کد خبر: 107217 ، سرويس: مقاله
تاريخ انتشار: 18 دي 1397 - 12:10
دوراهی

اتحادخبر- احمد حیاتی: همه ی فامیل از جشن عروسی که در پیش بود خوشحال بودند، عروسی اشکان و حدیث. همه در تدارک جشن کاری انجام میدادند، یکی تقسیم کارت دعوت، دیگری خرید، و دیگری هم دنبال مقدمات دیگر... قرار بود دو روز دیگر در تالاری که از قبل رزور شده، جشنی باشکوه برگزار شود. حدیث قبل از این که کارت دعوتی به دوستانش برساند...

*احمد حیاتی


به نام خالق زیبایی ها
همه ی فامیل از جشن عروسی که در پیش بود خوشحال بودند، عروسی اشکان و حدیث. همه در تدارک جشن کاری انجام میدادند، یکی تقسیم کارت دعوت، دیگری خرید، و دیگری هم دنبال مقدمات دیگر... قرار بود دو روز دیگر در تالاری که از قبل رزور شده، جشنی باشکوه برگزار شود. حدیث قبل از این که کارت دعوتی به دوستانش برساند تلفنی از آنها خواسته بود که حتما در جشن عروسی بسیار باشکوهش شرکت کنند.

اما یک روز مانده به جشن که تمام کارتهای دعوت هم میان فامیل و دوستان تقسیم شده است یک اتفاقی می افتد، اتفاقی غم انگیز که در مراسم عروسی اشکان و حدیث هم بی تاثیر نیست. بیست و چهار ساعت مانده به مراسم جشن، خواهرزاده اشکان مریض می شود و فورا او را به بیمارستان منتقل می کنند. در اولین معاینه های پزشکی و آزمایشات اولیه به این نتیجه می رسند که خواهرزاده اشکان مبتلا به تومور مغزی است. این خبر به سرعت بین خانواده اشکان و حدیث پیچید، آنچه همه را شوکه می کند هزینه صد میلیون تومانی عمل جراحی است. خواهر زاده اشکان باید هر چه سریع تر عمل شود، اما این هزینه برای خانواده خواهرزاده اشکان بسیار سنگین است. آنها چنین پولی ندارند تا هزینه عمل پرداخت کنند.

اشکان کنار تخت خواهرزاده اش ایستاده و بر چشمان او می نگرد و در فکری عمیق فرو رفته و آنچه از زبان دکتر معالج می شنود که باید هر چه سریع تر هزینه عمل پرداخت شود تا جراحی صورت گیرد، در غیر این صورت احتمال مرگ خواهر زاده بسیار زیاد است. ذهن اشکان درگیر هیچ چیزی نیست جز پولی که برای برگزاری مراسم عروسی در نظر گرفته، جشنی که قرار است فردا انجام گیرد و تمام فامیل و دوستان و همکاران را هم دعوت کرده. اگر اشکان بخواهد این پول را هزینه مداوای خواهرزاده کند آیا حدیث این را می پذیرد؟

اشکان گوشی همراهش را از جیبش بیرون می آورد و با حدیث تماس گرفته و موضوع مطرح را می کند. حدیث از این پیشنهاد شوکه شده و نمی داند چه جوابی به اشکان بدهد، ساکت و اشک بر چشمان او سرازیر می شود و اشکان هم منتظر جواب است. پس از چند لحظه حدیث سکوت را می شکند و می گوید من باید با پدرم مشورت کنم. حدیث موضوع را با پدر خود در میان می گذارد، پدر حدیث شدیدا مخالفت می کند و دلیل مخالفت خود را این چنین بیان می کند، دخترم فردا مراسم جشن عروسی تو است ما فامیل و دوستان را دعوت کرده ایم، کارت های دعوت هم تقسیم شدهد ما جلو فامیل آبرو داریم، چطور جواب فامیل و آشنا را بدهم؟ از این گذشته جشن عروسی فقط یک بار در طول زندگی هر کسی اتفاق می افته و هزینه عمل خواهرزاده اشکان به تو و اشکان ربطی ندارد. آنها باید پول عمل را از جای دیگر تهیه کنند.

حدیث سر یک دوراهی قرار گرفته، حرفهای پدر، قولی که به دوستان خود داده که قرار است اشکان مراسم باشکوهی برای او بگیرد و پیشنهاد اشکان که هزینه جشن عروسی خرج عمل خواهرزاده شود. حدیث هر تصمیمی بگیرد فقط یک بار اتفاق می افتد این هم ماندگار تا آخر عمر! جشن عروسی یا نجات خواهرزاده اشکان از مرگ احتمالی. حدیث بعد از یک ساعت خود به بیمارستان پیش اشکان می رود و قرار است که همان جا تصمیمی که گرفته و نظر خود را بیان کند. او به اشکان می گوید من برای فرا رسیدن این جشن لحظه شماری می کردم، دوست داشتم مراسم عروسی من از تمام دخترهای فامیل باشکوه تر باشد، اگر این پول را خرج عمل کنیم حرفهای پدرم و دوستانم را چه کنم؟ اما اگر جشن عروسی بگیریم و خدای ناکرده خواهرزاده تو به خاطر این پول و جشن ما فوت کند این تا همیشه در ذهن تو ماندگار خواهد بود. من می خواهم تا آخر عمر با تو زندگی کنم، حرفهای پدر و اطرافیان یک روزی فراموش می شود اما زندگی ما ادامه دارد. سریع برو و پول هزینه عمل خواهرزاده ات را پرداخت کن.من جشن عروسی نمی خواهم! در این لحظه اشک بر گونه های اشکان سرازیر می شود و فقط یک جمله به حدیث می گوید: این فداکاری تو را تا آخر عمرم فراموش نخواهم کرد. حدیث هم می گوید من این سرمایه گرانبها را با هیچ چیز عوض نخواهم کرد.

لينک خبر:
https://www.ettehadkhabar.ir/fa/posts/107217