امروز: جمعه 31 فروردين 1403
    طراحی سایت
تاريخ انتشار: 30 ارديبهشت 1398 - 11:30

اتحادخبر- اصغر علی خانی/ برازجان:هوای دلِ پیرزن ابری بود. مثل یک جسد افتاده بود رویِ صندلیِ ماشین.زل زده بود به آینه ی بغل. شاید دفتر تاخورده ی عمرش را ورق می زد.درونش غوغایی بود.کاش سریع می رسید خانه ی خودش.می رفت گوشه ی دنجی پیدا می کرد و می زد زیر گریه. زار می زد.تمام دردهایش را هق هق می کرد.صدایش دو رگه شده بود. چشمان...

"سلطانِ غم"

*اصغر علی خانی/ برازجان:


هوای دلِ پیرزن ابری بود. مثل یک جسد افتاده بود رویِ صندلیِ ماشین.زل زده بود به آینه ی بغل. شاید دفتر تاخورده ی عمرش را ورق می زد.


درونش غوغایی بود.کاش سریع می رسید خانه ی خودش.می رفت گوشه ی دنجی پیدا می کرد و می زد زیر گریه. زار می زد.تمام دردهایش را هق هق می کرد.


صدایش دو رگه شده بود. چشمان سرخ نازش را با شدت فشار می داد تا رنگِ باران به خود نگیرد و فرزندش نبیند.


پسر دمق بود. کاردش می زدی خونش در نمی آمد.در عمر چهل و چند ساله اش ، هیچ گاه غم روی دلش این قدر تلنبار نشده بود. در دل با خدا می گفت : خدایا ؛ من از درگاهت هیچ نمی خواهم.نه قدرت ، نه ثروت ، نه هیبت.آن همه آرزویی که داشتم ، به  جهنم!!! فقط نگذار بیش از این ، عزّتِ مادرم در مقابل خویش و بیگانه بشکند.


 خود را به فرمان چسبانده بود و در رویاهای جوانی اش غوطه می خورد. یادش می آمد که چه روزهایِ خوشی را به پدر و مادر نوید داده بود. گفته بود تا آخر عمر کنارتان می مانم و غلامی تان را می کنم اما دستِ پستِ روزگار از آستینِ زن و فرزند بیرون آمده ، او را آواره ی دیارِ غربت کرده بود. قول داده بود که ؛ تمام دار و ندارم  را به پایتان می ریزم اما  در پیچ و خمِ روزگار ،آن قدر کم می آورد که گاه از آن ها پول قرض می گرفت و کم تر پس می داد.


پیرزن آه می کشید . افسوس می خورد. دردِ پیری  بر پیکر نحیف او حمله آورده ، او را  شبیه اسکلتی ساخته بود. این اواخر دردِ فراموشی کلافه اش کرده ، شوهر و فرزندانش را نمی شناخت. کوچه ، خیابان ، همسایه ها ، همه چیز برای او بیگانه بود.دوست داشت از  خانه ی نکبتی اش بزند بیرون و برود جایی که نمی دانست کجاست.


چشمان پسر یک پیاله خون شده بود.مادر  مقابلش آب می شد .او را در همه ی مطب ها می گرداند . انواع دارو به او می خوراند.آمپول های مختلف به او  می زد اما همه این ها مسکّنی بیش نبود.


پیرزن افتاده شده بود. زانوانش مثل دو بادکنک باد کرده، زده بود بیرون.دست به آب برایش حکمِ اجل داشت.این اواخر شلوارش را خیس می کرد.
 بیش تر در گذشته سیر می کرد.قاطی پاطی زیاد می گفت. تنهایی نمی توانست لباس بپوشد ، حمام برود. با زجر ، چند قاشق سوپ می خورد و به سختی راه می رفت.


 کج خُلق شده بود و گاهی وقت ها بد و بیراه می گفت.


ذهنِ  پسر  خم شده بود به سمتِ روزگار. به روزگاری که مادر پا به پای پدر زجر می کشید ، عرق می ریخت ،گندم درو می کرد. هیزم می آورد. گله را رتق و فتق می کرد. به گاوها می رسید. تابستان ها به شهر می رفت ؛ مازادِ مصرف شان هر چه بود می فروخت.زمستان ها ؛ وسایل مختصری در گاری می گذاشت.راه می افتاد در روستاهای اطراف و دست فروشی می کرد . نان رویِ سر می گذاشت،با پای پیاده می برد برای فرزندان که در شهر درس می خواندندو ...


مادر دم نمی زد ، هیچ نمی گفت. پسر هنوز در رویای زجرِ مادر در خانه ی پدری بود و دوره ی فلاکت بارِ زندگی اش در خانه ی شوهر.دید سرِ مادر آرام آرام دارد می افتد.چیزی به خانه نمانده بود.نفس های مادر داشت کش دار می شد. درست دربِ خانه، مادر دو سه نفس عمیق کشید.سرش حسابی کج شد و یک باره وا رفت. تا پسر ماشین را باز کرد ، دوید و لیوان آبی آورد ، مادر نفسش تمام شده بود .


تمام روستا برای تشییع و خاک سپاری آمدند. دلِ پسر عجیب گرفته بود.غم در وجودش لانه کرده بود.درد بی کسیِ مادر در لحظات آخر وجودش را می سوزاند ،ویرانش می کرد.عروس هایش که تا همین اواخر با دیدنِ پیرزن کور و کر می شدند ، او را نمی دیدند وحرف هایش را نمی شنیدند، با ورود پیرزن به خانه ی فرزندانش بغض می کردند، غُر می زدند و به هر بهانه ای دعوا راه می انداختند ،حالا ذکرِ مصیبت می گفتند و با نمایش فیلمِ ضعف و غش ، آن ها را از میانِ جمعیت بیرون می بردند و زیر باد ِخنکِ کولر با آه سوزناک ِ"وای مادرم" ، "همه ی کس و کارم" مجلس را گرم می کردند و شاید در دل به ریش همه می خندیدند.
مادر با شکوهِ تمام،در دل خاک آرام گرفت.وقتی همه رفتند.پسر باز بغضش ترکید. با مادر حسابی دردِ دل کرد. حرف زد و خداحافظی کرد.


خورشید پهنه ی آسمان را سرخ  ِسرخ کرده بود. پسر رو به آسمان ایستاد . دست هایش را بالا برد و گفت: خدایا ؛ آن قدر به من عمر بده تا ببینم ، روزگارِ پیریِ آن هایی که دلِ پیرزن را شکستند.



کانال تلگرام اتحادخبر


نظرات کاربران
ارسال نظر

نام:

ايميل:

وب سايت:

نظر شما:

تازه ترین خبرها

  • توزیع تعداد ۵۰ عدد کلاه ایمنی از طرف شهرداری بین موتورسیکلت سواران شهر وحدتیه
  • تقابل ادبی فرماندار دشتستان با هاروکی موراکامی از ژاپن !
  • نقدی بر مجموعه داستان " خین‌جوشون " اثر مختار فیاض
  • جاده مرگ شهر وحدتیه را دريابيد،مسئولان برحذر باشند
  • به بچه‌هایتان نودل ندهید!
  • عناوین روزنامه‌های امروز1403/01/30
  • بازسازی اساسی پاسگاه‌های پلیس راه استان بوشهر
  • عناوین روزنامه‌های ورزشی امروز1403/01/30
  • ادعاها درباره حمله اسرائیل به ایران / ساقط کردن چند ریزپرنده در آسمان اصفهان
  • ۳۲ هزار مجوز استخدام فرزندان شهدا و ایثارگران اخذ شد
  • مصرف این صیفی همه کمبودهای بدن و ویتامین ها را جبران می کند/ تنظیم آنی فشار و قند خون
  • رییس بنیاد شهید و امور ایثارگران کشور وارد استان بوشهر شد
  • پتروشیمی پردیس حامی مهمترین رویداد بین المللی در حوزه تاب آوری انرژی
  • حضور کشتی گیران استان بوشهر در مسابقات بین المللی جام شاهد
  • معماری شهر آفتاب بوشهر متناسب با نمای بومی اجرا می‌شود
  • آغاز عملیات اجرای خیابان ۲۴ متری در ورودی شهر از سمت برازجان،خیابان ۲۲ متری غرب آرامستان و خیابان در غرب جاده اصلی
  • اگر احساس تلخی در دهان می کنید این بیماری در کمین شماست
  • تفاوت استراتژی فروش در پردیس/ ثبت ۶ ركورد در تولید و صادرات
  • 🎥ویدیو/طبیعت بکر و زیبای روستای خیرک دشتستان
  • توزیع تعداد ۵۰ عدد کلاه ایمنی از طرف شهرداری بین موتورسیکلت سواران شهر وحدتیه
  • پیاده روی یا دویدن، کدام برای لاغری و کاهش وزن بهتر است؟
  • ۱۲ کشور امن در صورت شروع جنگ جهانی سوم (+عکس)
  • تقابل ادبی فرماندار دشتستان با هاروکی موراکامی از ژاپن !
  • نشست هماهنگی برگزاری آئین شب شعر ویژه نکوداشت شهید محسن صداقت در شهر وحدتیه
  • دست آویزی برای دومین سالکوچ هدهد خبررسان علی پیرمرادی
  • نتا S واگن ؛ یکی از زیباترین خودروهای چینی به بازار می آید (+تصاویر)
  • پیشرفت ۶۳ درصدی قطعه اول بزرگ‌راه دالکی به کنارتخته
  • آیا این ادویه خوش بو می تواند با سرطان پروستات مقابله کند
  • با این تکنیک به نق زدن و اصرار کردن بچه ها پایان دهید
  • بازتاب حمله ایران در رسانه‌های خارجی: اسراییل زیر آتش
  • در بین رفقایم به تعصب دشتستانی مشهورم/ خودم را مسلمان تکنوکرات می دانم
  • آغاز عملیات اجرای خیابان ۲۴ متری در ورودی شهر از سمت برازجان،خیابان ۲۲ متری غرب آرامستان و خیابان در غرب جاده اصلی
  • قتل 2 جوان برازجانی در خودروشان/ دستگیری قاتل در استان همجوار
  • یکی از شهدای اخیر حمله اسرائیل در سوریه از شهر وحدتیه دشتستان است
  • هدایای باقیمانده پیاده روی برازجان قرعه کشی شد
  • گزارش تصویری/ راهپیمایی روز جهانی قدس در برازجان
  • سخنرانی استاد سید محمد مهدی جعفری در جمع دشتستانی ها و استان بوشهری های مقیم شیراز/ تصاویر
  • در رسیدگی به امور مردم کوتاهی نکنید/ برخی از بخشنامه ها باعث کوچک شدن سفره مردم می شود
  • مسؤولان نگاه بازتری داشته باشند/ جذابترین قسمت کار ما لحظه ای است که درد بیماران آرام می شود
  • قلب جوان 23 ساله دشتستانی اهدا شد/ تصاویر
  • سخن‌ران، کاظم صدیقی‌. نه! مسجد قیطریه، نه!
  • دکتر یوسفی با حافظه مثال زدنی
  • برخورد توهین آمیز رئیس صمت دشتستان با نمایندگان برخی اصناف شهرستان
  • آئین گرامیداشت شهیدالقدس محسن صداقت در شهر وحدتیه
  • تصاویر جنجالی مجری زن تلویزیون باکو در کنار سفیر ایران و در محل سفارتخانه/ عکس
  • .: افسری حدود 9 ساعت قبل گفت: درود بر دکتر بایندری ...
  • .: عزیز حدود 13 ساعت قبل گفت: سایت و نویسنده حواسشون ...
  • .: مصطفی بهبهانی مطلق حدود 3 روز قبل گفت: با سلام و خدا ...
  • .: ح حدود 4 روز قبل گفت: درودخدا بر استادبرازجانی و ...
  • .: اسماعیل حدود 6 روز قبل گفت: فقط قدرت است که ...
  • .: سعید حدود 6 روز قبل گفت: آقای امید دریسی پیش ...
  • .: یونس حدود 7 روز قبل گفت: سلام و درود به ...
  • .: قاسم حدود 9 روز قبل گفت: خوبه لااقل یک نفر ...
  • .: تنگستان حدود 10 روز قبل گفت: چرا چنین مطالب سراسر ...
  • .: حسن جانباز حدود 11 روز قبل گفت: اصلا سفره ای نیست ...