کد خبر: 116381 ، سرويس: مقاله
تاريخ انتشار: 22 مرداد 1398 - 11:26
حکایت ما همه‌چیز دانان

اتحادخبر- امید دریسی:مرحوم محمدعلی جمالزاده در کتاب "خلقیات ما ایرانیان" که از او به یادگار مانده مثال‌های جالبی از فرهنگ ایرانیان آورده و جالب این است که بسیاری از این موارد هنوز در فرهنگ ما به وضوح خودنمایی می‌کنند.محمد علی جمالزاده در کتابش می‌گوید: "ما کلاً مردمی احساساتی و خوشگل‌پسندیم ولی ...

 امید دریسی:


مرحوم محمدعلی جمالزاده در کتاب "خلقیات ما ایرانیان" که از او به یادگار مانده مثال‌های جالبی از فرهنگ ایرانیان آورده و جالب این است که بسیاری از این موارد هنوز در فرهنگ ما به وضوح خودنمایی می‌کنند.


 محمد علی جمالزاده در کتابش می‌گوید: "ما کلاً مردمی احساساتی و خوشگل‌پسندیم ولی بیشترمان نیاز به عینک داریم و خودمان نمی‌دانیم و به همین دلیل ضعف بینایی‌مان را با توجیهات مسخره جبران می‌کنیم و از این بابت در بین ملل جهان مردمی فیلسوف‌مآب و همه چیز دان محسوب می‌شویم."


جمالزاده به گمان من به‌درستی لقب همه چیز دان بودن را به ما ملتِ همه چیز دان اطلاق کرده است! جمالزاده بیش از ۵۰ سال پیش در سال ۱۳۴۵ این خلقِ ایرانیان را نشر داد و چه بسا سال‌ها قبلش پی برده بود و کاش امروز بود و می‌دید این نهال تبدیل به یک درخت تنومند شده است!
ما که همزمان هم پای ثابت همه بحث‌ها هستیم هم رکورددار کمترین میزان مطالعه!!


ما که نفیس‌ترین دیوان حافظ را در خانه داریم و سال به سال حتی مصرعی از آن را نمی‌خوانیم ولی اگر پایش بیفتد می‌توانیم ساعت‌ها درباره غزلیات حافظ سخنرانی کنیم!


اساساً کلمه "نمی‌‌دانم" به گوش ما واژه‌ی غریبی‌ست!

در صف نانوایی عده‌ای را غرق در بحث دریای خزر دیدم! همگی نیز متفق‌القول ایران را در وادادگی، کوتاهی و حتی خیانت در فروش دریای خزر متهم می‌کردند، کنجکاوانه به بحث وارد شدم و پرسیدم آیا شما پیرامون کنوانسیون رژیم حقوقی دریای خزر مطالعه‌ای داشته‌اید و از موضوع اطلاعات خوبی دارید؟ در کمال ناباوری با سکوت افراد حاضر در صف روبرو شدم! قدرت نکوهش آن جمع را نداشتم چون یک سر این بحث به فاصله‌ی مردم و حاکمیت مربوط بود. دیوار بی‌اعتمادی به حاکمیت آن‌قدر بلند شده که ما حتی حاضر به پذیرش صندوق‌های صدقات در خانه‌های‌مان هم نیستیم چه رسد به توافق‌های دو یا چندجانبه‌ای‌ که علی‌القاعده عامه‌ی مردم از کم و کیف مفاد آن بی‌خبرند. جلوی نانوایی اما مسئله‌ی تکراریِ علامه‌ی دهر بودن‌مان هویدا بود در صورتی که هیچ‌کدام یک خط از آن کنوانسیون را هم نخوانده بودیم..!


و یا ایامی که بحث ۲۰۳۰ یا همان سند توسعه پایا داغ بود، دوست عزیزی قاطع و مطمئن نقدش می‌کرد و می‌گفت اینان می‌خواهند با بچه‌های مردم فلان و بهمان و بیسار کنند و مملکت را دستی دستی به ورطه سقوط اخلاقی بکشانند! گفتم شما این سند را خوانده‌ای؟ گفت: نه! گفتم پناه بر خدا، چطور چیزی را که نه خوانده‌ای و نه در موردش تحقیق داشته‌ای این‌طور مغضوبانه بر سرش فریاد می‌کشی و باطلش می‌پنداری؟ مکثی کرد و گفت: من نمی‌دانم می‌گویند خوب نیست...! عجبا که این "نمی‌دانم" دقیقاً عکس آن "نمی‌دانم" است که بالاتر به غریب بودنش نسبت به گوش‌مان اشاره کرده‌ام!


این جنس دیالوگ‌هایی که در سطور فوق به رشته تحریر در آمدند تنها یکی از دیالوگ‌های مربوط به سند ۲۰۳۰ و یا دریای خزر بود که به کرات در آن مقاطع مابین من و دیگران رد و بدل می‌شدند. حتماً و حتماً لازم است یادآور شوم این یادداشت بنا ندارد مواردی چون ۲۰۳۰، کنوانسیون حقوقی خزر یا هر مصداق دیگری که قرار است در سیاهه‌ فعلی ‌آید، رد یا تایید کند. خاصه این‌که پرداختن به درستی یا نادرستی هر مبحث مستلزم مطالعه‌ای جداگانه و دقیق است و مجال گفتار هر یک در این مقال نمی‌گنجد. متمنی است خوانندگانی که با قلم و تفکر سیاسی‌اجتماعی نویسنده‌‌ آشنایی دارند فارغ از علقه‌ و تفکرِ جناحیِ وی، اصل مطلب را با نگاه و نیتی بی‌طرفانه مطالعه کنند. همان‌گونه که از تیتر یادداشت برداشت می‌شود مبرهن است که هدف از این جستار نقب زدن به روحیه‌ی "همه ‌چیز دان" بودن در بین ما مردم بوده و نه حقانیت یا بطلان فلان سند و موضوعِ محل مناقشه‌ در بین سیاسیون.

وقتی برانکو در دربی محسن مسلمان را روی نیمکت نشاند و بازی را به رقیب سنتی‌اش واگذار کرد همه کارشناس شدیم اِل و بل کردیم که برانکو اشتباه کرده است و دوباره وقتی بدون همان بازیکن بازی را از رقیبش ‌برد آنگاه این ما بودیم که باز هم در قامت کارشناس ظاهر شدیم! بماند که اوج قشقرق‌مان هم در مباحث فوتبالی و سیاسی‌ست و مطلق‌العنانیم!


این گوی "همه چیز دانی" نه فقط در فوتبال و سیاست، که در جای‌جای کشور غلتان است. مانند علفی هرز ریشه دوانده و با قوت جاری و ساری است.. تا بحثی یا موضوعی در می‌گیرد، همه کارشناس می‌شویم و در ذم انواعی از مسائل میزگردها تشکیل می‌دهیم بدون هیچ تحقیقی! ما همینیم! چه فراغتی راحت‌تر از این که بدون مطالعه و زحمت از بام تا شام بنشینیم مسائل را ورانداز کنیم و در پایان نتیجه‌گیری هم بکنیم؟!


بچه که بودم وقتی بیمار می‌شدم مادرم با مراجعه به پزشک هر طور شده بود می‌خواست پزشک را قانع کند که برایم آمپول تجویز کند و به زعم خودش با دلیل متقن مشاوره می‌داد! خوشبختانه یک بار پزشک معالج به خاطر دخالت مادرم در امور درمان به وی تذکر داد و من در عالم بچگی از فرط خوشحالی در پوست خود نمی‌گنجیدم که قرار است پزشک به جای آمپول، شربت تجویز کند!

این فقط یک نمونه از چند نمونه‌ای است که بالاتر هم بدان پرداخته شد و فراتر این‌که ما خود درمانی هم می‌کنیم و حتی از سلامتی‌مان هم نمی‌گذریم چون دقیقاً فکر می‌کنیم همه چیز می‌دانیم!

سال‌هاست که ما ایرانیان با واژه سانتریفیوژ آشنا شده‌ایم و وقتش که می‌شود آن‌چنان موافقان و مخالفانش به صف می‌شویم که گویی همه‌مان هر کدام یک دستگاه سانتریفیوژ در صندوق عقب خودروی‌مان با خود حمل می‌کنیم و همیشه همراه‌مان است و با تکنولوژی‌اش کاملاً آشناییم! حال آن‌که بسیاری از ما نمی‌دانیم این دستگاه در چه مدل‌هایی طراحی شده و برای چه مواردی کاربرد دارد یا حتی نمی‌دانیم انرژی مورد نیاز انواع سانتریفیوژها از چه تامین می‌شود! ولی به خوبی بلدیم کارشناسانه بنشینیم ساعت‌ها حرف بزنیم و آنگاه یک دولت را شماتت کنیم که سانتریفیوژها را محدود کرده و برای آن یکی دولت هورا بکشیم که تعدادش را زیاد کرده!


نویسنده قصد خسته کردن خواننده را ندارد و نمی‌خواهد مقوله‌ی FATF را هم وسط بکشاند و یادآور شود! از این گونه مثال‌ها به یمن "همه چیز دان" بودن ما فت و فراوان است! از خیر بازگوییِ مصادیقی چون نظرات کارشناسیِ مردم در سیاست خارجی یا دیپلماسی و اقتصاد و... می‌گذرم!

نگارنده معتقد به این نیست که خاک مُرده بر مملکت پاشیده شود و کسی دم نزند، نه، مطلقاً به ‌چنین چیزی معتقد نبوده و نیستم. نه قصد سلاخیِ آرا و دیدگاه‌های عموم مردم پیرامون مسائل مختلف را دارم که در مخیله‌ام هم نمی‌گنجد و نه هواخواه دگم‌اندیشی هستم. اما این‌گونه هم که اکثریت قریب به اتفاق ما ایرانیان همگی در همه‌ی حوزه‌ها یک پا مدرس باشیم جای اشکال دارد و چنان که در مقدمه هم آمد شوربختانه این خصوصیت جزیی از خلقیات ما ایرانیان شده و نه تنها امتیاز و برتری محسوب نمی‌شود بلکه ناصواب است. چه ایرادی دارد اگر در مسئله‌ای تخصص نداریم بگوییم نمی‌دانیم؟
در قسمتی از یادداشتی که چند سال پیش نگاشته بودم با کمی سخت‌گیری نسبت به افراد بی‌شعور، اشاره کرده بودم که نباید از بکارگیری واژه‌ی بی‌شعور برای آن‌ها شانه خالی کنیم. لذا در این مبحث نیز معتقدم سرزنش و تلنگر مستحق کسانی‌ست که بدون آگاهیِ مستدل نسبت به مسائل و محیط پیرامون اظهارنظر می‌کنند.

جهت ایضاح مطلب شما را به یک تحقیق میدانی درون شهر یا محل سکونت‌تان ارجاع می‌دهم، چرخی بزنید و از کسانی که در هر صنفی مشغول به‌کار است استعلام بگیرید ببینید چقدر گلایه دارند که دست زیاد شده است! این زیاد شدن دست دقیقاً یعنی همین! یعنی همه‌مان خود را در تمام کارها سرآمد و کاربلد و کننده می دانیم و می‌رویم دکانی کرایه می‌کنیم و بسم‌الله! ۲ سال تره‌باری، ۱ سال مکانیکی، ۴ ماه فروش وسایل بهداشتی، بازاریابی و سر آخر تفننی هم گاهی می‌رویم مسافرکشی!


از تعمیرات وسایل سرمایشی می‌پریم به فعالیت در مشاوره املاک و هم‌زمان فروش عسل و گردو را نیز برای دست‌گرمی محفوظ می‌داریم و فصل برداشت خرما(یا هر محصولی) دلالی می‌کنیم و قس علیهذا...!!


فارغ از تنگناهای اقتصادی، آن‌چه ما را در سرک کشیدن به دیگر اصناف تحریک می‌کند یک دلیل بیشتر ندارد و نگارنده‌ را به ضرس قاطع با هیچ استدلالی روبرو نمی‌کند الا این‌که فکر ‌کنیم از پسش بر می‌آییم، چرا؟ چون تفکر "همه چیز دان" بودن یک لحظه ول‌مان نمی‌کند!

جامعه‌ی روحانیت را بنگرید.. به واسطه‌ی سیاست غلطی که داشته‌ایم مقام شامخ و جایگاه رفیع روحانیت را به پایین‌ترین سطح تنزل دادیم و آنان را در همه‌ی امور گسیل دادیم، از فدراسیون فوتبال گرفته تا استانداری‌ها، دانشگا‌ه‌ها و ... جز این است ایشان نیز گمان می‌برند در همه‌ی امور کارشناسند؟!


شوربختانه از آن‌جا که این خصلتِ ناپسند به‌طور دهشتناکی تمامیِ ارکان کشور را درگیر کرده است از اینجا مانده و از آنجا رانده شده‌ایم. چه، از مردم کوچه‌بازار تا مسئولین رده بالا همه و همه داعیه آن داریم که همه‌ی امور را می‌فهمیم. آیا در سطوح بالای مدیریتی و حاکمیتی همه در جای خودشان هستند؟ حتماً نه، و بیراه نیست که سال‌هاست اندر خم یک کوچه‌ایم...!


در پایان جا دارد اشاره به نکته‌ای داشته باشم که ممکن است مورد سوالِ مخاطب و خواننده‌ای باشد و سوزنی به نویسنده‌ی این سطور بزند که: پس چرا خودت قلمت را هرجا می‌خواهی می‌چرخانی؟! در جواب می‌بایستی بگویم که یکی از اهداف ژورنالیست‌ها دقیقاً همین است! روزنامه‌نگار کارش نقب زدن است، نویسنده‌ها کارشان واکاوی‌ و درگیر کردن اذهان در حوزه‌های مختلف نه از دید کارشناسانه که از دید تفکر و چالش در موضوعات است.


(پ.ن: اینجانب خود را در قامت ژورنالیست و روزنامه‌نگار نمی‌بینم و توضیح بالا اشارتی بود به صنف مورد نظر.)

لينک خبر:
https://www.ettehadkhabar.ir/fa/posts/116381