کد خبر: 105686 ، سرويس: طنز تلخند
تاريخ انتشار: 12 آذر 1397 - 15:00
طنز اختصاصی اتحاد خبر/جاروف
میرحاجی

اتحاد خبر-ارنک باشی: چندی قبل پسر کوچکم را برده بودم آرایشگاه  اما او به محض دیدن شانه و قیچی و پیش بند شروع به گریه کرد. وسایل  تر و تمیز و بهداشتی و با کلاس اصلاح را که دیدم آنها را با گذشته مقایسه کردم و به یاد بچگی های خودم افتادم. آن زمان  دستمزد  اصلاح سر، پنجاه تومان و تراشیدن، بیست تومان بود و پدر و مادرها بخاطر اینکه پول کمتری بدهند...

 

ارنک باشی:
چندی قبل پسر کوچکم را برده بودم آرایشگاه  اما او به محض دیدن شانه و قیچی و پیش بند شروع به گریه کرد. وسایل تر و تمیز و بهداشتی و با کلاس اصلاح را که دیدم آنها را با گذشته مقایسه کردم و به یاد بچگی های خودم افتادم.

 

آن زمان  دستمزد  اصلاح سر، پنجاه تومان و تراشیدن، بیست تومان بود و پدر و مادرها بخاطر اینکه پول کمتری بدهند در چله زمستان به «میرحاجی» آرایشگر ولات می گفتند ماشینش کن تا سر بچه خنک بشه، وسط چله زمستان و خنکی سر؟؟!! بماند.

 

میرحاجی هم ماشین اصلاح دستی  که به آن « مکینه « می گفتند را اول در سطل نفتی که همیشه ی خدا کناردستش بود  فرو می کرد و بعد دست به کار می شد. بخاطر سی تومان ناقابل مابه تفاوت  اصلاح و تراشیدن، مکینه دست دوم و غیر بهداشتی میرحاجی خصوصا وقتی موها  بین دندانه های  شکسته آن  گیر میکرد پوستی از کله ما بچه ها می کَند  که مسلمان نشنود کافر نبیند. گاهی به دستور پدر، میرحاجی  کَله مان را یکدست تیغ می زدند.

 

تیغ ها چند بار مصرف و کُند، آب سرد، صابون نامرغوب، سرها کثیف و میرحاجی هم ناشی، در این مواقع، درد به حدی زیاد بود که بیاد ندارم میرحاجی را جز در  ورای پرده اشک دیده باشم. خدا  رحمتش کند  تا همین اواخر، هر وقت پیرمرد را می دیدم به یاد مکافات تراشیدن سر می افتادم و تا مغز استخوانم  تیر می کشید و زیر لب با خود  نجوا می کردم: میرحاجی، تیغ در دست تو و اشک به چشمان من است./د

لينک خبر:
https://www.ettehadkhabar.ir/fa/posts/105686