کد خبر: 122511 ، سرويس: گزارش و گفتگو
تاريخ انتشار: 20 دي 1398 - 19:01
گفتگوی اختصاصی اتحاد خبر با هنرمند خلاق دشتستانی:
با پول هنر زندگی کردن سخت، اما شیرین است / تمام هنرها را تجربه کردم تا عاشق مجسمه سازی شوم /تصاویر

اتحاد خبر- شاکر شکیبا: در ادامه ی گفتگو با هنرمندان شاخص استان بوشهر، این هفته در دفتر اتحاد جنوب و اتحاد خبر میزبان یوسف اعتصامی هنرمند خلاق، پرکار و با سابقه‌ای در مجسمه‌سازی استان بوشهر بودیم تا با وی به بهانه‌ی دو دهه فعالیت هنری و مجسمه سازی به گفتگویی ویژه و مفصل بنشینیم... اعتصامی: هنرمندان هوای همدیگر را بیشتر داشته باشند....

اتحاد خبر- شاکر شکیبا: یوسف اعتصامی هنرمند خلاق، پرکار و با سابقه‌ای در مجسمه‌سازی استان بوشهر است. 25 سال فعالیت هنری و تلاش بی‌وقفه برای خلق و تولید آثار هنری در مدیوم‌های گوناگون او را به نامی آشنا برای علاقه‌مندان هنر تجسمی تبدیل کرده است. اتحاد جنوب به بهانه‌ی دو دهه فعالیت هنری و مجسمه سازی با او گفت‌وگویی ویژه انجام داده است.

 


ابتدای گفتگو از زادگاه خود بگویید؟

- من‌ متولد 18دی1357 در دالکی هستم. اصالتا اهل دالکی و البته بزرگ شده شهرضا هستم. به دلیل اینکه پدرم ارتشی بود  به مدت 5 - 6 ماه کازرون بودیم و بعد به مدت ۱۵ سال در شهررضا زندگی کردیم. دوران کودکی و خردسالی من در شهررضا شکل گرفت در حالی که پدرم منطقه بود و جبهه می رفت. در حال حاضر سه خواهر دارم و یک برادر که از دنیا رفت. زمانی که شهررضا بودیم از طرف سازمان ارتش امکانات خوبی داشت و مهدکودک هم برای ما در نظر گرفته بودند. فامیلی ام در شناسنامه اعتصامی زاده است، ما یک تغییر فامیلی هم داشتیم و در اصل فامیلی مان راهدار بوده تا دورانی که به دالکی برگشتیم.

 

از همان کودکی موضوع خاصی توجه شما را به هنر جلب کرد؟

- در مهدکودک مربی داشتیم و زمانی که با ما می خواست نقاشی کار کند طبیعت بی جان می چید مثلا یک دیس می چید با کلی سیب و گل می گذاشت و من فکر می کنم از همان جا بود که خودم یه جورایی علاقه مند بودم. در کاردستی ها، خمیر بازی ها و نقاشی ها همه به توانایی مربی بر می گردد چرا که یک جورایی ما را به هنر لینک می داد و کار کردنش ویژه بود. در سن ۶ سالگی. آن موقع مسقتیما مهدکودک می رفتیم و بعد هم دبستان. در مهدکودک جامیوه ای پر از سیب های قرمز را که نقاشی می کردیم دقیق در ذهنم است.

هیچوقت شرایط جور نشد که تخصصی نقاشی کار کنم اما خودم هی به سمتش کشیده می شدم. در روزنامه دیواری هایی که درست می کردیم، در فعالیت های مدرسه همیشه یوسف جزء کسانی بود که بچه ها می خواستند در گروه روزنامه دیواری شان باشد و براشون حال و هوای روزنامه دیواری را نقاشی کند و بنویسد. معمولا بچه ها کتاب هایشان را می آوردند و اسمشان را روی آن با خودکار می نوشتیم و به آن دو خطه می گفتیم و فکرمی‌کنم یک جورایی به سمت هنر کشیده می شدم.


در خانواده یا اطراف خودتان کسی بود که گرایشی به هنر داشته باشد؟

- به این شکلی که ما الان کار میکنیم نه، ولی خب نشانه هایی بود. مثلا مادرم بافتنی، گلدوزی و خیاطی می کرد. حتی کارهای دستی که یاد می گرفت مشخص بود که مادرم پیش زمینه داشته است. گاهی اوقات که دفتر خاطرات پدرم را که نگاه می کنم میبینم که در گذشته نقاشی هایی کشیده بود. شاید به گونه ای هنر در خانواده بوده اما شرایطش را نداشته اند که آن را پیدا کنند و به سمتش بروند.



در دبستان اتفاق خاصی در زمینه هنر در زندگی ات نیفتاد؟ از اول تا پنجم دبستان

- نه متاسفانه. ولی خب ما هرکاری که در دبستان و راهنمایی می کردیم خودمان بودیم و هر مسیری که ما را به هنر نزدیک می کرد را خودمان می رفتیم هیچوقت شرایط و کلاسی وجود نداشت. هروقت که نقاشی می کشیدم یا کار هنری انجام می دادم خیلی  از آن انرژی می گرفتم.

 

الگوی فعالیت های هنری ات در دوره راهنمایی چه کسی بود؟

-  به درست کردن روزنامه دیواری ها و گروه سرود مربوط می شود. در راهنمایی هم همینطور بود. روزنامه دیواری ها و گروه سرود بود. تمام معلم های پرورشی که می آمدند و بعد از مدت کوتاهی که در مدرسه شروع به کار می کردند متوجه من می شدند و از من می خواستند نوشته هایی را که در سالن و راهروها می خواستند بزنند را من انجام دهم.


از چه زمانی متوجه شدی که قلمت خوب است؟

- فکر می کنم از پنجم دبستان. نقاشی ام همیشه خوب بود اما از کلاس پنجم دبستان متوجه شدم که خطم خوب است‌. زمانی که در دفتر فعالیت هایی را انجام می دادم و چیزهایی را می نوشتم، کم کم متوجه شدم که خطم خوب است. در واقع خط هم نبود، یک جورایی نقاشی بود. آن چیزهایی را که می دیدم در دفتر یا جایی که می خواستم کپی می کردم.

هیچ کدام از معلم هایمان به صورت تخصصی معلم هنر نبودند. یا معلم ریاضی، جغرافیا و ... بودند و درس هنر را هم به آنها داده بودند.


هنر از چه زمانی برایتان جدی شد؟

- سال ۷۲ به دالکی برگشتیم و حدود دو سال دالکی بودیم. از زمانی که دالکی آمدیم جدا شدن از دوستان قدیمی سخت بود. در دالکی خیلی کسی را نمی شناختم، به همین دلیل به برازجان آمدم و دنبال جایی بودم که بتواند وقتم را پر کند. بخاطر ورزشی که کار می کردم به کلاس کشتی رفتم ولی نتوانستم به خاطر اینکه شب بود و باید به دالکی برمی گشتم و آن موقع هم مثل الان خیلی وسیله نبود بعد از چند ماه مجبور شدم کلاسم را ول کنم ولی خب با کلاس خوشنویسی که پیش استاد حمید شاه حسینی ثبت نام کردم همزمان بود. سال ۷۳ بود. یعنی اولین حضور جدی من در روند آموزشی سال ۷۳ پیش استاد حمید شاه حسینی بود‌ که من واقعا وامدار ایشان هستم هم اخلاق و هم خط فرا میگرفتم‌. سه سال دقیقا شاگردشان بودم و تا مرحله عالی پیش رفتم. تقریبا چندماهی بود که خوشنویسی را ثبت نام کرده بودم و در همان اداره ارشاد (در خیابان بیمارستان) متوجه کلاس نقاشی شدم. علاقه مند شدم و گفتم کلاس طراحی هم ثبت نام کنم. مدرس آن استاد علیرضا رهسپار بود. فکر نمی کردم خط و نقاشی بتواند جهت زندگیم را تغییر دهد. بعد از سه ماه دوره طراحی را گذراندم در واقع زودتر از بقیه شاگردها دوره ام تمام شد. تا آن زمان ساکن دالکی بودیم. بعد از اینکه به برازجان آمدیم طراحی را تمام کرده بودم و وارد دنیای رنگ شده بودم و نقاشی کار می کردم. همزمان با نقاشی با استاد فرهاد بحرینی آشنا شدم. دیدن مجسمه هایی که استاد می ساخت به کلی خط و نقاشی را برایم کمرنگ کرد. همیشه می گویم کسی که مجسمه کار می کند دیگر نقاشی و طراحی کردن به آن مزه نمی دهد. بخاطر همین خیلی برایم متفاوت شد.


 


چرا اینقدر جذابیت دارد؟ بخاطر سه بعدی بودن آن است؟

- دقیقا؛ چون خیلی سخت تر است و یک دنیای کاملا متفاوتی است. شما در طراحی و نقاشی نهایتا دو بعدی کار کنید. ولی در مجسمه تمامی بعدها را دارید . به همین دلیل من که خیلی از آن انرژی گرفتم.

 

زمانی که سمت مجسمه سازی رفتی سربازی را به اتمام رسانده بودی؟

- نه من معاف شدم.


معاف شدی و بر سر آموزش ماندی؟

- بله؛کم کم آموزش را شروع کردم.

 

رنگ روغن را کجا یاد گرفتی؟

- رنگ روغن را در محضر استاد رهسپار یاد گرفتم. از روی بوم شروع کردم. چیزی که متفاوت بود در کنار بچه هایی که کار می کردم این بود که بچه ها که کار می کردند اغلب از کپی در نمی آمدند. من اصلا از کپی خوشم نمی آمد. کپی کردن یک اثر اصلا به من مزه نمی دهد. همیشه دنبال این بودم که خودم کاوش بکنم. خودم بسازم. بخاطر همین در سال اولی که رفتم طراحی نقاشی دقیقا شش ماه اول بود که از طریق فرهنگ و ارشاد به جشنواره هنرهای تجسمی جوانان سراسر کشور در شیراز رفتم. شاید یکی از بزرگ ترین و ناب ترین دستاوردهای هنری ام همان موقع ها بود. سال اول مقام نیاوردم. متاسفانه چند سال برگزار نشد تا دوباره اعلام کردند می خواهند برگزار کنند. اینبار در ماهشهر برگزار شد. آخرین سری که من توانستم از لحاظ سنی شرکت کنم. آنجا در بخش حجم و مجسمه سازی مقام سوم را کسب کردم.

 

چه اثری برای جشنواره شیراز فرستادی؟

- آن موقع نیاز نبود اثری بفرستی، در واقع برگزیده های استان انتخاب و فرستاده می شدند.

 

در ماهشهر چجور بود؟

- در ماهشهر هم همین جور بود. در ماهشهر چند حجم با سیم کار کرده بودیم.

 

آن زمان آقای بحرینی در کار فلز بود؟

- نه همیشه با گل کار می کرد. خودم روحیه ای کاوشگر داشتم. سعی می کردم تجربه کنم. با شیشه، سیم، فلز، چوب، سنگ، گل سعی می کردم تکنیک آن ها را یک جورهایی یاد بگیرم.



جشنواره ماهشهر چند سالتان بود؟

- 23 سالم بود.

 

ازدواج کرده بودی؟

- 25 سالگی ازدواج کردم.

 

از کی متوجه شدی که هنرت یک حرفه است و می توانی درآمدزدایی کنی؟

- بعد از ازدواج

 

خطاطی را در محضر آقای شاه حسینی، طراحی و نقاشی آقای رهسپار، مجسمه سازی آقای بحرینی همزمان سه هنر را کار کردی. به حجم که رسیدی آن ها را کنار گذاشتی یا دنبال کردی؟

- جست و گریخته کار می کردم ولی خیلی نه.


چه رشته ی هنری دیگری کنار این ها کار می کردی؟

- گرافیک کار کردم. جالبه مثلا هر کس به من می گفت فلان کار را می توانی انجام بدهی هیچ وقت نه نمی گفتم. بابت تمام آن تجربه هایی که گفتم باعث شد اعتماد به نفسم بالا برود. تجربه های حجم، نقاشی، طراحی. هیچ وقت به زمینه کاغذ اکتفا نکردم. روی پارچه، شیشه، فلز، چوب کار می کردم. طراحی هایم شامل همه چیز می شود. سعی می کردم هر بافتی را تجربه کنم.


از چه سالی هنر اساس و رکن اصلی زندگیت شد؟ کی متوجه شدی که دیگر هیچ چیزی به جز هنر نیست؟

- فکر می کنم از یک ماه اول شروع کلاس خوشنویسی بود. آقای شاه حسینی خیلی تاثیر گذاشت. همه چیزم طراحی و خوشنویسی شده بود. با تمام مخالفت هایی که پدر و مادرم میکردند. چون هنر هیچ چیزی از لحاظ مالی در آن نبود. می گفتند برو یک چیزی که آینده داشته باشد. مثلا پدرم می گفت به فنی و حرفه ای برو و حرفه ای را بیاموز. به اداره ای برو و ثبت نام کن. من هیچ وقت نمی توانستم راضیشان کنم. دلم راضی نمی شد که چیز دیگری را انتخاب کنم. در این حالت گیر کرده بودم. هنوز هم ناراضی هستند. چون درآمد با کارهای هنری خیلی سخت است و زندگی کردن با هنر سخت ولی خوب شیرین است.

 

در بیست سالگی سه کار تخصصی انجام دادی و کار اصلیت مجسمه سازی شد؟

- شعر و پشت صحنه تئاتر که شامل طراحی صحنه،لباس، دکور می شد را هم تجربه کردم. بابت اینکه ترکیب بندی را خوب یاد گرفته بودم. ماه ها به یک نقطه و کادر گیر می دادم. شاید بیش از دویست تا سیصد بار می کشیدم و آن نقطه را جابجا می کردم تا ببینم کی راضی می شوم و آن نقطه حس بهتری به من می دهد. اینقدر جابجا میکردم تا به نتیجه برسم. شاید همه این ها بخاطر تجربه ها باشد.

 

در بیست سالگی تا بیست و سه سالگی سه رشته را تجربی کردی. این چند سال همین کارها را انجام دادی یا به سمت تدریس رفتید؟

- زمانی که از جشنواره شیراز برگشتم با پیشنهاد استاد رهسپار قرار شد طراحی و نقاشی را در هلال احمر آموزش بدهم. شاید اگر ایشان به من اجازه نمی دادند هیچ وقت پا به عرصه آموزش نمی گذاشتم. ولی خوب وقتی استادت خیالت را راحت می کند و به تو می گوید که می توانی این کار را انجام بدهی؛ با خیال راحتی رفتم و شروع کردم. تقریبا از همان زمان آموزش شروع شد.

 

تنها کار آموزش را انجام می دادی؟

- آموزش و کارهایی که برای دل خودم انجام می دادم.


 


اولین سفارش را چه کسی به شما داد؟

- بیاد دارم یک پوستر برای هفته فیلم، عکس سینمای جوان کار کردم. از آن استفاده نشد ولی شروع کار گرافیک من بود.

 

اولین سفارش مجسمه را چه کسی به شما داد؟

- به صورت حرفه ای اولین کاری که انجام دادم، تندیس میدان بهارستان کلمه است. به سفارش شهرداری کلمه بود. همچنین در آبدان، آبپخش، وحدتیه در یک مقطع زمانی چند سال پشت سر هم کارها را انجام دادم.

 

چه زمانی ازدواج کردی؟

- در سن 25 سالگی (1382/3/10)


کجا با همسرت آشنا شدی؟

- همسرم در هلال احمر رشته طراحی، نقاشی شاگردم بود. کلاس مدت کوتاهی بود. اوایل هم خبری نبود. به پیشنهاد خانواده اشان من کلاس خصوصی به خانه همسرم می رفتم (می خندد). کم کم خانوادهشان را که دیدم و با خودش آشنا شدم. چشمم را گرفت.

 

هیچ مخالفتی نکردند که هنرمند هستی و چیزی داری یا نه؟

- خدا رحمت کند پدرش را، یادم نمی رود زمانی که رفتیم؛ البته من محکم کاری کردم و متوجه شدم که دختر را به من می دهند (لبخند می زند) بعد به خواستگاری رفتم. چون واقعا شرایط نرمالی از لحاظ مالی نداشتم. کمتر خانواده ای همچین کاری را انجام می داد. یک جورهایی می گویم پدرش ریسک کرد و دخترش را به آدمی داد که هیچی نداشت. خودم بودم و لباس تنم که به خواستگاری رفتم.

 

در بیست و پنج سالگی ازدواج کردی و زندگیتان را شروع کردید. به سمت حرفه دیگری غیر از هنر برای درآمدزدایی رفتی یا دوباره روی هنر زوم کردی؟

 - خیلی سختم بود به سمت حرفه دیگری بروم. با همان مقدار کمی که از تدریس در می آوردم و زمانی هم که ازدواج کردم یک جورهایی کمک جهانشیر محمودی که مسئول فرهنگسرا بود به دستم می رسید. معاون او بودم. شاید قانع بودن خودم و همسرم باعث می شد که بتوانیم حرکت کنیم و ادامه بدهیم. ولی سخت بود.

 

شد که از داستان هنر پشیمان شوی؟

- نه هیچ وقت، در سخت ترین شرایط هیچ وقت نگفتم ای کاش سمت هنر نرفته بودم. گفتم ای کاش به جای اینکه به دلم بپردازم فکر درآمدزایی هم بودم. چون اوایل اینقدر فشار اقتصادی روی بچه هایی که کار می کردند نبود. خیلی راحت می توانستی کلی زمان برای تولید یک اثر بگذاری. با مقدار کمی می توانستی بوم و رنگ بخری. گل هم هزینه ای برای مجسمه سازی نداشت.

 

جشنواره ها و فسیوال ها را از 18 سالگی تا وقتی ازدواج کردی غیر از ماهشهر و شیراز شرکت کردین؟

- ماهشهر و شیراز را تا وقتی سنم ایجاب می کرد شرکت کردم. البته یک جورهایی بد شانس ترین آدم آن مقطع زمانی هستم. چون از وزارت ارشاد جشنواره هنرهای تجسمی سراسری جوانان کشور یک زمانی کلا کنسل شد. تقریبا شش تا هفت سال برگزار نشد. شاید بتوانستم کلی تجربه کسب کنم که نشد.

 

شما در واحد دکور صدا و سیما فعالیت می کردید؟

- آقای مسعود ضیغم پور یک سریالی به نام "کاروانسرا" می خواست کار کند. بخاطر تجربه ای که در زمینه طراحی دکور تئاتر داشتم گفت: می توانی کار کنی. البته من یک دوره تصویربرداری هم رفته بودم. با کادر دوربین آشنا بودم. گفت که می توانی طراح صحنه سریال باشی؟ گفتم:آره. بدون اینکه بخواهم فکر کنم. یک سری توضیحات داد و بخاطر علاقه ای که داشتم شروع کردیم. اول با درست کردن خانه و بعد ادامه ضبط و ساخت دکور انجام گرفت. بعد از ساخت سریال بود که وارد صدا و سیما شدم. تقریبا دو سال و هفت ماه آنجا کار کردم. از شروع شبکه استانی که در دکور اصلی نیز نقش داشتم.

 

چه زمانی اولین فرزندتان متولد شد؟

- در ساخت سریال کاروانسرا دخترم به دنیا آمده بود و تقریبا چند ماهه بود.


 


به جز طراحی دکور چه چیزی برایت خاص بود؟ به چه سمتی گرایش داشتی؟

- تا زمانی که در صدا و سیما کار می کردم شاید یک جورهایی از قضیه مجسمه سازی جدا شدم. خیلی کمرنگ تر شده بودند. چون در صدا و سیما کارم نقاشی و طراحی بود با طراحی سر و کار داشتم ولی با حجم خیلی کمتر شده بود. حالا جست و گریخته ممکن بود کار حجم انجام بدهم. ولی خوب آنقدری نبود که حس می کنم باید باشد. ولی بعد از صدا و سیما مربی صنایع دستی شدم. مربی سفالگری برای اداره صنایع دستی در دژ شدم. چند سالی هم مربی بودم تا بعد از آن دانشگاه رفتم و به سمت کار دکوراسیون داخلی رفتم و تجربه خیلی خوبی هم در این زمینه پیدا کردم، و الان هم کارگاه سفالگری دارم.

 

سال 85 رفتی به سمتی که از لحاظ حرفه هنری خودتان را بالا ببرید یا نه فقط فکر امرارمعاش بودی؟

- دقیقا بیشتر فکر خانواده و درآمد بودم. صدا و سیما که کل وقتم را می گرفت تا زمانی که بر می گشتم ساعت هفت عصر بود. کل انرژی ام گرفته می شد و دیگر نمی توانستم کار هنری انجام بدهم. ولی خوب زمانی که مربی صنایع دستی شدم خیلی بیشتر کار می کردم. در واقع کارم سفالگری شده بود.

 

سفالگری آموزش  ساخت ظروف و کوزه و گلدان است؟

- نه الزاما؛ در واقع می توان در کنار سفالگری کار حجمی هم باشد. سفالگری دنیایی از کارهایی است که در گذشته های خیلی دور هنرمندان گذشته این عرصه ی هنری با تجربیاتشون، اون را بوجود آوردند، و شامل ساخت کوزه و گلدون نمیشه، از ظروف کاربردی تا ظروف و مجسمه و حجم های تزیینی، و حتی تابلوهای نقش برجسته سفال، همه و همه شامل این هنر زیبا باشه.

 

خودت این کار را گذاشتی؟ اصلش که این نیست؟

- الان در این دو سال شما ممکنه بیست اثر شکل ظرف باشند و بیست اثر شکل حجم باشند. مهم این است که متریال و تکنیک چه باشد. پخت و لعاب چه باشد. گلی که با آن کار می شود. به هر حال همه این ها رشته سفال می شود.

 

الان یوسف اعتصامی را به نام چه رشته تخصصی می شناسند؟

- بیشتر مجسمه ساز سفالگر

 

در این زمینه گرایش خاصی به چیزی داری؟مثلا سنگ، فلز،گل

- بیشترین متریالی که در حال حاضر با آن کار می کنم گل است. بخاطر بحث درآمد زایی ما تابلوهای نقش برجسته کار می کنیم.

 

کار دیگری مثل خط و نقاشی چی؟

- خط و نقاشی الان در کارم به آن نیاز دارم. در مجسمه سازی نقش برجسته یا طراحی هایی که در بشقاب انجام می دهیم. نیاز به طراحی دارم. ولی تخصصی به آن شکلی که قدیم کار می کردم نه.

 

اگر پنج مجسمه ساز در دشتستان باشد یوسف اعتصامی خود را جز کدام یک از این پنج نفر می بیند؟

- فکر می کنم پنجمی باشم.

 

آخرین؟

- بله

 

به ترتیب از اولین نفر چه کسانی هستند؟

- فرهاد بحرینی، سعید متوسلی، سبحان خادمی، داود جباری

 

در خط چطور است؟

- در خط من جایگاهی ندارم. گفتم که تا دوره عالی آمدم ولی ادامه ندادم.

 

الان بار هنری یوسف اعتصامی روی مجسمه سازی است؟

- بله مجسمه سازی.

 

کاری که فاخر باشد و به آن ببالی در دوران ساخت مجسمه؟

- طرح  نخل میدان شهرداری آبپخش را خیلی دوست دارم.

 

کار کوچک چه طور؟

- کار کوچک زیاد داشتم ولی خوب نه اسم خاصی داشتند  و نه الان آن ها را دارم.

 

 بهترین سفارشی که گرفتید چه بود؟

- همان چهار مجسمه هایی که برای شهرداری ها کار کردم.

 

آن ها مجسمه هستند؟

- تندیس یا المان هستند.

 

پیر مجسمه سازی دشتستان کیست؟

- استاد فرهاد بحرینی

 

در حوزه مجسمه سازی یا سفارش پذیری که داشتی شده کاری را انجام بدهی و پس از تحویل پشیمان بشوی از این کارت؟ وجدانت درد بگیرد که کار خراب بود؟

- خیلی محدود در حد یک تا دو بار پیش آمد که حضور ذهن ندارم. ولی معمولا در کار پیش می آید. ولی محدود بوده.

 

می توانی تا پایان زندگیت با هنر زنذگی کنی؟

- فکر می کنم که مجبورم همین کار را بکنم.

 

اگر فرزندانت بخواهند هنر را ادامه بدهند موافق هستی؟

- به شکل و شمایلی که ما شروع به فعالیت کردیم درست نیست. اگر دختر یا پسرم بخواهند هنر کار کنند به آن ها می گویم برای خودتان کار کنید ولی فکر درآمدزایی نیز باشید. ما هیچ وقت نبودیم.

 

پاپلو پیکاسو میگه: هنر دزدی است، شما هم چنین باوری دارید؟

- یاد حرف استاد رهسپار می افتم. همیشه سر کلاس می گفت: یک هنرمند خوب یک دزد خوب باید باشد. می گفت: زمانی شما خوب می توانید چیزی که من به شما اموزش می دهم را یاد بگیرید که بتوانید از من بدزدید.

شما خدای خلاقیت هم که باشید ضمیرناخودآگاهت از یک جایی یک چیزی گرفته است.

مثلا تندیس آبپخش در واقع یک نخل است. شاید گل قالی گرفته شده باشد. از آن اسلیمی های فرهنگ ایرانی اسلامی گرفته شده باشد.


 


چه  کاری می خواستید انجام بدهید و هنوز انجامش نداده اید؟

- همیشه به خود می گویم تواناییت خیلی بیشتر از این بود که الان هستی؛ ولی خوب دلیل اینکه الان اینجا هستم و از خودم ناراضی هستم یک چیز است. می دانم تواناییم خیلی بیشتر بود. مهم ترین دلایل بعد از درگیر شدن با خانواده این بود که به هر چیزی که می رسیدم یک ناخونک می زدم. سمت تئاتر رفتم، شعر کار کردم. عکاسی، تصویربرداری، طراحی صحنه سریال شدم. مجسمه، طراحی ، نقاشی، گرافیک و خط کار کردم. شاید تمام انرژی که صرف تمام این ها کردم برای یکی از این ها گذاشته بودم. ممکن بود الان جایی که ایستاده ام و خیلی بالاتر بودم.

 

الان نمی توانی این کار را بکنی؟

- فکر می کنم انرژی آن کار را ندارم. زمان مناسب برای این کار نیست. اگر چه بعید هم نیست.

 

یوسف اعتصامی با همین تفکر می خواهد ادامه دهد. یا بحث اقتصاد و درآمد خیلی کار جدی انجام بدهی؟

- الان هنرم را به سمت اقتصادی شدن می برم.

 

چرا هنرمندان بی پول هستند؟

- تا زمانی که خود من فعالیت می کردم در عرصه هنر و در ارشاد کار می کردیم؛ از ما  استفاده ابزاری شد.

 

سودش را چه کسی برد؟

- تمام مسئولینی که آمدند و رفتند. ما کسانی بودیم که برای هر بزرگداشت و تاریخی که در تقویم وجود داشت دوندگی می کردیم. اثر خلق می کردیم. نمایشگاه می زدیم. هفته فرهنگی و هنری راه می انداختیم. آخر سر یک رزومه برای فلان مسئول می ماند و مایی که باید دست خالی ادامه بدهیم.

 

مشکلات هنرمندان را در چه می بینید؟بخصوص در حرفه خودتان؟

- بیشترین مشکلی که ما داریم. هنوز که هنوز است مسئولین همان نگاه ابزاری را به ما دارند. اینکه الان شرایط اینقدر سخت شده است. خود را مثال میزنم شاید هنرمندانی بتوانند فعالیت کنند. من که نمی توانم. یعنی شرایط اقتصادیم اجازه نمی دهد حتی یک ساعت از زمانی که در حال اثری برای درآمدم هستم برای فعالیت جدایی بگذارم.

 

از هنر می شود درآمدزدایی کرد؟

- می شود؛ من همیشه به دنبال این بودم که هنرم را و چیزی که برای فروش عرصه می کنم واقعا ارزش هنری داشته باشد.

این برایم همیشه مهم بود. شاید بخاطر همین بود که اینقدردرآمدزایی کارهایم طولانی شد. ولی الان به جایی رسیده ام که کارهایی که میکنم را دوست دارم و می دانم  بار هنری دارد. به همین دلیل لذت می برم وقتی که برای مشتری انجام می دهم، وقتی میبیند خوشحال می شود و با کمال میل از آن استفاده می کند.

 

برای نوجوانان به عنوان پیشکسوت عرصه مجسمه سازی، خط ، نقاشی فعالیت های هنری بخواهید توصیه جدی بکنید چه می گویید؟

- می گویم حتی اگر در خودشان می بینند که چندین رشته را کار کنند؛ حتما آن رشته ای که بیشتر از همه ارضایشان می کند را ادامه بدهند.

 

چه جوری تشخیص بدهند؟ فرمولش را می گویید؟

- خیلی ساده است. ما خودمان بهتر می دانیم چه چیزی بیشتر به ما انرژی می دهد.


چرا یوسف اعتصامی ندانست؟

- من می دانستم؛


کوتاهی کردی؟

- نه؛ آن موقع اینقدر انرژی داشتم که به فکر این نبودم.


 


الان نوجوانان هم مثل شما هستند پس توصیه ای جدی کنید؟

- راضی بشوند به همان هنر یا رشته ای که از آن خوششان می آید و دیگر جایی ناخونک نزنند. به سمت چند هنر نروند و تقسیم نکنند. روی یک هنر زوم کنند. روی آن هنری که فکر می کنند بیشتر در آن موفق هستند.

 

می شود با هنر زندگی کرد؟

- من دارم زندگی می کنم.

 

راضی هستید؟

- راضی ام

 

در شهر برازجان، بوشهر،دیلم، کنگان و ... چه چیزی از هنر را کم می بینید؟ احساس می کنی هنر چه کمکی می تواند به شهر کند. چه کمکی هنرمند می تواند کند که فضای خشک و مرده شهر ها عوض شود؟

- یکی از گزینه هایی که شهرهای جنوبی را می تواند از خشکی و یکنواختی بیرون آورد؛ هنر است. بیشتر هنرها می توانند تاثیرگذار باشند از نقاشی گرفته تا مجسمه ساز، تئاتر، موسیقی همه این ها می تواند شهر را زیر و رو کند. می تواند به شهر جان بدهد.

 

مثلا مجسمه سازی می تواند چه کاری انجام بدهد؟

- مجسمه سازی می تواند حال و هوای تمام پارک ها و مکان های پر رفت و آمد نه از لحاظ وسیله نقلیه بلکه جایی که محل عبور و مرور مردم است. جاهای پر رفت و آمد شهر را به راحتی می توانیم تغییر بدهیم با موضوع هایی که به راحتی می تواند انرژی مثبت بدهد. بعضی موضوع ها شاید دیگر جای آن نباشد که در شهر کار بکنیم.

 

در حال حاضر شغلتان چیست؟

- کارگاه سفالگری نقش برجسته دارم.

 

تولیدتان چیست؟

- یک سری بشقاب های دیوار کوب و یک سری ظروف سفالی که الان کمتر تولید می شود و تابلوهای نقش برجسته سفالی که در هر سایزی که مشتری بخواهد کار می کنیم. طرح هایی که بتوان آن ها را نقش برجسته کرد را کار می کنیم.

 

بازارش خوب است؟

- در حال کار کردن روی آن هستیم که بازار آن رونق بگیرد.

 

قرار بود نمایشگاه بزنید؟

نمایشگاه یک سری گذاشتم. بخاطر شرایط بد اقتصادی جامعه فروش خوبی نداشتم.

 

مردم با آثار آشنا شدند؟

- برای خودم خوب بود.

 

امرار و معاشتان از همین کارگاه است؟

- بله؛ با هنر زندگی می کنم.


غم زندگیتان چیست؟

- اینکه نتوانستم از زمانی که می توانستم بهتر ازآن بهره ببرم، استفاده کنم.

 

بهترین خاطره،تجربه زندگیتان چیست؟

- اولین جشنواره هنرهای تجسمی شیراز است.


مجسمه ساز قهاری هستید؟

- نمی توانم بگویم قهار؛ از کارهایم راضی ام.

 

در این رشته به کجا می خواهی برسی؟ به همین کارگاه و درآمد آن اکتفا می کنی؟

- می خواهم در زمینه سفال تجربه های بیشتری کسب کنم. چون هر چه که جلوتر می روم یک دریچه دیگری برایم باز می شود.

 

قبول داری در حق خودتان ظلم کرده اید و ظلم می کنید؟

- شاید

 می دانی چرا؟ چون بخشی از توانمندی هایت را می شناسم. خیلی بیشتر می توانی از توانمندی هایت استفاده کنی و به هر دلیل انجام نمی دهی .....


آیا در فکر نیستی برای اقتصاد هنر یک حرکت جدی تر انجام بدهی؟

- استارت آن را زده ام. وامی که برای را ه انداختن کارگاه گرفتم؛ من را مجبور کرد که شیوه تفکرم را تغییر بدهم.

 

عاشق چه هستی؟

- سفال گری و مجسمه سازی


 


بارزترین خصلت یوسف اعتصامی چیست؟

- ساکت هستم.

 

خشمگین هم می شوی؟

- آره، عصبانی هم می شوم.

 

آخرین اثر مجسمه ای که غیر از کار خودتان دیدید و لذت بردید از چه کسی بود؟

- اسم سازنده اش را نمی دانم ولی در اینستاگرام بود. یه اثر برنزی بود که مردی روی زمین افتاده بود که پرنده ای او را بلند کرده بود.

 

آخرین کتابی که خوانده ای؟

- سفر روح

 

آخرین فیلمی که دیدی؟

- لوسی

 

آخرین سفری که رفته ای؟

- شیراز

 

بازیگر محبوبتان کیست؟

- جمشید مشایخی

 

تندیس غضنفرالسلطنه کار فرهاد بحرینی است. اگر بخواهی نقدی بر آن وارد کنی؟

- نقدی بر آن وارد نیست.


بر مجسمه هایی که در برازجان نصب شده اند نقد دارید؟

- همین که دارد کار می شود خوب است. همین که بچه های برازجان در حال کار کردن هستند خیلی خوب است. یک تناسب بد بهتر از این است که یک نفر دیگر از جای دیگری بیایند و کار کنند؛ بشود مجسمه میدان فردوسی با کلی هزینه و با کلی ایراداتی که دارد. این دردش بیشتر است.

 

 نظرتان در مورد اتحاد جنوب چیست؟

- اولین باری که اتحاد جنوب برایم مهم و جالب شد زمانی بود که خبر مقام آوردنم را در اتحاد جنوب زدند. فکر کنم تا چند وقت پیش هم آن را داشتم. با من مصاحبه ای شد که متاسفانه در جابجایی منزل از بین رفت. مقام سوم مجسمه سازی در جشنواره ماهشهر را آوردم. کپی سبک فرهاد بحرینی را کار کردم. چند تا از داورها تا کار را دیدند گفتند شاگرد بحرینی هستی.

 

وضعیت مجسمه سازی در استان؟

- مجسمه سازی استان روی مجسمه سازهای دشتستان می چرخد. چند نفری هستند ولی به اندازه مجسمه سازهای برازجان نیستند.

 

بهترین مجسمه ساز ایران؟

- نمیشه گفت کدوم یکی بهترینند، چون سبک ها متفاوتند و فکر ها هم متفاوت، پس خیلی سخته گفتن اینکه بهترینشون کیه، ولی از آثار استاد طاها طباطبایی خوشم میاد

 

تا حالا شده است مجسمه ای را شروع کنی و نتوانی به اتمام برسانی و همینجور رهایش کنی؟

- شده که نیمه کار خسته شدم و اذیت شدم ولی رها نکرده ام.

 

بیاد دارم اتفاق خیلی بدی از دوران کودکیت افتاد و از یک ساختمان جند طبقه به پایین افتادی چه شد که اتفاقی برایت نیفتاد و الان اینجا هستی؟

- معجزه بود، هفت سالم بود که از طبقه چهارم سقوط آزاد داشتم. افتادم روی میلگرد با فاصله 2 متر، با شکم افتادم روی میله گردها. از بالا که افتادم در طبقه سوم من بیهوش شدم. لحظه برخورد را ندیدم ولی از شدت ضربه میلگرد به هوش آمدم و در باغچه افتادم. بچه همسایه آمد گفت: آمده ای انگور بچینی (لخند می زند) گفتم نه بابا از بالا افتادم. یه نگاهی به بالا کرد یه نگاهی به من کرد و بخاطر اینکه کسی گردن او نیندازد فرار کرد. خواهرش آمد و من ترسیدم و باز بیهوش شدم. من را بیمارستان بردن. دکتر گفت اگر تا بیست و چهار ساعت اگر حالت تهوع به او دست داد می میرد و گرنه زنده می ماند. یک دانه خراش هم بر نداشتم.


 


تعریفت از مجسمه سازی چیست؟

- مجسمه سازی مثل آفرینش می ماند. بخاطر همین خیلی دوستش دارم. شاید هیچ چیز جالب تر از این نباشد یه تکه گل را به آن جان می دهی. کم کم چشم، دماغ، دهان می آید و یکهو می بینی یک آدم از آن بیرون آمد. یک چیزی را خلق می کنی. بخاطر همین است به اندازه ای که مجسمه سازی به تو آرامش و انرژی می دهد نمی تواند طراحی، نقاشی بدهد.

 

اگر کسی بخواهد الان مجسمه ساز بشود باید چه کاری انجام دهد؟

- باید طراحی را کامل یاد بگیرد. وقتی طراحی را آموخت می تواند مجسمه سازی را یاد بگیرد. طراحی آناتومی و طراحی طبیعت بی جان تمام این ها به روند یادگیری کمکشان می کند. در محضر اساتید خوب بروند. طراحی را که بعضی از دوستان مثل آقای جوانمرد، ویسویی، رهسپار کار می کنند. مجسمه سازی استاد فرهاد بحرینی و سبحان خادمی یاد بگیرند.

 

دوستان مجسمه ساز کلاس دارند؟

- به صورت خصوصی کار می کنند.

 

جایی مشخص در شهر برای آموزش مجسمه سازی نداریم؟

- نه فکر نمی کنم.

 

مصالح مجسمه از چه چیزهایی است؟

- شروع مجسمه با گل رس است. در تمام جشنواره ها گل رس را جلوی تو می گذارند و می گویند اثر خلق کن.

چون یک متریال است که با دو تکنیک مجسمه سازی می شود با آن کار کرد. هم میتوان به آن اضاف کرد و می توان از آن کم کرد.

 

جذاب ترین مجسمه که در ایران است؟

- شاید خیلی از آن ها را ندیده باشم. جوابی که بدهم درست نباشد. بگذارید در استان خودمان را بگویم: حقیقتا کارهای استاد بحرینی را خیلی دوست دارم. مخصوصا کارهای فلزی که در حال حاضر انجام می دهد. یک کاز از ایشان دیدم در برازجان کشاورزی که روی نخل دارد خرما می برد. کار شیرین و قشنگی است.

 

صحبت پایانی خاصی با مخاطبین و علاقه مندان به هنر اگر دارید.

- تنها صحبتم که یک جورهایی خواهش است. این که حداقل هنرمندان هوای همدیگر را بیشتر داشته باشند. خیلی فاصله بین هنرمندان افتاده است. بیشتر صنف ها یک سری دلخوری های الکی که اصلا ارزش ندارد وحود دارد. بعضا دیده ایم هنرمندی داشته ایم که از پیش ما رفته و دیگر کنار ما نیست. فکر می کنم هیچ کدام از ناراحتی هایی که از هم دارند ارزش این را نداشته باشد که فردا روز وقتی اون شخص رفت بنشینیم و بگوییم ای کاش حداقل آن ناراحتی را بین خودمان حل و فصل کرده بودیم.

 

سپاس از اینکه به دعوت ما را پذیرفتید و وقت خوبی برای این مصاحبه گذاشتید.

لينک خبر:
https://www.ettehadkhabar.ir/fa/posts/122511