اتحادخبر-اعظم دریسی: سرنگ رو از پاکت بیرون آوردم، پیرزن نگاهش چفت شده بود رو دستم، چروک های گوشهی چشمش جمع شد و لبخند کم رنگی زد، خیره به بازوش شد و رد نگاهش از لولهی سرم رسید تا بالای سرش، اشارهای کرد و گفت: ننه سرنگ رو تو سرم می زنی؟لبخندی زدم و با سر تأیید کردم، تازه یادم اومد که این روزا لبخندم پشت ماسک قایم شده...
اعظم دریسی:
سرنگ رو از پاکت بیرون آوردم، پیرزن نگاهش چفت شده بود رو دستم، چروک های گوشهی چشمش جمع شد و لبخند کم رنگی زد، خیره به بازوش شد و رد نگاهش از لولهی سرم رسید تا بالای سرش، اشارهای کرد و گفت: ننه سرنگ رو تو سرم می زنی؟
لبخندی زدم و با سر تأیید کردم، تازه یادم اومد که این روزا لبخندم پشت ماسک قایم شده، نمیشه ریختش توی نگاه بیمار.
سرنگ هنوز توی دستم بود که صدای جیغهای پشت سر هم توی راهروی اورژانس پیچید؛ بهم دست نزنین! نــه! خودم میدونم!
نگاهی به پیرزن کردم، چشماش گِرد شده بود و خیره به سمتِ در نگاه می کرد، سرنگ را گذاشتم کنار و گفتم: مادر سریع برمیگردم!
دویدم سمت سالن، دخترک جوونی توی راهرو بود، سرش رو بین دستاش گرفته بود و جیغ می زد، بچههای اورژانس سعی میکردن با حرف زدن آرومش کنند ولی بیفایده بود.دوباره شروع کرد به جیغ زدن: من کرونا گرفتم! خودم میدونم! سرم داره می ترکه! تب دارم، بدنم کوفته ست! خدای من!!
دوتا پسر جوونی که روی صندلیها نشسته بودند، از شدت خنده داشتند منفجر میشدند، پیرمردی اون طرفتر با نگرانی به دخترک خیره شده بود و سرشو تکون میداد.
به دخترک نزدیک شدم، خیره شدم به چشماش و گفتم: پس کرونا گرفتی؟!
- آره، هقهق گریه سر داد و گفت: تو رو خدا کمکم کنین! اینا میگن کرونا نداری ولی من که می دونم خودشه!
- تا دکتر معاینهت نکرده که معلوم نیست کرونا داری! بشین تا نوبتت بشه!
- ولی همکارات میگن نداری!
- باشه من به دکتر میگم احتمالاً داری، خوبه؟! یه کم آروم باش! این جا همه بیمارن عزیزم!
گریههاش آرومتر شد و نشست روی صندلی، هنوز با دستاش گیجگاهشو گرفته بود و اشک میریخت.
پیرمرد نگاهی به ما کرد و گفت: اگه کرونا گرفتیم همهتون مقصّرین! همهتون!!
همین شماها که ماسک ندادین به مردم!
سر بحث بقیه هم باز شد، داشتند با هم حرف می زدند، یادم به پیرزن افتاد وسریع رفتم سمت اتاق.
نزدیکش که شدم گفتم: مادر ببخش معطل شدی!
سرفهی کم جونی زد و گفت: عیب نداره ننه! حالا کورنا گرفته دختره؟!
صدای خندیدنم بلند شد و گفتم: نه مادر، یه کم ترسیده، کرونا نداره که!
-: ننه یعنی منم کورنا ندارم؟! نوهام محمدطاها از دیروز می ترسه بیاد پیشم، همهش فکر میکنه کورنا گرفتم ننه!
سرنگ رو پر کردم و ریختم توی سرم، ماسک رو کشیدم پایین تا لبخندمو ببینه و گفتم: نترس مادر جون! شما فقط سرماخوردگی شدید داری! فشارت پایینه، داروهاتو توی سرم ریختیم که زودتر خوب بشی! ببین ماسکمو کشیدم پایین!
چروک های گوشهی چشمش بیش تر جمع شدند، این دفعه با خندیدنش برقِ دندون طلاییش نشست توی نگاهم.
دستش رو گذاشت روی چسب روی چین بازوش و گفت: ننه من رگ کجام بود! درد داره خُب! ننه کورنا آدمو می کُشه؟!
-نه مادر! کُرونا کجا میتونه آدما رو بکشه! نگران نباش فقط داروهاتو سر وقت بخوریا!
- الهی خیر ببینی مادر! سفید بخت بشی دخترم!
خیره به پنجرهی اتاق شدم، گنجشکای روی درخت محوطهی بیمارستان رو نگاه میکردم، توی فکر امیر بودم، باید همین موقع میرفت مأموریت قم و هم زمان اخبار میگفت: توی قم کرونا گرفتن؟!
موبایلش از صبح خاموشه، دل توی دلم نیست!
ویبرهی موبایلم حواسمو پرت کرد، دست کردم توی جیبم موبایل رو برداشتم، امیر بود.
-سلام الهه جان!
-امیر هیچ معلومه تو کجایی؟! دلم هزار راه رفت!
-خانم دکتر، سلام کردما!
-خُب حالا سلام! ولی باهات قهرم!
-گوشی خاموش شده بود. این قدر گشتم تا توی اون یکی کیفم پیداش کردم! صدای خنده ی امیر از پشت موبایل پیچید تو اتاق: به خاطر خبر کرونا نگران نشدی نه؟! نترس، ماسک می زنم میام دیدنت عزیزم!
- اینقدر لوس نشو امیر! حالا کجایی؟! تو رو خدا جاهای شلوغ نریها؟!
-چشم خانم دکترِ من! دارم برمیگردم نترس! حرم هم این دفعه از دور به خانم معصومه سلام دادم، گفتم ببخش دیگه، دفعهی بعدی با الهه جون میام!
صدای خندیدنم پیچید تو صدای خندههای امیر، پیرزن لبخند روی لبش بود و نگاهم میکرد.
امیر گفت: حالا چه خبر از کرونا ویروس بزرگ؟! بوشهر رو داشته باشین تا من برگردما؟!
-شلوغش نکن بوشهر خبری نیست عزیزم! من بیمار دارم، مراقب خودت باش.
- ای به چشم! امشب دعوت تو، یه غذای خونگی خوشمزه! رستوران بی رستوران!
موبایلمو گذاشتم توی جیبم، یه نگاهی به پیرزن کردم که آروم دراز کشیده بود.رفتم توی سالن، همکارم کنار دخترک نشسته بود و باهاش حرف میزد، کمی آرومتر به نظر میرسید.
، پیرمرد و چند نفری که کنارش بودن، هنوز غرق بحثِ ماسک و قضایایِ انتخابات و همزمان شدنش با کرونا بودند.نسیم خنکی از درِ شیشهای باز شدهی اورژانس پیچید توی سالن، بوی عید میومد.