امروز: سه شنبه 04 مهر 1402
    طراحی سایت
جستجو:

اتحاد خبر- خان: تلفن قطع نشده بود که سر و کلّه ی محمدو پیدا شد. انگار پشتِ در ایستاده بود. محمدو آمد داخل. قلیانِ  ننه را چاق کرد، زیر پوز گذاشت و دوباره گفت: "مدتی است یک چیزی مثل کِرم توی کلّه ام وول می خورد؛ بگویم یا نگویم؟ گفتم: تا دکتر لازم نشده ای، بگو!   گفت: تو کُم درد داری می نویسی؟!  حالا نوشتی هم نوشتی؛ چرا پر و پاچه یِ دیگران را می گیری؟!...

ارسال شده 1 روز پيش در طنز تلخند - نظر (1)

اتحاد خبر- دی هلیهو: سیش نگفتُم چه گفته دربارِی خوش و باقی آدمَل، سیش نگفتُم چِی نه مال خومونه که دم کِرده، سیش نگفتُم پام خوُ واویده و اصلا دیه درد نمیکنه، سیش نگفتم دِ ساعتِ تموم وَرِ هم بیدیمه وُ پُی هم گپ میزدیمِه ! سیش نگفتُم. سی چه بُگُم!؟ سی چه سی کسی بُگُم که باور نمیکنه!؟...

ارسال شده 1 روز پيش در طنز تلخند - نظر (0)

اتحاد خبر-دی هلیهو: گفتم دُختِه وِر مِزِه، سی خوت کُرف میگی وُ میگردی. یه نعوذ باللهی چی بگو اِقلکَن. گفتم مال کسی نزده تو چَنّه تا!  گفت خو تو بیدی، چه میکِردی؟  گفتم مو اِی بیدُم، میرفتُم پاش گپ میزدُم و نصیحتش میکِردُم. گفت چه میگفتی؟ گفتم چِمینُم. وَش میگفتُم ایطَحری نه عَلدِه که هاسِی میکنی....

ارسال شده حدود 14 روز پيش در طنز تلخند - نظر (0)

اتحاد خبر- خان:  عَلو دِقّ کرده بود. کاردش بزدی، خونش در نمی آمد. دو سه هفته ای عزا گرفته بود. اصلاً داشت دیوانه می شد. نشسته بود، به گوشه ای زُل زده بود و لام تا کام هیچ نمی گفت. وقتی به خانه رسیدم، اشک مثلِ دَمِ مشک از چشمانِ ننه جاری بود. گفتم: ننه؛ کسی مرده؟ طاعون آمده یا وبا؟ کسی سکته کرده؟ و ... میان هِق هِق هایش فهمیدم که ...

ارسال شده حدود 26 روز پيش در طنز تلخند - نظر (1)

اتحاد خبر-دی هلیهو :سَلوُ می گو میرزالی خیلی رِواتوُوِه اُما خو آدم بی آزاریه. رِوات هم که میکَشه، بَدِ کَسیه نِمیگو. فقط میگرده بینُم ئی چه گفته وُ او چه کِرده وُ ئی چه خاردِه وُ او چه شَهرِگُلی تو سر خوش زده. پریگ پسین که هُوا تَش بی وُ یه چی مث کَرِدید هم پهن واویدِی ری شهر، یکی در زِه. سَلوُ رَه دَرِه واز کِرد...

ارسال شده حدود 29 روز پيش در طنز تلخند - نظر (0)

اتحاد خبر-دی هلیهو : ...وُ کامَعلی دیاره تر بی کا ! پرسِش کِردُم تو کی هسی عامو والا ! چیشِشِه مثِ تیرمویِینی مُر کِرد و گفت نمیشناسی!؟ گفتم نه والا جون خوت. گفت مو عزراییلُم... بعدِش اُومِه کِرُم نِشِس و گفت دلِت سی سِلِیمون و میشزال تنگ نِواویدِه!؟ گفتم تنگ نواویدِه، اِی خدا واویده قدِ نِکِ سیزنی سیشون!...

ارسال شده حدود 1 ماه پيش در طنز تلخند - نظر (0)

اتحاد خبر- خان: در عالم خواب؛ خود را مثل تازه دامادها با کتِ و شلوار سفید، عینکِ ریبن و کفشِ برّاق دیدم. با منّت بر زمین و زمان، دربِ مؤسسه را هل دادم و وارد شدم. همه یِ کارمندان به احترامِ من تمام قد ایستادند. مستقیم رفتم نزد ریاستِ محترم (همان باجناقِ گرام که ذکر آن گذشت.)  رئیس به محضِ رؤیتِ قیافه یِ ماه من، مثلِ فنر از جا پرید و به پیشواز آمد...

ارسال شده حدود 1 ماه پيش در طنز تلخند - نظر (0)

اتحاد خبر- خان: به سرعت برق و باد شماره ی مدیر را گرفت، گذاشت روی آیفون و شروع کرد به خُش و بِش، مرورخاطرات و ... گذشته به شکلِ رمز با مدیر. در آخر هم سفارش کرد که؛ "هوای بچّه ی باجناقِ عزیزِ ما را در مدرسه داشته باشید و برای پیشرفت وی مضایقه نکنید." مدیر آن طرفِ گوشی "بله قربان، چشم و ... "گفت و سپس خدا حافظی کردند...

ارسال شده حدود 1 ماه پيش در طنز تلخند - نظر (0)

اتحادخبر - دی هِلِیهُو:  پار اربعین که رفتِی کربلا، سی مونَم یه مهر و جانمازی اُوورده بی که از اُوستِیسُو ریشون نماز میخونُم. بوُ سِلیمونه میدِن دورش بگردُم. گفت زنخالو، اِی سیت بُگُم چه دیدُم، باورت نِوِیمو. گفتُم چه دیدی کَلباقر. گفت تو بین‌الحرمین که هاسِی میرفتُم، یِکِشا پَسَندری اُنگار سِلیمونِه دیدُم...

ارسال شده 2 ماه پيش در طنز تلخند - نظر (3)

اتحاد خبر - خان :شب گیسوانش را افشان کرده بود. ماهِ نو گوشه یِ آسمان سوسو می زد. تُکِ گرما شکسته بود. مردم از مسجد سرازیر می شدند سمت خانه ها. "لطفو" چشمانِ چپِ خود را چرخی داد. خانه یِ نقلیِ مش کریم مثل آهویِ در دام افتاده، اسیرِ نگاهش شد.خانه آن طرفِ تپه قرار داشت. دو برادر به سانِ دو طاووسِ مست از تلّ رفتند بالا و مثل دو گَزِ بی هنر مقابلِ...

ارسال شده 2 ماه پيش در طنز تلخند - نظر (0)

اتحادخبر - دی هِلِیهُو: دیر از گوشتون ئی زوُنی چپُما، ئی زوُنی پُی چپُم یه ده بیس روزیه که کُشتُمه. همیطحر مث چی که کارد لُو بِدی توشا، یه کِشا سیخ میکَشِه که دلُم میره تو ضعف. مث که خُرِنگِ تَشی اُند اختُوی توشا، همیذات. رفتُم ور دکتر، یه مشتِ دار و دُووُینی سیم نوشت اُما گفت یه...

ارسال شده 3 ماه پيش در طنز تلخند - نظر (0)

اتحاد خبر - خان : تابستانِ ده طاقت فرسا بود. خورشید هُرمِ خود را بر سر و رویِ ده می کوبید. بادِ گرم، به تمامِ پنجره ها سرک می کشید و تا مغزِ استخوان ها را می سوزاند. صبح ها، زن و مرد، کوچک و بزرگِ همسایه هُل می خوردند تویِ دروازه ها. دَری وَری می گفتند و پشتِ سرِ این و آن صفحه می گذاشتند. کودکان، "پیش" دو کَل می کردند...

ارسال شده 3 ماه پيش در طنز تلخند - نظر (0)

اتحادخبر - دی هِلِیهُو: مَجفَروُ آسِیمَحسِین همیطحری که سوارِ پَنگاشی بی وُ پُی یه لیتَکی هم هِی میزِه پشتِش که مثلاً هاسِی اَسوِشِه میروُنِه، تا رسی بِرَکِ ما که دم خونِی حاج عُواس نشسیدیم و هاسِی قیلون میکشیدیم، گفت راس واوین، راس واوین تا پُی اَسووُم ریتون رد نِواویدُمِه.

ارسال شده 3 ماه پيش در طنز تلخند - نظر (0)

اتحاد خبر - خان : هوا که بفهمی نفهمی خنک می شد، سر و گوپالِ بویِ نفت و دود گرفته یِ "نسیمو" هم پیدایش می شد. توی ده هایِ اطراف چرخ می خورد. هر کس علاءالدینِ نفتی، چراغِ سیمیِ نفتی و ...تویِ دم و دستگاهش پیدا می شد می داد دستِ نسیمو. او هم آن قدر به جهات ستّه می چرخاندش و گُرد گُردش می کرد تا دردش را می یافت و دوا می کرد. هیچ کس ...

ارسال شده 3 ماه پيش در طنز تلخند - نظر (0)

اتحاد خبر - خان :محمدو گفت: خبر مثلِ بمب در ده پیچید. "مُشو" رئیس فلان اداره شد. آمدم خانه، دو متکّا برداشتم، تکیه دادم به دیوار. به دلِ راحت نشستم. سر به جیبِ مراقبت فرو بردم و در دریایِ مکاشفت مدیریتِ مُشو مستغرق. هر چه بیش تر در این باب دقیق می شدم؛ به نقطه یِ جوشِ دل تنگی و یأسِ فلسفی بیش تر و پیش تر نزدیک می شدم. مُشو کِه بود؟!

ارسال شده 3 ماه پيش در طنز تلخند - نظر (0)

اتحادخبر - دی هِلِیهُو: نِشسِیدیم شی سییَه کُنارِ حسینیه وُ گپ میزدیم سی خومون. سییَه کُنار، دراز تا دراز تا اوهَلِ کیچِه رفتِی وُ یه کمی وُ دیوارِ خُونِی کَل مَجفَر هم رفتِی بالا اُما خُو هاسِی همیطَحر میمِه دومَن. درِ خُونِی داریوش واز بی وُ کِریِه نشینِ شون هاسِی اَسواو و اثاثِشِه بار میکِرد که بِرِه.

ارسال شده 4 ماه پيش در طنز تلخند - نظر (1)

اتحادخبر - دی هِلِیهُو: مَحسِمال گفت والا اِی آه دس مو بو میش زِوِیدِه. همه چیِه خوشون مُعَگِن میکُنِن و بعدش وُ مو میگِن وِیسا پسِ بِلَنگو مَجّت وُ اِعلانِش کُو. زِوِیدُو گفت خو تو سی چه گوشَشون میگیری!؟ وَختی می وینی پاک وِلات هاسِی فُحشَت میدِن، سی چه ایقِه خوتِه بد میکنی وَرِ همه! نمیتَری سی خوت آروم...

ارسال شده 4 ماه پيش در طنز تلخند - نظر (0)

اتحادخبر - دی هِلِیهُو: خالوشِه، خالوزاشِه، نَمی چکارَشِه که ماشین فروشی داره. سِیپا، چِیپا، نِمینُم چه وَش میگِن. هَمی شُرکتَلِ ماشین سازی که هاسٌی مردمِه لخت میکنَنا. دیگ پسین اُومِدِی خونه دیدنُم. گفت خاله تامَت میزنِن ریشونا. تامَت میزنِن که ماشین دادنِه وُ مجلسییَل.

ارسال شده 4 ماه پيش در طنز تلخند - نظر (0)

اتحادخبر - دی هِلِیهُو: یه زمین وِلی چَسویدِه وُ خونه مون که اُنگار صِحاوی چی نداره. میشزال دورتادورشِه خار کِرده بی و توش سَل و سُوزی می کاشت. کُدی، بادِنگون، غاچ، گِزَر، هرچی که وُ دَسِش می رسی، می کاشت توش و بعدش هم یه مُشتیشه می برد دم دِرِی بازاری میفرُخت و...

ارسال شده 5 ماه پيش در طنز تلخند - نظر (0)

اتحادخبر - دی هِلِیهُو: رفتُم تا حسین آواد و واگشتُم. خوم تَک و تِینا اِی خدا. گفتِن دِی محمود زوُنیشه عمل کِرده. یه دِتا قُطی اُومیوِه اِسَدُم، رفتُم دیدنش و واگشتُم. گفتُم زشته. بیس سال هُمسادِه بیدیمِه پُی هم. دیرازگوشِتون، کَلمَحد یه مریضی ناعلاجی گِرُفت، پاک خونه زِندِیشونه فُرُختِن و رفتِن حسین آواد کِریِه نشین واویدِن.

ارسال شده 5 ماه پيش در طنز تلخند - نظر (0)
صفحات: 1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 | 31 | 32 | 33 | 34 | 35 | 36 | 37 | 38 | 39 | 40 | 41 | 42 | 43 | 44 | 45 | 46 | 47 | 48 | 49 | 50 | 51 | 52 | 53 | 54 | 55 | 56 | 57 | 58 | 59 | 60

تازه ترین خبرها

  • آغاز عملیات اجرایی مجتمع گردشگری و تفریحی نخلستان آبپخش/ تصاویر
  • شهردار جدید دالکی انتخاب شد
  • تصاویر «اتحاد خبر» از پیاده روی ولایت در برازجان
  • صفای پیاده روی اربعین / تصاویر اختصاصی اتحاد خبر
  • بازدید معاون وزیر جهاد کشاورزی از نخلستان های دشتستان/ تصاویر اتحاد خبر
  • اخراج اساتید، خودبراندازی است
  • آغاز عملیات اجرایی ایستگاه شماره ۳ آتش نشانی برازجان/ افتتاح و کلنگ زنی ۴۱ پروژه در شهر برازجان
  • پیش‌بینی همتی از روند تورم تا پایان سال ۱۴۰۲
  • ابراز وجود زن، فرصت یا تهدید؟
  • خاطراتی از اولین روزهای جنگ/ تکاوران ارتش اولین مدافعان خرمشهر/ به اسارت گرفتن یک خانم سروان مصری
  • دختر و پسر برازجانی در فینال مسابقات سنگنوردی سالنی کشور/ تصاویر
  • ۷۴ ضربه شلاق برای مهندسی که حجاب از سر برداشت/ نام خانم و جزییات حکم
  • برازجان آن سالها
  • مستمرا روزهای جبهه را زندگی میکنم/ در شب عملیات گلوله مستقیم به دستم خورد ولی ادامه دادم/ راننده های لودر که همه یکی یکی شهید شدند
  • شهرداری برازجان با آمادگی کامل به استقبال پیاده روی بزرگ ولایت می رود
  • .: پرویز رئیسی 1 روز قبل گفت: درود به حسین آقا ...
  • .: محمد 1 روز قبل گفت: بسیار عالی بود استاد ...
  • .: محمد 1 روز قبل گفت: قلمتان مانا استاد ...
  • .: کوروش بنیادی 1 روز قبل گفت: درود تکاور دریایی، جناب ...
  • .: بی نام حدود 2 روز قبل گفت: سلام ایکاش شرایط مدارس ...
  • .: مسعود آتشی حدود 3 روز قبل گفت: درود بر ناوسروان تکاور ...
  • .: ابراهیم امینی حدود 3 روز قبل گفت: انسانی شریف و دوست ...
  • .: زینب بحرانی حدود 3 روز قبل گفت: با عرض سلام و ...
  • .: منتظرالمهدی حدود 4 روز قبل گفت: با سلام و درود. ...
  • .: m حدود 4 روز قبل گفت: ظلم زائیده قدرت بدون ...