اتححادخبر- حسین احمدزاده: دیشب توی تختم نشسته بودم/همینجوری چشامو بسته بودم/خاطره هامو هی ورق می زدمازین به اون کله ملق می زدم/یادتونه قصه های سمندون؟/جاجول و توی دهنش یه دندون؟/یادتونه شعرای بچگی رو؟/اتل متل مزه ی زندگی رو؟/شاید اگه یه دهقان فداکار/باشه کسی کشته نشه تو قطار/دهقانی که حالا خودش رانندس...
حسین احمدزاده:
دیشب توی تختم نشسته بودم
همینجوری چشامو بسته بودم
خاطره هامو هی ورق می زدم
ازین به اون کله ملق می زدم
یادتونه قصه های سمندون؟
جاجول و توی دهنش یه دندون؟
یادتونه شعرای بچگی رو؟
اتل متل مزه ی زندگی رو؟
شاید اگه یه دهقان فداکار
باشه کسی کشته نشه تو قطار
دهقانی که حالا خودش رانندس
کارش فقط کلاچ و گاز و دندس
حنا دیگه دختر مزرعه نیست
لیسانسشو گرفت تو رشته زیست
قصه کوکب رو فراموش کنید
زیر اجاق گازو خاموش کنید
حوصله پخت و پزو نداره
صبح میره و شب میاد از اداره
پینوکیو دماغشو عمل کرد
فرمشو مثل بینی عسل کرد
یادش بخیر چوب بود و آدم می شد
غیرت اون آدم چوبی چی شد؟
قحطیه و آبی تو سد نداریم
پترسو هر سال سرکار نذاریم
یه روزی دریا توی انگشت اون
حسرت اون شده یه قطره بارون
آخ که دلم تنگه واسه چوپونه
دروغای قشنگ و بچگونه
دیگه دروغم هیجان نداره
وقتی که گرگ گله رو کرده پاره
کبری قصه سه قلو اورده
پوشک و شیر پول کم سپرده
اجاره و چک و برات و سفته
تصمیم کبری رو ازش گرفته
خسته و بی رمق شدم خدایا
چنتا فقط ورق زدم خدایا
چشمامو بیشتر روی هم گذاشتم
حوصله خاطره رو نداشتم
سیاهی چشام یه لحظه سر خورد
با چند ورق خاطره زود خوابم برد