امروز: پنجشنبه 30 فروردين 1403
    طراحی سایت
تاريخ انتشار: 08 مرداد 1398 - 12:10

اتحادخبر- خداداد رضایی : در شبِ تنهایی من، سر و صدای وحشتناکی به راه انداخته بود.نمی دانم چرا رهایم نمی کرد.کودک درون من سال ها بود که قد کشیده ، برای خودش مردی شده بود.ولی باز هم ترس تمامی وجودم را فرا گرفته بود.درگیری ها با آن قد بلندِ چشم قرمزِ پشمالو با پاهایش که مثل ما آدمیان نبود.به ناچار در همان حالتِ دفاعی، پتو را از رخساره برکشیدم و ...

اهل غرقِ دریا

خداداد رضایی:


در شبِ تنهایی من، سر و صدای وحشتناکی به راه انداخته بود.


نمی دانم چرا رهایم نمی کرد.کودک درون من سال ها بود که قد کشیده ، برای خودش مردی شده بود.


ولی باز هم ترس تمامی وجودم را فرا گرفته بود.درگیری ها با آن قد بلندِ چشم قرمزِ پشمالو با پاهایش که مثل ما آدمیان نبود.به ناچار در همان حالتِ دفاعی، پتو را از رخساره برکشیدم و از ترس ، از اتاق خارج شدم.


کلون در را کشیدم و سراسیمه راهی ساحل شدم. شب به سحر نزدیک می شد.از کوچه های تنگ و تاریکِ قدیمی بندر گذر می کردم ،اما هنوز صدایش در گوشم بود.انگار نمی خواست مرا رها کند. به طرف دریا گام برمی داشتم.


پدرم گفته بود: اهل غرق گاهی وقت ها به خشکی می آیند و اذیت می کنند.برای رهایی از چنگال آن ها باید آن ها را به دریا سپرد.هرچی بود، از عمق دریا آمده بودند.


به راه خود ادامه دادم.از نور کمِ پنجره ی چوبی رو به کوچه،صدای لالایی مادری شنیده می شد که کودکش را خواب می کرد و من لحظاتی درنگ کردم. صدای مادر به من که اصلاً مادرم را ندیده بودم ،کمی امنیت و آرامش داد و غرق در دنیای کودکی ام شدم.


اما هر چی بود،کوچه ناامن بود و او دنبالم بود. باید زود می رفتم.یک نگاهم به پنجره و نگاه دیگرم به انتهای کوچه بود.هرچی به سحر نزدیک می شدیم انگار هوا تاریک‌تر می شد.ابرها آبستن بارش بودند.


بوی کلّه پاچه ی مرشد توی کوچه پیچیده بود ولی من تا آن لحظه فقط به دور کردنِ مرد بلند قدِ پشمالوِ چشم قرمزی فکر می کردم.به آخرین کوچه رو به دریا نزدیک می شدم که صدای پایی شنیده شد. خودم را به دیوار چسپاندم ، نفس را در سینه حبس کردم و منتظر دفاع از خود بودم. نم نم باران شروع شده بود.قطرات باران در زیر نورِ کمِ تیرک برق پیدا بود.هیچی توی کوچه پیدا نبود.کلاه کاپشنم را روی سرم کشیدم تا خیس نشوم.


صدای پا نزدیک تر می شد و من هم چنان مترصدِ رویت او بودم تا از شر آدم های اهل غرق رهایی یابم.توی آن تاریکی کم کم چیزی پیدا شد.قطراتِ باران روی صورتم عذابم می داد ولی جرأت پاک کردن نداشتم. مشت هایم را گره کردم. سیاهی کم کم نزدیک تر شد و من حالا او را می دیدم.مثل یک ارواح به طرف می آمد.سراپا سفید بود، تمام قدرتم را در دستانم جمع کردم.مشتِ گره شده ی خود را کم کم بالا بردم که صلوات عمو «رحیم» بلند شد.او بانی مسجد بود و می رفت تا درِ مسجد را برای نماز صبحگاهی باز کند.با پارچه ی سفیدی که روی سرش انداخته بود،در آن تاریکی به ارواح می ماند.قدم هایم را تند تر برداشتم. به ساحل رسیدم.صدای موج دریا که به صخره ها می خورد،شنیده می شد.چند متری با دریا فاصله داشتم.به جای بویِ کلّه پاچه،بوی سمهکِ ماهی دریا می آمد. صدایی شبیه طوفان از توی کوچه پیچید.


نگاهم را به عقب برگرداندم.گرد و خاکی عجیب از کوچه آمد و مرا روی ماسه های ساحل پرتاب کرد و در عمق دریا فرو رفت.چشمهام را بستم و به دریا نگریستم.


لحظاتی گذشت.وقتی صدا آرام گرفت.چشمانم را باز کردم.هنوز روی ماسه های ساحل افتاده بودم.صدای مؤذّن از گلدسته های مسجد شنیده شد.بلند شدم.شلوار خود را از ماسه ها پاک کردم.از شرِّ کابوس ها به  مسجد پناه آوردم.عمو رحیم داشت سجّاده ی امام جماعت را پهن می کرد. من گوشه ای نشستم و به ستون های داخلِ مسجد تکیه دادم. خوابم برد و با صدای عمو رحیم بیدار شدم که می گفت: پاشو! می خواهم مسجد را ببندم.




کانال تلگرام اتحادخبر


نظرات کاربران
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

تازه ترین خبرها

  • آغاز عملیات اجرای خیابان ۲۴ متری در ورودی شهر از سمت برازجان،خیابان ۲۲ متری غرب آرامستان و خیابان در غرب جاده اصلی
  • اگر احساس تلخی در دهان می کنید این بیماری در کمین شماست
  • 🎥ویدیو/طبیعت بکر و زیبای روستای خیرک دشتستان
  • تفاوت استراتژی فروش در پردیس/ ثبت ۶ ركورد در تولید و صادرات
  • پیاده روی یا دویدن، کدام برای لاغری و کاهش وزن بهتر است؟
  • ۱۲ کشور امن در صورت شروع جنگ جهانی سوم (+عکس)
  • نشست هماهنگی برگزاری آئین شب شعر ویژه نکوداشت شهید محسن صداقت در شهر وحدتیه
  • تکنیک های کنترل خشم کودک و نوجوان توسط والدین
  • نتا S واگن ؛ یکی از زیباترین خودروهای چینی به بازار می آید (+تصاویر)
  • دست آویزی برای دومین سالکوچ هدهد خبررسان علی پیرمرادی
  • پیشرفت ۶۳ درصدی قطعه اول بزرگ‌راه دالکی به کنارتخته
  • با این تکنیک به نق زدن و اصرار کردن بچه ها پایان دهید
  • آیا این ادویه خوش بو می تواند با سرطان پروستات مقابله کند
  • بازتاب حمله ایران در رسانه‌های خارجی: اسراییل زیر آتش
  • جسد چوپان گمشده در روستای شول گناوه پیدا شد
  • در بین رفقایم به تعصب دشتستانی مشهورم/ خودم را مسلمان تکنوکرات می دانم
  • قتل 2 جوان برازجانی در خودروشان/ دستگیری قاتل در استان همجوار
  • یکی از شهدای اخیر حمله اسرائیل در سوریه از شهر وحدتیه دشتستان است
  • هدایای باقیمانده پیاده روی برازجان قرعه کشی شد
  • گزارش تصویری/ راهپیمایی روز جهانی قدس در برازجان
  • ویژه نامه نوروزی 1403 اتحاد جنوب منتشر شد/ معرفی شخصیت سال ویژه نامه
  • سخنرانی استاد سید محمد مهدی جعفری در جمع دشتستانی ها و استان بوشهری های مقیم شیراز/ تصاویر
  • دکتر مهدی یوسفی در یک نگاه
  • در رسیدگی به امور مردم کوتاهی نکنید/ برخی از بخشنامه ها باعث کوچک شدن سفره مردم می شود
  • مسؤولان نگاه بازتری داشته باشند/ جذابترین قسمت کار ما لحظه ای است که درد بیماران آرام می شود
  • آغاز عملیات اجرای خیابان ۲۴ متری در ورودی شهر از سمت برازجان،خیابان ۲۲ متری غرب آرامستان و خیابان در غرب جاده اصلی
  • قلب جوان 23 ساله دشتستانی اهدا شد/ تصاویر
  • آئین استقبال از مسافرین و مهمانان نوروزی در شهر دالکی / تصاویر
  • برخورد توهین آمیز رئیس صمت دشتستان با نمایندگان برخی اصناف شهرستان
  • دکتر یوسفی با حافظه مثال زدنی
  • .: مصطفی بهبهانی مطلق حدود 2 روز قبل گفت: با سلام و خدا ...
  • .: اسماعیل حدود 5 روز قبل گفت: فقط قدرت است که ...
  • .: سعید حدود 5 روز قبل گفت: آقای امید دریسی پیش ...
  • .: یونس حدود 5 روز قبل گفت: سلام و درود به ...
  • .: قاسم حدود 7 روز قبل گفت: خوبه لااقل یک نفر ...
  • .: تنگستان حدود 9 روز قبل گفت: چرا چنین مطالب سراسر ...
  • .: حسن جانباز حدود 9 روز قبل گفت: اصلا سفره ای نیست ...
  • .: محمد قاسمی حدود 12 روز قبل گفت: درود وسپاس بی کران ...
  • .: محمد حدود 12 روز قبل گفت: استاد احتمالا مقاوله به ...
  • .: محبی حدود 12 روز قبل گفت: فعلا که یک هیچ ...