداند معني ش، پيدا و پنهان.
حديث عشق، چون‌در پرده دارم؟
چرا خورشيد  را پنهان گذارم؟
چو عشق آتشين خو، بر فروزد
ز غيرت عاشق و معشوق سوزد.
خوشا عشقي كه اين آشوب دارد
بدين سان، طالب و مطلوب دارد.»


و بر همين سبك و سياق، تمام ويژه گي هاي شناخته شده اخلاقي و روحي انسان را از ابتدا تاكنون، مانند محبت، دوستي، فروتني، تلاش و كوشش، دانش طلبي، احترام، حقيقت گويي، جوانمردي، گذشت، غيرت  و .... همه را همينطور با حوصله و ژرف به كلام موزون در آورده است، كه فقط كافي است، دهان عقل را بگشايي تا خود بسان شربتي گوارا به كام دلت فرو رود.


و آنجا كه مي خواهد منظومه «خسرو و شيرين» را آغاز كند بزرگ منشانه، افتادگي مي كند و به رسم ادب و امانت، حق، نظامي گنجوي، را فروتنانه ادا مي كند و مي گويد:


«حكايت سنج از شيرين و خسرو
به فر تازه و اندازه ی نو
بدستان داستاني نغز و نامي
به نظم آورده بر وزن نظامي.»


 منظومه خسرو و شيرين، محمدخان دشتي را بايد خواند و صحنه هاي زيباي اين داستان دلربا را بايد ديد.


كلام خود را با اين بيت هاي زيبا از منظومه به پايان ميبرم.
«بر آمد صبح عاشق وار، بی باک
ز دریا اشک‌ سرخ و سینه ی چاک
سحر از هجر ماه، روي شيرين
برفت از چشم خسرو اشك پروين.
چو،خور، می سوخت از تاب و تب هجر
بر او‌، آن روز وصل آمد، شب هجر.
حدیثی بر زبان آن تاب، دیده
نیاوردی چو‌ گنگ‌ خواب دیده.
از این اندیشه سر پوشی همی کرد
به حسرت، خو، به خاموشی همی کرد.
اگر عاشق نهد صد پرده بر عشق
شود آخر به کارش، پرده در، عشق.
در اول گر شكيبايي بر آرد
در آخر سر، به رسوایی بر آرد.
اگر چه عشق خسرو در نهان بود
و لیکن اشترش بر نردبان بود.


و کلام آخر اینکه:

 استاد مالکی این منظومه زیبا را با مرارتهای فراوان و محرومیت های دست و‌پا گیر، بسیار آبرومندانه منتشر ساخت و ‌پیش روی ما گذاشت، اکنون بر همه فرهیختگان، آموزگاران، ادب دوستان، فرهنگ سازان و دلسوزان منطقه است كه: فرازهاي زيباي اين داستان شيرين را به اندازه حوصله جوانان و نسل پيش رو، استخراج و در مجالس و دور همي ها و كلاس هاي درس ادبيات، در گوش آنان  زمزمه نمايند،كه اگر دغدغه بي هويتي  و بي فرهنگي ما را تهديد مي كند و آزار مي دهد،كه آزار هم مي دهد، كاري و تلاشي براي فرزندان اين مرز و بوم كرده باشيم.

لينک خبر:
https://www.ettehadkhabar.ir/fa/posts/126099