کد خبر: 107710 ، سرويس: حرف‌های شما
تاريخ انتشار: 29 دي 1397 - 12:11
نقدی به "آی لاو برازجان"
آلکاتراز ما

اتحادخبر- قدرت مظاهری: مثل خیلی از چیزهایی که آدم را به وجد می آورند و شادش می کنند ، انبوه چیزهایی هم هستند که او را عصبی می کنند و آزارش می دهند . یکی از این معجون های آزاردهنده ، همین کج سلیقگی هایی است که گاه گداری آدم این ور و آن ور می بیند . کج سلیقگی با بی سلیقگی خیلی متفاوت است .آدم بی سلیقه بعد از مدتی خودش هم...

 *قدرت مظاهری

مثل خیلی از چیزهایی که آدم را به وجد می آورند و شادش می کنند ، انبوه چیزهایی هم هستند که او را عصبی می کنند و آزارش می دهند . یکی از این معجون های آزاردهنده ، همین کج سلیقگی هایی است که گاه گداری آدم این ور و آن ور می بیند . کج سلیقگی با بی سلیقگی خیلی متفاوت است .

 

آدم بی سلیقه بعد از مدتی خودش هم به این خاصیتش آگاه می شود و کم کم یاد می گیرد روی مخ دیگران راه نرود . کج سلیقه اما نه تنها پیاده روی روی مخ دیگران را تعطیل نمی کند ، بلکه توی این پیاده روی سنج و دمام هم می زند و ساز و نقاره هم می نوازد که مبادا یک نفر خواب مانده باشد و نتواند این شق القمرش را ببیند . آدم های کج سلیقه بر خلاف بی سلیقه ها ، به کج سلیقگی خودشان افتخار هم می کنند و اگر مجالی دست بدهد ، توی هر جمع و موقعیتی ، نوشابه ای هم برای خودشان باز می کنند . بگذارید مثال بزنیم : فکر کنید میهمان خانه ای شده اید که کدبانویش بلوز ابریشم صورتی  ترک را روی دامن فاستونی سبز پوشیده و یک مینار جنوبی هم روی سرش انداخته .

 

یا اینکه مثلا آقای خانه کت چرمش را روی زیرشلواری راه راه قرمز پوشیده و با کدبانوی خانه راست راست راه می روند و از خوش سلیقگی شان تعریف هم می کنند . این جور وقت ها آدم دلش می خواهد بردارد سرش را به سنگی ، دیواری چیزی بکوبد تا این همه فشار عصبی را تحمل نکند . مثال دیگرش اینکه توی بوفه ی تزیینی خانه ی میزبان ، کنار منشور کورش کبیر ، حجم زشت و بدقواره ای از لب جگری رنگ یار هم دیده شود که روی خطوط میخی باستانی منشور را پوشانده باشد .

 

این تناقض ها و پارادکس های نچسب، غیر از کج سلیقگی صاحبان شان ، چه تعریف و تعبیر دیگری دارند؟  این ها را گفتم تا به مطلب اصلی ام برسم: کاروانسرای مشیرالملک یکی از بناهای تاریخی و یکی از مفاخر تاریخ فرهنگی و اجتماعی دشتستان و بلکه هم ایران است. علاوه بر وجاهت تاریخی ، این مکان زندان آدم های عالیقدری هم بوده است که نظاره ی ابهتش از دور هم  تن آدم را مور مور می کند. مع الاسف این روزها ، کج سلیقگی آدم یا آدم هایی این بنای مفخم را به سوژه ای برای خنده و لودگی های عوامانه تبدیل کرده است. حجم نازیبا، ابتدایی و لوس ،،آی لاو برازجان،، که برای زدن رکورد لوسی فقط رد شدن پیکانی از قلب سرخش را کم دارد ، درخور و در شان این بنای ملی نیست. اسفناک تر اینکه پیج های صفحات مجازی دشتستانی ها هم پر شده است از سلفی های لوس تری که از زوایای مختلف با این اثر به یادماندنی! گرفته اند و آن را مثل مدال افتخاری با خودشان به این سو و آن سو می برند و با دیگران به اشتراک می گذارند.


 یادم می آید دهه ی هفتاد ماهنامه ی گردون گفتگویی خودمانی و جذاب با منیرو روانی پور کرده بود که تازه از سفر آمریکا می آمد . یکی از خاطرات منیرو ، ملاقاتش با زنده یاد صادق چوبک در آمریکا بود. گویا چوبک او را به بازدید از زندان مخوف آلکاتراز دعوت کرده بود و پس از بازدید و توی کشتی بازگشت شان آهی کشیده بود و گفته بود : ،،منیرو ، آلکاتراز هم موزه شد ، دژ برازجون کی موزه می شه !؟،،


حالا سال های سال است که دژ برازجان هم موزه شده و مثل آلکاتراز ابهتی جاودانه پیدا کرده است . این ابهت اما به شرطی جاودانه باقی می ماند که آدم های امی و نابلد با کج سلیقگی شان آن را به حقارت و ابتذال نکشانند.

لينک خبر:
https://www.ettehadkhabar.ir/fa/posts/107710