کد خبر: 113859 ، سرويس: یادداشت
تاريخ انتشار: 29 خرداد 1398 - 09:52
دغدغه مشترک شریعتی و چمران

 اتحادخبر- بهرام نکیسا : افراد ، ایام و اماکن بخشی از پیوست های فرهنگی و هویتی ملت ها محسوب می گردند . ایران ، امام خمینی ، انقلاب اسلامی ، ایثارگری ، شهدا ، امام موسی صدر ، دکتر علی شریعتی و دکتر مصطفی چمران ، کردستان ، خوزستان ، خلیج فارس ، دفاع مقدس و جنگ های نامنظم ، شهید چمران ، پاوه ، دهلاویه ، و حسینیه ارشاد ، از آن جمله می باشند...

بهرام نکیسا :

 

افراد ، ایام و اماکن بخشی از پیوست های فرهنگی و هویتی ملت ها محسوب می گردند . ایران ، امام خمینی ، انقلاب اسلامی ، ایثارگری ، شهدا ، امام موسی صدر ، دکتر علی شریعتی و دکتر مصطفی چمران ، کردستان ، خوزستان ، خلیج فارس ، دفاع مقدس و جنگ های نامنظم ، شهید چمران ، پاوه ، دهلاویه ، و حسینیه ارشاد ، از آن جمله می باشند.


هرگز نقش دکتر علی شریعتی و دکتر مصطفی چمران دو انسان اندیشمند و دو مسلمان متعهد که عمرشان را در جهاد و تلاش  برای اصلاح امور جامعه سپری نموده اند در تاریخ ایران فراموش نمی گردد ، آن دو درد و بار مشترک جامعه درجان و بر دوش داشتند و مسئولیت شیعه واقعی بودن را متوجه شده بودند که آرام و قرار نداشتند. با مراجعه به آثار و سخنان این دو عزیز در خواهیم یافت که دغدغه مشترک شریعتی و چمران دردهای جامعه ، درد دین، فرهنگ ، آگاهی ومردم بوده است.


 اگر جامعه ما امروز شاهد برخی آسیب ها ، مشکلات و ضعف ها می باشد بدلیل نبود درد مشترک ابتدا در بین خواص و نخبگان و بعد در بین مردم است. مبارزه با مفاسد یکی از دردهای امروز جامعه ما است ، فسادی که مثل اژدهای هفت سرافسانه ها است.


 رهبری معظم انقلاب که با هردوی آن عزیزان دکترعلی شریعتی و شهید چمران هم کلام وهمراه و همرزم بوده است در باب مبارزه با فساد می فرماید   :" باید با فساد و ظلم مبارزه شود، البته خیلی سخت است، فساد مثل اژدهای هفت سر افسانه‌هاست . یك سرش را كه می زنی با شش سر دیگر حركت می كند. از بین بردنش آسان نیست. آن كسانی كه متنفع از فساد هستند برخورد با اینها كار بسیار سختی است ولی حتما باید انجام بگیرد ."


 آن دو عزیز سفر کرده همگام و همراه با شخصیت هائی چون امام موسی صدر و شهیدان مطهری و بهشتی در پی تحولی فکری و اصولی در جامعه بر مبنای آموزه های دینی و تربیت انسان های مسئول در طراز اسلام ناب  بودند.  انسان هائی مثل شهدا که برای برپائی عدالت و صیانت از استقلال ، آزادی وجمهوری اسلامی از همه چیز خود گذشتند. و به تعبیر امام خمینی "خوشا بحال آنانکه با شهادت رفتند".


اتفاقات سالهای آغازین تاسیس جمهوری اسلامی نظیر ترورها ، غائله کردستان ، جنگ تحمیلی ، خشونت های خیابانی و انفجارات در حزب جمهوری اسلامی و دفتر نخست وزیری از سوی مخالفان داخلی و خارجی تا حدودی  فرصت خدمت شایسته به مردم و توجه به اهدف اصلی شکل گیری انقلاب را ، از جمهوری اسلامی نوپای ایران گرفت و پیشرفت و امر اساسی توسعه کشور را با موانع جدی مواجه نمود .


وقوع جنگ تحمیلی از سوی صدام موجب محرم نمودن کشور از انرژی و استعدادهائی ارزشمندی همچون شهید دکتر مصطفی چمران گردید. استعدادهائی که در پیشبر اهداف انقلاب اسلامی بسیار می توانستند موثر واقع گردد  .


شخصیتی مثل شهید دکتر مصطفی چمران انسانی خود ساخته و عارف که آمریکا را با تمام امکانات عالی و جایگاه بالای علمی رها نمود و با عشق خدمت به محرومان و ایتام و شیعیان بنا به توصیه امام موسی صدر عازم لبنان گردید . تا به عنوان دستیار و همراه او رسالت اسلامی انسانی خود را به انجام رساند .
امام موسی صدر کیست ؟ امام موسی صدر رهبر شیعیان لبنان و یکی از بزرگترین رهبران سیاسی شیعه در جهان معاصر، متولد 14 خرداد 1307 در قم و در سال ۱357 پس از سفر خود به لیبی که بنا به دعوت رسمی معمر قذافی رهبر این کشور انجام شده بود، در روز نهم شهریور ماه همان سال ربوده شد و تا کنون نیز آزادی او میسر نشده است.


امام موسی صدر با حضور و رفتارش در لبنان باعث گردید بود تا دنیا شاهد قرائتی نو و زیبا از اسلام ناب باشد .


 وقوع انقلاب اسلامی در ایران شهید چمران را  پس از سالها هجرت و مجاهدت از آمریکا و لبنان به کشور کشانید . او وقت خود را شبانه روز وقف  انقلاب اسلامی و امام نمود . انقلاب اسلامی ایران و امام خمینی گمشده های دیرین شهید چمران بودند که پس از سالها آنان را یافته بود . او در این راه با اخلاص تمام با نثار جان خویش این عشق و علاقه را به اثبات رسانید .
شهید دکتر مصطفی چمران و امام و شهدا سرمایه های معنوی و پیوست های اصلی و فرهنگی کشور می باشندو مادامی که جامعه ما در راه و مسیر امام و شهدا و چمران عزیز باشد آسیبی نخواهد دید.
یاد امام خمینی و شهدا باعث می گردد که راه را گم نکنیم .  راه شهدای عزیزی نظیر دکتر مصطفی چمران که با عشق به خدا مصائب لبنان و کردستان و خوزستان را تحمل نمود . او که به مناسبت شهادتش امام خمینی چنین می فرماید:


" چمران عزیز با عقیده‌ پاك خالص غیر وابسته به دستجات و گروه‌های سیاسی و عقیده به هدف بزرگ الهی، جهاد را در راه آن از آغاز زندگی شروع و با آن ختم كرد. او در حیات با نور معرفت و پیوستگی به خدا قدم نهاد و در راه آن به جهاد برخاست و جان خود را نثار كرد. او با سرافرازی زیست و با سرافرازی شهید شد و به حق رسید. هنر آن است كه بی‌هیاهوهای سیاسی و خودنمایی‌های شیطانی برای خدا به جهاد برخیزد و خود را فدای هدف كند، نه هوی و این هنر مردان خداست. او در پیشگاه خدای بزرگ با آبرو رفت. روانش شاد و یادش به خیر. اما، ما می‌توانیم چنین هنری داشته باشیم؟ با خداست كه دستمان را بگیرد و از ظلمات جهالت و نفسانیت برهاند."


سلوک ، روش و منش و رفتار شهید چمران موجب شیفتگی و توجه وصف ناپذیر مردم جنوب لبنان و رزمندگان دوران دفاع مقدس در جبهه های جنوب و غرب کشور به ایشان گردیده بود . عشق به پاسداران و ارتشیانی که در پاوه از خود گذشتگی نشان می دادند و رزمندگانی که در جنوب کشور حماسه می آفریدند ناشی از معرفت والای او بود .


 شهید دکتر مصطفی چمران با رفتارش آدمهائی را جذب نموده بود که بعدها آنان در قالب گروه جنگ های نا منظم در روزهای آغازین جنگ تحمیلی و دفاع مقدس حرکت ماشین جنگی ارتش صدام را در مرزها کشور مختل نمودند .
تعدادی از رزمنده گان که در آغازین روزهای جنگ تحمیلی در مرزهای کشور در قالب جنگ های نامنظم حضور داشتند هم از استان بوشهر بودند .


 شهید چمران با اخلاقش بر دلهای بچه های رزمنده فرماندهی می نمود . نیروهای جنگ های نامنظم ، یادگاران بی ریا و گمنام دوران دفاع مقدس در شهرها هستند . جنگیدن در روزهای آغازین دفاع مقدس ایمانی قوی ، محکم و دل شیر می خواست . چون با دست خالی با دشمن می بایست بجنگی در آن هوای گرما جنوب !  بچه های گروه جنگهای نامنظم حکایت می کنند حضور معنوی شهید چمران در جمع رزمندگان همواره کمبودهای رفاهی و نظامی را جبران و شرایط را برای دفاع در مقابل و رزم با دشمن سهل و آسان می نمود.  آنان از او به عنوان فرماندهی دانا ، دلیر و دوستی مهربان و عارف و زاهدی کامل یاد می نمایند که راز و نیازها و نیایش هایش روح آدمی را جلا می بخشد .
شهید دکتر مصطفی چمران مرد عمل ،  درس آموز مکتب مهاجرین و انصار و بحق  شاگرد مکتب امام علی(ع) و حمزه کربلای خوزستان و مالک ‌اشتر جنوب لبنان بود.
لبنان ، کردستان و خوزستان شهید چمران را بخوبی می شناسد .
 کسی که عملا ارادت خود را به اسلام ، امام ، انقلاب و مردم و کشور به اثبات رسانید . او وزارت و وکالت را رها نمود و با لباسی خاکی و چهره ای مصمم و مهربان در کردستان و خوزستان در کنار بسیجیان و ارتشیان و پاسداران عاشق برای دفاع از کشور و انقلاب حاضر گردید .
شهید دکتر مصطفی چمران همواره بدنبال مفید بودن ، بود تا مهم بودن .


 سخن گفتن و نوشتن از او در این شرایط شاید تا حدودی سخت و باور نکردنی باشد . در شرایطی که دنیا خیلی ها را از خواص تا عوام فریفته و به خود جذب نموده . باید بدانیم که درگم نمودن راه امام و شهدا است که شاهد رویش مفاسد در جامعه خواهیم بود .
رویش مفاسد در جامعه و مسابقه دنیا طلبی و افزون خواهی نتیجه رشد خوی اشرافی و نادیده گرفتن مردم است . در چنین فضائی از شهدا ، امام و شهید چمران سخن گفتن و نوشتن کار سختی است . اما با همه آلودگی هائی که بعضا فضای جامعه را فرا گرفته دلیل نمی شود که از امام و شهدا یاد ننمائیم . یاد امام و شهدا باعث می گردد تا ضمن اینکه راه را گم نکنیم مایوس و مرعوب هم نگردیم .
دنیا و حال و هوای شهید مصطفی چمران دنیای عشق به اسلام ناب ، محمد (ص) ، علی (ع) و فاطمه (س) ، خدمت به محرومان ، پا برهنگان ، انجام وظیفه و تکلیف بود . زندگی شهید چمران سراسر شور و عشق و درس است.
همانگونه که بیان گردید شهید دکتر مصطفی چمران یکی از همرزمان و یاران نزدیک امام موسی صدر در لبنان  بود. چمران علاوه بر همفکری با آرمان ها و اهداف امام صدر، رابطه ای عمیق و عاطفی با وی داشت تا جایی که وصیتنامه ی خود را خطاب به امام موسی صدر نوشت و تعبیراتی که در این وصیتنامه آمده است نشان دهنده ی عمق علاقه و جذبه ی او نسبت به موسی صدر است. این نوشته را با باز خوانی متن وصیت نامه شهد دکتر مصطفی چمران خطاب به امام موسی صدر به پایان می رسانم . یاد و نام دکترعلی شریعتی و دکتر مصطفی چمران و امام موسی صدر گرامی باد .
متن این وصیتنامه به شرح زیر است:
وصیت می کنم …
وصیت می کنم به کسی که او را بیش از حد دوست می دارم! به معبود من! به معشوق من! به امام موسی صدر! کسی که او را مظهر علی می دانم! او را وارث حسین می خوانم! کسی که رمز طایفه شیعه، و افتخار آن، و نماینده هزار و چهار صد سال درد، غم، حرمان، مبارزه، سرسختی، حق طلبی و بالأخره شهادت است! آری به امام موسی وصیت می کنم …


برای مرگ آماده شده ام و این امری است طبیعی که مدتهاست با آن آشنا شده ام. ولی برای اولین بار وصیت می کنم. خوشحالم که در چنین راهی به شهادت می رسم. خوشحالم که از عالم و مافیها بریده ام. همه چیز را ترک گفته ام. علایق را زیر پا گذاشته ام. قید و بندها را پاره کرده ام. دنیا و مافیها را سه طلاقه گفته ام و با آغوش باز به استقبال شهادت می روم.
از اینکه به لبنان آمدم و پنج یا شش سال با مشکلاتی سخت دست به گریبان بوده ام، متأسف نیستم. از اینکه آمریکا را ترک گفتم، از اینکه دنیای لذات و راحت طلبی را پشت سر گذاشتم، از اینکه دنیای علم را فراموش کردم، از اینکه از همه زیبائیها و خاطره زن عزیز و فرزندان دلبندم گذشته ام، متأسف نیستم … از آن دنیای مادی و راحت طلبی گذشتم و به دنیای درد، محرومیت، رنج، شکست، اتهام، فقر و تنهایی قدم گذاشتم. با محرومیت همنشین شدم. با دردمندان و شکسته دلان هم آواز گشتم. از دنیای سرمایه داران و ستمگران گذشتم و به عالم محرومین و مظلومین وارد شدم. با تمام این احوال متأسف نیستم …


تو ای محبوب من، دنیایی جدید به من گشودی که خدای بزرگ مرا بهتر و بیشتر آزمایش کند. تو به من مجال دادی تا پروانه شوم، تا بسوزم، تا نور برسانم، تا عشق بورزم، تا قدرتهای بی نظیر انسانی خود را به ظهور برسانم، از شرق به غرب و از شمال تا جنوب لبنان را زیر پا بگذارم و ارزشهای الهی را به همگان عرضه کنم، تا راهی جدید و قوی و الهی بنمایانم، تا مظهر باشم، تا عشق شوم، تا نور گردم، از وجود خود جدا شوم و در اجتماع حل گردم، تا دیگر خود را نبینم و خود را نخواهم، جز محبوب کسی را نبینم، جز عشق و فداکاری طریقی نگزینم، تا با مرگ آشنا و دوست گردم و از تمام قید و بندهای مادی آزاد شوم…
تو ای محبوب من رمز طایفه ای، و درد و رنج هزار و چهار صد ساله را به دوش می کشی، اتهام و تهمت و هجوم و نفرین و ناسزای هزار و چهار صد سال را همچنان تحمل می کنی، کینه های گذشته و دشمنی های تاریخی و حقد و حسدهای جهانسوز را بر جان می پذیری، تو فداکاری می کنی، تو از همه چیز خود می گذری، تو حیات و هستی خود را فدای هدف و اجتماع انسانها می کنی، و دشمنانت در عوض دشنام می دهند و خیانت می کنند، به تو تهمتهای دروغ می زنند و مردم جاهل را بر تو می شورانند، و تو ای امام لحظه ای از حق منحرف نمی شوی و عمل به مثل انجام نمی دهی و همچون کوه در مقابل طوفان حوادث آرام و مطمئن به سوی حقیقت و کمال قدم بر می داری، از این نظر تو نماینده علی (ع) و وارث حسینی… و من افتخار می کنم که در رکابت مبارزه می کنم و در راه پر افتخارت شربت شهادت می نوشم…


ای محبوب من، آخر تو مرا نشناختی! زیرا حجب و حیا مانع آن بود که من خود را به تو بنمایانم، یا از عشق سخن برانم یا از سوز درونی خود بازگو کنم… اما من، منی که وصیت می کنم، منی که تو را دوست می دارم… آدم ساده ای نیستم!… من خدای عشق و پرستشم، من نماینده حق و مظهر فداکاری و گذشت و تواضع و فعالیت و مبارزه ام، آتشفشان درون من کافیست که هر دنیایی را بسوزاند، آتش عشق من به حدی است که قادر است هر دل سنگی را آب کند، فداکاری من به اندازه ای است که کمتر کسی در زندگی به آن درجه رسیده است … به سه خصلت ممتاز شده ام:
1- عشق که از سخنم و نگاهم و دستم و حرکاتم و حیات و مماتم می بارد. در آتش عشق می سوزم و هدف حیات را جز عشق نمی شناسم. در زندگی جز عشق نمی خواهم، و جز به عشق زنده نیستم.


2-  فقر که از قید همه چیز آزاد و بی نیازم . و اگر آسمان و زمین را به من ارزانی کنند، تأثیری در من نمی کند.
3-  تنهایی که مرا به عرفان اتصال می دهد. مرا با محرومیت آشنا می کند. کسی که محتاج عشق است، در دنیای تنهایی با محرومیتِ عشق می سوزد. جز خدا کسی نمی تواند انیس شبهای تار او باشد و جز ستارگان اشکهای او راپاک نخواهند کرد. جز کوههای بلند راز و نیازهای او را نخواهند شنید و جز مرغ سحر ناله های صبحگاه او را حس نخواهند کرد. به دنبال انسانی می گردد تا او را بپرستد یا به او عشق بورزد. ولی هر چه بیشتر می گردد، کمتر می یابد …


کسی که وصیت می کند آدم ساده ای نیست. بزرگترین مقامات علمی را گذرانده، سردی و گرمی روزگار را چشیده، از زیباترین و شدیدترین عشقها برخوردار شده، از درخت لذات زندگی میوه چیده، از هر چه زیبا و دوست داشتنی است برخوردار شده، و در اوج کمال و دارایی همه چیز خود را رها کرده و به خاطر هدفی مقدس، زندگی دردآلود و اشکبار و شهادت را قبول کرده است.


آری ای محبوب من، یک چنین کسی با تو وصیت می کند …


وصیت من درباره مال و منال نیست. زیرا می دانی که چیزی ندارم، و آنچه دارم متعلق به تو و حرکت و مؤسسه است. از آنچه به دست من رسیده، به خاطر احتیاجات شخصی چیزی بر نداشته ام. جز زندگی درویشانه چیزی نخواسته ام. حتی زن و بچه ها و پدر و مادر نیز از من چیزی دریافت نکرده اند. آنجا که سر تا پای وجودم برای تو و حرکت باشد، معلوم است که مایملک من نیز متعلق به تو است.


وصیت من درباره قرض و دین نیست. مدیون کسی نیستم، در حالی که به دیگران زیاد قرض داده ام.
به کسی بدی نکرده ام. در زندگی خود جز محبت، فداکاری، تواضع و احترام نبوده ام. از این نظر نیز به کسی مدیون نیستم …
آری وصیت من درباره این چیزها نیست …
وصیت من درباره عشق و حیات و وظیفه است …
احساس می کنم که آفتاب عمرم به لب بام رسیده است و دیگر فرصتی ندارم که به تو سفارش کنم. وصیت می کنم، وقتی که جانم را بر کف دستم گذاشته ام، و انتظار دارم هر لحظه با این دنیا وداع کنم و دیگر تو را نبینم…


تو را دوست می دارم و این دوستی بابت احتیاج و یا تجارت نیست. در این دنیا به کسی احتیاج ندارم. حتی گاهگاهی از خدای بزرگ نیز احساس بی نیازی می کنم … از او چیزی نمی طلبم و احساس احتیاج نمی کنم. چیزی نمی خواهم، گله ای نمی کنم و آرزوئی ندارم. عشق من به خاطر آن است که تو شایسته عشق و محبتی، و من عشق به تو را قسمتی از عشق به خدا می دانم. همچنانکه خدای را می پرستم و عشق می ورزم، به تو نیز که نماینده او در زمینی عشق می ورزم. و این عشق ورزیدن همچون نفس کشیدن برای من طبیعی است …


عشق هدف حیات و محرک زندگی من است. زیباتر از عشق چیزی ندیده ام و بالاتر از عشق چیزی نخواسته ام. عشق است که روح مرا به تموج وا می دارد، قلب مرا به جوش می آورد، استعدادهای نهفته مرا ظاهر می کند، مرا از خودخواهی وخودبینی می رهاند، دنیای دیگری حس می کنم، در عالم وجود محو می شوم، احساسی لطیف و قلبی حساس و دیده ای زیبابین پیدا می کنم. لرزش یک برگ، نور یک ستاره دور، موریانه کوچک، نسیم ملایم سحر، موج دریا، غروب آفتاب، احساس و روح مرا می ربایند و از این عالم به دنیای دیگری می برند … اینها همه و همه از تجلیات عشق است …


به خاطر عشق است که فداکاری می کنم. به خاطر عشق است که به دنیا با بی اعتنایی می نگرم و ابعاد دیگری را می یابم. به خاطر عشق است که دنیا را زیبا می بینم و زیبائی را می پرستم. به خاطر عشق است که خدا را حس می کنم، او را می پرستم و حیات و هستی خود را تقدیمش می کنم …


می دانم که در این دنیا به عده زیادی محبت کرده ام، حتی عشق ورزیده ام، ولی جواب بدی دیده ام. عشق را به ضعف تعبیر می کنند و به قول خودشان زرنگی کرده از محبت سوءاستفاده می نمایند! اما این بی خبران نمی دانند که از چه نعمت بزرگی که عشق و محبت است، محرومند. نمی دانند که بزرگترین ابعاد زندگی را درک نکرده اند. نمی دانند که زرنگی آنها جز افلاس و بدبختی و مذلت چیزی نیست …


و من قدر خود را بزرگتر از آن می دانم که محبت خویش را از کسی دریغ کنم. حتی اگر آن کس محبت مرا درک نکند و به خیال خود سوءاستفاده نماید. من بزرگتر از آنم که به خاطر پاداش محبت کنم، یا در ازاء عشق تمنایی داشته باشم. من در عشق خود می سوزم و لذت می برم. این لذت بزرگترین پاداشی است که ممکن است در جواب عشق من به حساب آید …


می دانم که تو هم ای محبوب من، در دریای عشق شنا می کنی. انسانها را دوست می داری. به همه بی دریغ محبت می کنی. و چه زیادند آنها که از این محبت سوءاستفاده می کنند. حتی تو را به تمسخر می گیرند و به خیال خود تو را گول می زنند…تو اینها را می دانی ولی در روش خود کوچکترین تغییری نمی دهی … زیرا مقام تو بزرگتر از آن است که تحت تأثیر دیگران عشق بورزی و محبت کنی. عشق تو فطری است. همچون آفتاب بر همه جا می تابی و همچون باران بر چمن و شوره زار می باری و تحت تأثیر انعکاس سنگدلان قرار نمی گیری …


درود آتشین من به روح بلند تو باد که از محدوده تنگ و باریک خودبینی و خودخواهی بیرون است و جولانگاهش عظمت آسمانها و اسماء مقدس خداست.


عشق سوزان من فدای عشقت باد، که بزرگترین و زیباترین مشخصه وجود توست، و ارزنده ترین چیزی است که مرا جذب تو کرده است، و مقدس ترین خصیصه ای است که در میزان الهی به حساب می آید …

 

لينک خبر:
https://www.ettehadkhabar.ir/fa/posts/113859